پیشکسوت ارتش در گفت‌وگو با دفاع پرس:

برای جلوگیری از وقوع جنگ باید مطیع استکبار می‌شدیم

امیر «داراب نوذری» گفت: می‌شد از وقوع جنگ جلوگیری کنیم، در صورتی که طبق خواسته استکبار عمل می‌کردیم؛ اما بر مبنای دستورات دین مبین اسلام و شعار انقلاب که آزادی و استقلال بود و خاستگاه‌های امام راحل به هیچ وجه نمی شد جلوی وقوع جنگ را گرفت.
کد خبر: ۲۳۵۴۰۵
تاریخ انتشار: ۲۷ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۵:۲۹ - 16April 2017
گروه استان‌های دفاع پرس: همزمان با فرا رسیدن 29 فروردین‌ماه، سالروز گرامیداشت یاد و خاطره دلاورمردان ارتش جمهوری اسلامی ایران خبرنگار دفاع پرس در رشت به گفت‌وگو با امیر دلاور ارتش، سرتیپ دوم مهندسی ستاد «داراب نوذری» یکی از بازنشستگان ارتش پرداخت، که در ادامه ماحصل این گفت‌وگو را می‌خوانید:

باید طبق خواسته استکبار عمل می‌کردیم تا از وقوع جنگ جلوگیری کنیم 

دفاع پرس: لطفا خودتان را برای مخاطبین معرفی کنید.

بنده سرتیپ دوم مهندسی ستاد «داراب نوذری» متولد سال 1326 و اهل ده «چناربن» از شهرستان «تنکابن» هستم. دوران تحصیلی ابتدایی را در همان ده و تحصیلات متوسطه را در شهرستان تنکابن گذراندم؛ ولی چون در تنکابن کلاس 12 ریاضی نداشت، پس از کلاس های 10 و 11 ریاضی به دبیرستان نظام تهران رفتم و در سال 1344 در آن‌جا دیپلم گرفتم، پس از قبولی در کنکور دانشکده افسری که امروز دانشگاه امام علی (ع) نام گرفته است، به کسوت نظامی وارد شدم.

دفاع پرس: شما مقطع لیسانس را در آنجا خواندید؟ بعد چه کردید؟

بله؛ طی مدت سه سال و اندی همزمان با طی آموزش های نظامی، موفق به دریافت دانشنامه لیسانس علوم در رشته نظامی زیر نظر وزارت علوم از این دانشکده شدم که شاید از دانشگاه تهران نیز قدیمی تر است.

اول مهر 1348 فارغ‌التحصیل شدم و به علت گزینش رسته مهندسی برای طی دوره مقدماتی رسته‌ای وارد مرکز آموزش مهندسی ارتش شدم. این دوره نیز در خرداد ماه سال 1349 تمام شده و بلافاصله به شهرستان ارومیه (رضائیه سابق) لشکر 64 پیاده منتقل شدم.

دفاع پرس: آنجا به چه کاری مشغول بودید؟

در آن‌جا به عنوان فرمانده دسته مهندسی رزمی مشغول به کار شدم و در مواقع نبودن فرمانده گروهان به جای ایشان گروهان مهندسی رزمی را هدایت و رهبری می کردم.

دفاع پرس: چه سالی ازدواج کردید؟

من در سال 1352 مقارن شب یلدا ازدواج کردم و رشتی شدم. همسرم اهل رشت و گیلانی است.

