روایت سرهنگ برازنده مقدم از عملیات رمضان

ماجرای چهار روز محاصره و جوشیدن آب از زمین

از فرط گرمای بالای 40 درجه تابستان همه مستولی شده بودند به گونه‌ای که از شدت تشنگی مدام در اطراف خود سراب می‌دیدیم. چهار روز بود که در محاصره کامل بودیم برخی از نیروها شهید و مجروح شده بودند. برخی هم از فرط عطش و خستگی نای تحرک نداشتند.
کد خبر: ۲۳۴۸۸
تاریخ انتشار: ۲۳ تير ۱۳۹۳ - ۱۳:۲۶ - 14July 2014

ماجرای چهار روز محاصره و جوشیدن آب از زمین

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از بیرجند، سرهنگ پاسدار «رضا برازنده مقدم» در خصوص چگونگی اعزام خود به جبهه میگوید: مدتی بود که به فکر گرفتن رضایت والدین بودم گرچه احتمال مخالفت آنها را بسیار کم می دانستم ولی برای اطمینان کامل فکری به ذهنم رسید. در مجلسی که بزرگان فامیل حضور داشتند تصمیم خود را برای رفتن به جبهه اعلام کردم. گرچه نگرانی را از چشمان والدینم درک میکردم ولی آنها هم مانند بسیاری دیگر نمی خواستند امام(ره) تنها بماند.

این رزمنده دلاور که خود برادر شهید میباشد، ادامه میدهد: پس از ثبت نام در بسیج برای گذراندن آموزشهای نظامی در سال 1361 به پادگان منتظران شهادت معرفی شدم. پس از یک دوره آموزشی 45 روزه به جبهههای جنوب اعزام شدم. یگانی که به آن اعزام شده بودیم، تیپ 21 امام رضا(ع) بود که مقر پیلار اهواز قرار داشت. به همراه چند تن از دوستانم از جمله شهیدان علمدار، علیرضا رحیمی و محمد ابراهیمی در گردانی که فرماندهی آن را برادر انجیدانی برعهده داشت سازماندهی شدیم.

مرحله بعدی آموزشها را که به مدت بیست روز به طول انجامید در محل پایگاه تیپ امام رضا(ع) که در حومه خرمشهر قرار داشت سپری نمودیم و از آنجا به عنوان آرپی جی زن به خط مقدم اعزام شدیم.

استفاده از عملیات فریب به منظور عدم تمرکز دشمن

برازنده مقدم درباره عملیات رمضان میگوید: محور اصلی عملیات ایستگاه حسینیه واقع در غرب جاده اهواز-خرمشهر بود. طرح عملیات به این گونه بود که میبایست گروهان ما و چند یگان دیگر در منطقه شلمچه دست به عملیات فریب میزدیم تا تمرکز دشمن را برهم بزنیم. دشمن بعثی در این منطقه به کمک مستشاران  نظامی شوروی سابق برای جلوگیری از رسیدن رزمندگان اسلام به شهر بصره استحکامات و موانع بسیاری را ایجاد نموده بود. اصلی ترین این موانع کانال آبی به طول 30 کیلومتر، عرض 1 کیلومتر و عمق 2متر بود که آب آن از رودخانه دجله تامین میشد. عملیات فریب قبل از عملیات اصلی آغاز شد ولی به دلیل خیانت منافقین به عنوان ستون پنجم ارتش بعث عراق و آگاهی نیروهای عراقی خیلی زود در محاصره گرفتار شدیم، ارتباط ما با عقبه به طور کلی قطع شده بود. هیچ راهی برای ارسال مهمات و آذوقه برایمان نبود. تنها راهی که در تصورمان بود مقاومت تا آخرین رمق بود. ما برای دفاع از دین خدا آمده بودیم و خدا خود شاهد بر احوال ما بود.

چهار روز در محاصره دشمن بدون مهمات و آذوقه

وی میافزاید: از فرط گرمای بالای 40 درجه تابستان همه مستولی شده بودند به گونهای که از شدت تشنگی مدام در اطراف خود سراب میدیدیم. چهار روز بود که در محاصره کامل بودیم برخی از نیروها شهید و مجروح شده بودند. برخی هم از فرط عطش و خستگی نای تحرک نداشتند. علیرغم آنکه دشمن از هر سو بر ما اشراف داشت، اما تحرکات خود را با بیست نفر نیرو که سالم مانده بودند در وسعت 5 کیلومتری که در اختیار داشتیم به گونهای سامان داده بودیم که دشمن نه پی به توان ما ببرد و نه بر تعداد ما آگاهی یابد. از شدت عطش در آن گرمای سوزان دیگر چشمهایمان قادر به دیدن نبود. لحظات عاشورا را به یاد میآوردیم و با تمام وجود لمس میکردیم که بر مولایمان حسین چه گذشته است. دشمن برای اسارت ما تلاش بسیار میکرد و ما در آن لحظه فقط از خدا کمک میخواستیم.

جوشیدن آب از زمین لطف الهی بود

فکری به ذهنم رسید که اگر موفق میشدم چیزی جز لطف خدا نبود. از آنجا که منطقه شلمچه بین رود دجله و کارون قرار دارد با خود اندیشیدم اگر زمین را بکنیم در فاصله کوتاهی به حفر آب خواهیم رسید. بلافاصله با سرنیزه گودالی به عمق نیم متر حفر کردیم. نیم ساعتی که گذشت آب از کف گودال شروع به جوشیدن نمود. همین لطف خدا باعث شد چهار روز در مقابل دشمن مقاومت نماییم. غروب چهارمین روز محاصره بود که اتش باری توپخانه لشکر 5 نصر بر روی مواضع دشمن بعثی حلقه محاصره را شکست و طلوع زندگی دوباره را برای ما بشارت داد. ما علاوه بر نجات خود از چنبره فولادین محاصره دشمن همرزمان مجروح و پیکر یاران خود را به عقب منتقل نمودیم.

نظر شما
پربیننده ها