به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، احمد کاظمزاده در یادداشتی نوشت:
بررسی تحولات سوریه در چند هفته اخیر چند نکته مهم را آشکار میکند: نخست اینکه پروژه براندازی دولت سوریه باردیگر در دستور کار ائتلاف برانداز (شامل کشورهای غربی، عربی به خصوص سعودی، صهیونیستی و ترکی) قرارگرفته و صحنهسازی خان شیخون و متعاقب آن حمله موشکی امریکا به پایگاه هوایی الشعیرات گامی در این مسیر است.
ائتلاف برانداز که از آن به ائتلاف دوستان سوریه یاد میشد و زمانی تعداد اعضای آن به حدود 100 عضو میرسید طی چند سال گذشته سال به سال به تحلیل رفت، به گونهای که اعضای آن به تعداد انگشتان دست هم نمیرسید و حتی ترکیه نیز بعد از آزادسازی حلب از این ائتلاف جدا شد و در گامی پیشدستانه به روسیه به عنوان متحد بینالمللی سوریه نزدیک شد اما بعد از روی کار آمدن ترامپ تلاشها و تحرکات گستردهای از سوی رژیم صهیونیستی و عربستان برای دادن جانی تازه به ائتلاف برانداز صورت گرفت و در این راستا تلاش شد ترکیه نیز دوباره به این ائتلاف بازگردد و یکی از اهداف ماجرای خان شیخون نیز همین بوده است.
ترکیه اکنون درانتخاب میان دو گزینه بازگشت به ائتلاف برانداز و همکاری با روسیه قرار گرفته است و اگرچه مواضع اولیه ترکیه در همراهی با پروژه خان شیخون و حمایت از تجاوز هوایی امریکا بوده است اما در صورتی که به همین مواضع ادامه دهد به احتمال زیاد با واکنش روسیه مواجه خواهد شد.
دوم اینکه هم کشورهای اروپایی و هم سازمان ملل برخورد شایستهای با اقدام نظامی امریکا به روسیه از خود نشان ندادند و این در حالی است که امریکا بعد از به قدرت رسیدن ترامپ به سیاست جنگ پیشدستانه و اقدام یکجانبهگرانه بازگشته است که در قالب آن تضعیف نقش سازمان ملل و اتحادیه اروپا را در مدیریت جهانی دنبال میکند. امریکا این سیاست را چه در زمان بوش پدر و چه بوش پسر به مرحله اجرا گذاشت اما با واکنش و مقاومت شدید اروپا و سازمان ملل مواجه شد.
اما در وضعیت کنونی نه تنها مقاومت و مخالفتی از سوی این محافل دیده نمیشود بلکه چه بسا در مواردی هم از امریکا پیش میافتند و آتشبیار معرکه میشوند. اتخاذ چنین رویکردی موجب میشود راستگرایان حاکم بر کاخ سفید و همپیمانان اسرائیلی و سعودی آنها بافراغت بال اجرای فاز جدید نقشه خود در فضای پساجنگ سرد را به پیش ببرند که بر نفی نظام دولتمحور و ایجاد واحدهای سیاسی جدید استوار است که تعداد آنها تا 6 هزار مورد هم اعلام میشود.
و سوم اینکه از قرائن و شواهد موجود چنین برمی آید امریکا در دوره ترامپ براساس توصیههای هنری کیسینجر و دیگر استراتژیستهای این کشور تلاشهای جدیدی را برای جدایی چین از روسیه آغاز کرده است و در این مسیر از هر دو اهرم تشویق و تنبیه بهره میگیرد.
این در حالی است که چین و روسیه در چند دهه اخیر با مشارکت هم و با تشکیل سازمان شانگهای و گروه بریکس (کشورهای نوظهور شامل چین، روسیه، برزیل، هند، آفریقای جنوبی) سدی را در برابر توسعه غرب و ناتو تشکیل دادهاند.
در چنین وضعیتی در صورتی که تلاشهای تفرقه گرایانه غرب و به خصوص امریکا در قبال روسیه و چین به نتیجه برسد، هر دو کشور هزینههای سنگینی را در عرصههای مختلف پرداخت خواهند کرد، از این رو به نظر میرسد وقت آن است که تا دیر نشده روسیه و چین نه تنها همکاری و همبستگی خود را در سوریه و سازمان ملل و سایر مسائل گسترش دهند بلکه سازمان شانگهای و مجموعه بریکس را نیز در این عرصهها فعال کنند.
در مجموع میتوان گفت که آثار و پیامدهای بحران سوریه را نمیتوان در خود این کشور محدود کرد و همچنان که پیش از این نیز مسئولان روسیه و بسیاری دیگر از استراتژیستها خاطر نشان کردهاند، سرنوشت جنگ سوریه با سرنوشت نظم و ساختار جدید جهان گره پیدا کرده است که همین مسئله باعث مقاومت روسیه در برابر زیادهخواهیها و ماجراهای ساختگی در ارتباط با تحولات سوریه شده است و این انتظار وجود دارد که دیگر قدرتهای در حال ظهور نیز حداقل برای منافع خود هم که شده باشد برای مقابله با یکجانبهگراییهای راستگرایان امریکایی و همپیمانان صهیونیستی و سعودی آنها وارد عمل شوند که به چیزی جز جنگافروزی نمیاندیشند.