دفاع پرس: تا حالا پیش آمده پشیمان شوید که ارتشی شدید؟

من قبل از پاسخ به سوال شما باید تشکر کنم که به فکر پیشکسوتان خود هستید و با آن‌ها صحبت می‌کنید، من خود را نه تنها ارادتمند همه رزمندگان، بلکه کمترین آن‌ها می دانم و اما پاسخ سوال شما؛ بدانید که نظامی‌گری مثل معلمی تنها یک شغل نیست، چرا که دورنمای مادی متوسطی هم ندارد. چون در جامعه‌ای که داشتن پول بیشتر، سرمایه بیشتر و امکانات فراوان‌تر موفقیت تلقی می شود، انتخاب شغل نظامی یا معلمی و امثالهم نمی تواند منطقی باشد. به این گونه کارها باید گفت عشق، باید گفت علاقه، باید گفت ایمان به چیزهایی که برای آدم مقدس می شود. بله، من بارها چه در زمانی که شاغل بودم و چه حالا که بازنشسته هستم هر وقت که وضعیت مادی افراد هم طبقه از خودم را با وضعیت خود و نوعی خود مقایسه می کنم و می کردم پشیمان می شدم که چرا مسیر دیگری نرفتم؟ چرا شغل دیگری انتخاب نکردم. اما وقتی درخلوت به خویشتن خویش برمی گردم پیش خود و خدایم راضی هستم.

دفاع پرس: فکر می کنید اگر نظامی نمی شدید الان استاد دانشگاه بودید و دکتری داشتید؟

بله، قطعاً اثر و ثمر بهتری می داشتم. هر چند در مسیری که انتخاب کردم آخرین مدارج تحصیلی را طی کردم و در هیأت علمی مراکز آموزش عالی ارتش مدرس و فرمانده دانشکده مهندسی ارتش بودم، اما با توانایی هایی که در خودم سراغ داشته و دارم می توانستم در کسوت های دیگر باعث ایجاد آثار و ثمرات ارزشمندتری باشم. آدمی که اثر و ثمر خوبی نداشته باشد مثل این است که اصلاً وجود نداشته است. این همان باقیات و صالحات است که در قرآن کریم از آن یاد شده است.

 شما وقتی سی و چند سال بهترین سال های عمر خود را با انتخاب یک کار خاص طوری سپری می کنید که از نظر مادی که متأسفانه امروز در جامعه ما تعیین کننده است، جایگاهی کمتر از آدم های معمولی کوچه و بازار دارید، هضمش مشکل است که در این‌جا فقط عشق و ایمان به دین و وطن کمک می کند و آرامش می بخشد. نمی خواهیم که ما را حلوا حلوا کنند، اما بی توجهی نیز پذیرفته نیست.

دفاع پرس: شما قبل از انقلاب نیز درگیر جنگ بودید؟

خیر؛ البته درگیری های پراکنده ای در مرزهای آبی و خاکی عراق بوده است خصوصاً در سالهای 1347 و 1348 که پیش بینی می شد عراق به ما حمله کند. من در سال‌های 1349 و 1350 چندین بار از طرف لشکر 64 پیاده برای برآورد مین های مورد نیاز مرز آذربایجان غربی به «سردشت» و «پیرانشهر» رفتم که  در آن موقع در سردشت فرمانده گردان ژاندارمری سرگرد «نجف دری» بودند که بعد از انقلاب فرمانده ناحیه ژاندارمری شرق کشور شدند و با کمک  ایشان و مساعدت با کردهای بارزانی بر آوردهای لازم انجام شد، ولی درگیری نبود و در منطقه آرامش برقرار بود.

دفاع پرس: روز اول جنگ کجا حضور داشتید؟ چه سمت و درجه‌ای داشتید؟

در مرکز آموزش عالی مهندسی ارتش در «بروجرد» بودم و با درجه سروانی استاد دانشکده مهندسی و به طور همزمان فرمانده خدمات پادگانی بودم. البته حتماً نظر شما تاریخ 31 شهریور ماه سال 1359 است، ولی اگر بگویید قبل از یورش 31 شهریور و تحمیل جنگ به وسیله عراق بر ما در جریان فتنه های استکبار علیه انقلاب و جنگ های داخلی کجا بودید؟ باید بگویم که من پس از طی دوره عالی مهندسی در بروجرد به عنوان استاد در همان‌جا ماندم ولی در اول مهرماه سال 1357 به گردان مهندسی لشکر 16 زرهی قزوین که در «منجیل» بود در حقیقت تبعید شدم.

