جهان سوم، انقلاب اسلامی و امام خمینی(ره) از نگاه «سید شهیدان اهل قلم»
سید شهیدان اهل قلم معتقد بود: این عصر تازه را باید «عصر امام خمینی» نام نهاد؛ چنانکه حق آن بود که اعصار پیشین را نیز به انبیاء و اوصیاء و یاد یاران دیگر انتساب میکنند و مردمان همواره چنین کردهاند؛ اما تاریخنویسان نه!
به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، در بیستمین روز از فروردین 1372، «سیدمرتضی آوینی» مستندساز دفاع مقدس در منطقه فکه بر اثر مینهای باقیمانده از زمان جنگ تحمیلی مجروح شد و به شهادت رسید. رهبر معظم انقلاب از این هنرمند انقلابی با عنوان «سید شهیدان اهل قلم» یاد کردند.
در سالروز شهادت سیدمرتضی آوینی، انقلاب اسلامی و بنیانگذار کبیر آن را در کلمات شهید آوینی مرور میکنیم:
ـ تاریخ دین تاریخ تجدید عهد فطرت است، عهدی که میان ناس و رب الناس بسته شده و امام امت(ره) برای این تجدید میثاق آمده بود، برای شکستن بتها و آزاد ساختن از قید اغلالی که بر جسم و جانش غلبه یافته بود. تحول تاریخی عظیمی نیز که از وجود او در جهان ظهور یافت، تنها با تحولات و انقلابهایی قابل قیاس است که از وجود انبیای اولوالعزم جلوه کرده است. (هنر، تاریخ و میراث ولایت)
ـ تاریخ ادواری حیات بشر در کرهی زمین باید بر اساس تحولات روحانی انسان در طول حیات زمینیاش تدوین شود و اگر تاریخی اینچنین بود، آنگاه شأن انقلاب اسلامی و مقام حضرت امام خمینی، تبیین خواهد شد و همگان در خواهند یافت که برکات ایشان در تاریخ باید با آن بتشکن کبیر، حضرت ابراهیم(ع)، قیاس شود. (هنر، تاریخ و میراث ولایت)
ـ این عصر تازه را باید «عصر امام خمینی» نام نهاد، چنانکه حق آن بود که اعصار پیشین را نیز به انبیاء و اوصیاء و یاد یاران دیگر انتساب میکنند. و مردمان همواره چنین کردهاند، اما تاریخنویسان نه. (دهه شصت)
ـ با ظهور تاریخی حضرت امام آخرین دوران جاهلیت بشر شکسته شد و او به یکی دیگر از اعصار شکوفایی دینی پا گذشت و اکنون، بیش از هر زمان دیگری در طول این هزار و چند صد سال، برای برپای حکومت جهانی عدل به دست حجّت آخرین آمده است، و اگر نیامده بود، بشر دیگر به کدامین درک اسفل از درکات هبوطی خویش میتوانست پا گذارد؟ (هنر، تاریخ و میراث ولایت)
ـ از رنسانس به این سو، این آخرین عصر جاهلیت است که بشر در حیثیت کلی وجود خویش از آسمان معنوی هبوط خواهد کرد (که کرده است). و در همین عصر است که بشر در حیثیت کلی وجود خویش «توبه» خواهد کرد، که با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران -که ام القرای معنوی سیاره زمین است- این عصر نیز آغاز شده و میرود تا بالتمام همه زمین و همه بشریت را فراگیرد. (دولت پایدار حق)
ـ غرب با شاخکهای حسی خویش، فراتر از عوالم درک کامپیوتری، این حقیقت را دریافته است و بنابراین، میکوشد تا با اثبات سیادت خویش بر جهان راه را بر تصوراتی از این دست -که دوران تمدن غرب را پایان گرفته میدانند- ببندد... بعد از چهار پنج قرن از رنسانس، انقلاب اسلامی ایران تنها تحولی است که خارج از عهد فرهنگی رنسانس روی میدهد، و لذا برای احراری که حریت را در استقلال از غرب میبینند، دهه شصت درخشانترین برههی تاریخ معاصر جهان است. (یک هشدار)