دفاع پرس: چرا تبعید؟

به دلیل شرایط قبل از انقلاب، بسیاری از پرسنل وظیفه لیسانس و دیپلم و حتی معدودی از پرسنل کادر جوان به نشانه اعتراض در کلاس ها حضور پیدا نمی کردند و اگر هم می آمدند مباحثات سیاسی مطرح می‌شد که البته من نیز سخت گیری نمی کردم اما همان روز به وسیله مسئولین وقت توبیخ شدم که شما چرا سخت نمی گیرید و ... و بعداز آن هم در همین راستا یک درگیری با فرمانده دانشکده وقت که البته آدم خوبی هم بود داشتم که در نتیجه مرا برای تدریس در دانشکده مصلح ندانستند و در همان سال مرا به منجیل فرستادند.

در منجیل به علت همراهی با حرکت های انقلابی در جریان 22 بهمن ماه به عنوان رئیس کمیته انقلاب پادگان انتخاب شدم که کارهای ارزشمندی با همراهی بسیاری از پرسنل پادگان و تکاوران نیروی دریایی منجیل انجام دادیم از جمله حمل اسلحه و مهمات پادگان  «نقله بر» به پادگان منجیل و جلوگیری از ایجاد کردستانی دیگر در کشور و جلوگیری از تحویل 150 قبضه اسلحه «ژ- 3» به فرمانداری رودبار که درحال آماده کردن عده‌ای داوطلب و اعزام آن‌ها به کردستان و نیز تقاضای 150 قبضه اسلحه «ژ- 3» و مهمات مورد نیاز کرده بود پس از چند روز به عنوان یکی از عوامل اصلی ساواک دستگیر شد.

دفاع پرس: بعد از پادگان منجیل به کجا رفتید؟

در پادگان منجیل پس از یک سری درگیری ها با فرمانده لشکر وقت که بعد ها به دلیل عضویت در گروه خاصی محاکمه و اعدام شد، تقاضای انتقال بلاعوض به مرکز آموزش عالی مهندسی ارتش در بروجرد را کردم و به آنجا یعنی به جایگاه قبل از انقلاب منتقل شدم و بقیه قضایا که عرض شد.

دفاع پرس: چرا جنگ بر ما تحمیل شد؟

زیرا منافع استکبار در منطقه تهدید شده بود. چرا که مردم ما تصمیم گرفته بودند روی پای خودشان بایستند. استکبار و در رأس آنها آمریکا نمی خواست در منطقه خصوصاً در ایران رژیمی باشد که با آن‌ها مخالفت کند و اصلاً بخواهد آزاد و مستقل باشد. چون از راه های ایجاد آشوب و جنگ های داخلی و توطئه ها نتوانستند به اهدافشان برسند و به وسیله عراق که از قبل تجهیزش کرده بودند وارد عمل شدند. خصوصاً که طی یکی دو سال پس از انقلاب فهمیده بودند که دین ما هیچ راهی برای مداخله بیگانه نمی گذارد، یعنی این حکومت بر مبنای عقاید اشخاص نیست بلکه سیاست های انقلاب بر مبنای دین ماست که راه مداخله و نفوذ بیگانه را می بندد. لذا جنگ را در وضعیتی بسیار نابرابر بر ما تحمیل کردند.

وقتی کسی بتواند توانمندی های دو کشور ایران و عراق را در آن موقع مقایسه کند واقعاً ایمان می آورد که خداوند  کشورمان را نگه داشته است. امام راحل بارها فرمودند که «خدا ما را پیروز کرده است»، «خرمشهر را خدا آزاد کرد» و ... و باید دانست که با وضعیت کشور ما در منطقه، این گونه تهدیدها همواره وجود دارد و بر ماست که همواره هوشیار و آماده باشیم.