ـ دهه شصت دهه امام خمینی(ره) بود و از این پس دههها هرچه بیابید به جز او انتساب نخواهند داشت. این او بود که هرآنچه که در تقدیر تاریخ انسان این عصر بود، ظاهر کرد. حیات انسانهایی چون او نفخهای از نفخات روح الهی است که در تن انسان میدمد، در تن زمین مرده، و آن را حیات میبخشد. (دهه شصت)
ـ ملتی که هم عاقبت وقایع دوران مشروطیت را دیده بودند و هم واقعه پانزده خرداد را، باز هم در تبعیت از یک روحانی که اصلا از پاگذاشتن بشر روی سطح کره ماه شگفتزده نشده بود و به شریعت تکنولوژی ایمان نیاورده بود، به خیابانها ریختند، از هفده شهریورها گذشتند تا انقلاب را به ثمر رساندند و بعد هم، همه با هم به جمهوری اسلامی رأی دادند که حکومتی ناشناخته، تجربه نشده و بدون هیچ سابقه تاریخی در جهان معاصر بود. به راستی چه شد؟ (تحلیل آسان)
ـ مردم چیزی میخواستند که هرگز با عقل حاکم بر دنیای جدید جور درنمیآمد: حکومت اسلامی، نمونهای هم که برای این حکومت سراغ داشتند به سیزده قرن پیش باز میگشت. مردم ایران این «پیام» را از کدام رادیو و تلویزیون، فیلم و یا تئاتری گرفته بودند؟ این پرسشی بود که غرب نمیتوانست به آن جواب گوید. (انفجار اطلاعات)
ـ انقلاب اسلامی ایران نه در ظاهر و نه در باطن، نه در اهداف و نه در شیوه عمل، از غرب و تاریخ آن الگو نگرفته است و هرگز آن را نمیتوان در ذیل تاریخ غرب معنا کرد بعد از پیروزی نیز، در هنگام استقرار نظام، رهبر کبیر انقلاب هرگز «جمهوری اسلامی» را «در رجوع به غرب و تمدن و نهادهای سیاسی و قوانین آن» بنیان ننهاد. (تحلیل آسان)
ـ در وسعت جهانی که غربیها آن را «جهان سوم» نامیدهاند، بجز ایران، حتی یک کشور یا انقلاب دیگر وجود ندارد که بعد از تاسیس نظام حکومتی، در برابر ضرورت «توسعه اقتصادی» لزوما متوجه به جناح غربزدگان و وابستهگان به تفکر اجنبی نشده باشد. (گرداب شیطان)
ـ امّ القرای تمدن اسلامی، یونان باستان نیست و همه میدانند که حضرت امام خمینی کتاب «ولایت فقیه» را که به مثابه «روح القوانین» حکومت اسلامی است دهها سال پیش از پیروزی انقلاب با رجوع به قرآن و روایات نگاشته بودند و نهادهایی که اکنون در حکومت جمهوری اسلامی وجود دارد نه در تأسی به حکومت دموکراسی بلکه در رجوع به «امّ القرای تمدن اسلامی که صورت محقّق مدینهء النبی است» موجودیت یافتهاند، و تردیدی نمیتوان داشت که اگر حتی پارلمان(مجلس شورا) نمیتوانست صورتی موجه از حضور مردم و بیعت آنان را با ولایت فقیه ارائه دهد هرگز در نظام اسلامی موجودیت نمییافت. (تحلیل آسان)
ـ انقلابی همچون انقلاب ما، «انقلاب در ارزش» هاست اگرچه «ارزش» نیز از آن الفاظی که به تبع غربزدگی ما و از طریق ترجمه کتابهای فلسفی غرب به زبان ما راه یافته است. در انقلابی اینچنین، که با اتکا به نظام فکری مستقلی وقوع یافته است، باید متوقع بود که آن تفکر مستقل در صورت یک «نظام ارزشی» تازه ظهور یافته و جایگزین نظام ارزشی گذشته گردد و لهذا، اصل «نه غربی، نه شرقی، جمهوری اسلامی» در واقع صورت تبلور یافته همان تفکری است که انقلاب ما بر آن متکی است... و اما چرا انقلابهای دیگری که در قرون جدید وقوع یافتهاند آنچنان که باید، بر استقلال خود پای فشارند و حکومتهای مستقلی مبتنی بر ارزشهای انقلابی خویش تاسیس کنند، نبودند؟ بخشی از جواب مسلما به این حقیقت برمیگردد که هیچ تفکری جز اسلام ناب محمدی(ص) نمیتواند به معنای کامل لفظ، مستقل و غیر وابسته باشد و مصداق لاشرقیه و لاغربیه... و انقلابهایی که در دوره جدید وقوع یافتهاند، اگرچه بعضا از نوعی ناسیونالیسم رنگ پذیرفته از دین منشا گرفتهاند، اما نه اینچنین است که بتوان آنها را به طور مطلق «انقلاب دینی» یا «انقلاب اسلامی» دانست. بخش دیگری از جواب را نیز باید در رهبری پیامبرانه حضرت امام(ره)جستوجو کرد که جز در تاریخ صدور اول اسلام هرگز نظیری نداشته است. (گرداب شیطان)
ـ وجود امام خمینی و برکات آن را تنها کسانی میتوانند حقیقتا درک کنند که در جستوجوی تاریخ تحول باطنی انسان بر کره زمین -که خاستگاه تحولات ظاهری اجتماعی و اقتصادی و سیاسی حیات او نیز هست- به تاریخ انبیاء رجوع میکنند. هم آنانند که در صف امام خمینی میگویند که او بتشکنی دیگر از تبار ابراهیم بود. حتی برای یک بار نگفت که «من آمدهام تا ایران را به توسعه اقتصادی برسانم». او خود را در برابر «احیای حیات باطنی بشر» مکلف میدانست و میفرمود که چو تن باطن انسان حیات یابد، امور مربوط به دنیای او هم اصلاح خواهد شد و این لفظ «اصلاح» نیز با غایت تاریخهای تمدن از«اصلاح»فقط مشترکی لفظی است. (دهه شصت)
ـ رهبری حضرت امام خمینی(ره)، معرفت کامل و شامل حضرت ایشان نسبت به اسلام، حتی المقدور نقص عدم تدوین اصول را جبران میکرد و اجازه نمیداد که این معضل اساسی خود را نمایان سازد. ما اصول مدونی در زمینه فلسفه سیاسی اسلام، سیاست خارجی و داخلی و دیگر علوم انسانی از اقتصاد گرفته تا جامعهشناسی نداشتهایم؛ ما اصول مدونی در نظام حکومتی اسلام، وظایف و اختیارات مقام ولایت و حدود آن نسبت آن با قوای سه گانه و دیگر اجزا، و نسبت اجزا با یکدیگر و با کل نظام و ... را نداشتهایم؛ و قس علی هذا. حضرت امام(ره) خود همه راه را به تنهایی پیموده بود و حالا بازگشته بود تا امت را نیز با خود به معراج برد، او سالهای سال در چگونگی تشکیل حکومت اسلامی در قرن بیستم اندیشیده بود، قابلیتها را سنجیده بود، فطرت ناس را شناخته بود... و به امدادهای غیبی پشتیبان انسانهای مجاهد و متقی و مرتضی و متوکل امیدی بحق بسته بود. (گرداب شیطان)
ـ مسلمانان به قدرت اقتصادی تسلیحاتی نیز دست خواهند یافت، اما این امر مسلما موکول و مسبوق به یک «تحول نفسی» است که امام خمینی برای آن قیام کرده و به آن هم رسید. و بیرو دربایستی، همه تحولات تاریخی دهه شصت هجری و دهه هشتاد میلادی و دهه اول قرن پانزدهم هجری قمری معلول همین علت یگانه است؛ قیام امام خمینی و پیروزی انقلاب اسلامی -چه دیگران این حقیقت را بفهمند و چه نفهمند- و از این پس نیز همه تحولات تاریخی در کره زمین در جهت تشکیل امت واحده اسلامی و قدرت گرفتن او در مبارزهای بزرگ و بسیار جدی است که خواهناخواه روی خواهد نمود. (دهه شصت)