دفاع پرس: از سوابق جبهه تان بگویید چگونه بود؟

چون من در مرکز آموزش مهندسی ارتش بودم و یگان ما به تبع سازمان و مأموریت به طور مستقیم در عملیات‌ها و مناطق جنگی حضور نداشت. در دو مقطع زمانی به طور داوطلب به جبهه و شرکت مستقیم در عملیات اعزام شدم. دفعه اول سال 1359 وقتی جنگ بر ما تحمیل شد دیدم واحد ما که نمی تواند برود، لذا داوطلب شدم و به جبهه اهواز اعزام شدم و به عنوان افسر مهندسی تخصصی لشکر 92 زرهی و عنصر مهندسی ستاد تاکتیکی نیروی زمینی ارتش در جنوب مشغول به کار شدم که همزمان با ستاد جنگ های نامنظم اهواز شهید دکتر چمران برای حفر کانال ضد تانک اطراف اهواز و همچنین با جهاد سازندگی خوزستان برای ساختن موانع فلزی ضدتانک همکاری داشتم که نمونه های «گردونه دندان اژدهای ضد تانک» از ابتکارات من است و من طی قریب سه ماه حضورم در جبهه اهواز همواره به خطوط مقدم رفته و به آن‌ها از نظر مهندسی رسیدگی می کردم.

دفعه دوم هم در سال 1366 تقاضا کردم برای مدتی به منطقه غرب کشور بروم. لذا  به عنوان رئیس ستاد عملیاتی گروه 411 مهندسی رزمی نزاجا در مناطق عملیاتی به منطقه «سر پل ذهاب»، «قصر شیرین»، «سومار» و ... رفتم که تا اول مهر سال 1367 در آن منطقه بودم. بعد از آتش بس از اوایل سال 1368 تا سال 1371 در کردستان و سقز در قرارگاه عملیاتی نزاجا در شمال غرب کشور در مشاغل مهندسی و آموزش و عملیات در سراسر منطقه شمال غرب کشور مأموریت داشتم و قابل ذکر است که در تمام این مدت تهدیدهای ضد انقلاب بالقوه و بالفعل همواره وجود داشت.

چندین دفعه نیز به سبب مأموریت های آموزشی و برداشت های پژوهشی به مناطق مختلف عملیاتی در طول جنگ رفتم که هر بار در معیت گروهی محقق بوده وجمعاً بالغ بر 6 ماه می شود.

دفاع پرس: در مرکز آموزش چه می کردید؟

در ارتش مراکز آموزش عالی تخصصی رسته های مختلف وجود دارد. باید بدانیم که مرکز آموزش رسته ای مهندسی در ارتش هم مرکز آموزش تکنیک ها و اپراتور است و هم مرکز آموزش عالی برای طرح ریزی و اجرای عملیات مهندسی، یعنی همه پرسنل کادر وظیفه پس از طی دانشگاه یا دبیرستان و طی دوره های مقدماتی نظامی، آن‌هایی که برای رسته مهندسی گزینش می شوند بایستی در مرکز آموزش مهندسی، دوره های تخصصی رسته ای را طی کنند، یعنی هر فرمانده مهندسی و هر درجه دار مهندسی، هر تخریب چی، هر راننده و تعمیر کار ماشین آلات بایستی در مرکز آموزش مهندسی دوره مربوطه را طی کند.

بنابراین تأمین کلیه پرسنل شرکت کننده در عملیات مهندسی در ارتش و آموزش آن ها در طول جنگ و البته در زمان صلح نیز بنا بر تازه های روز و معلومات پایه بر عهده پرسنل شاغل در مراکز آموزش عالی مهندسی ارتش از جمله بنده بوده است که در آن جا طی سالیان قبل از جنگ و در حین جنگ و پس از آن به عنوان استاد و رئیس کرسی آموزش و مدیر آموزشی و فرمانده دانشکده مهندسی انجام وظیفه کردم و هر از گاهی برای دریافت تازه های نیازهای آموزشی با دانشجویان یا با گروهی محقق به مناطق عملیاتی می رفتیم و نکات لازم را جمع آوری و در آموزش ها به کار می گرفتیم و بدین ترتیب غیرمستقیم در تمام مدت در عملیات ها شرکت داشتیم.

دفاع پرس: خاطره ای از حضورتان در جبهه را تعریف کنید.

قبل از اینکه به بیان خاطره بپردازم،کمی درباره مفهوم عملیات و شرکت در عملیات آن طوری که معمولاً رایج است مطلبی بگویم. شما در همین خبرگزاری و  دیگر خبرگزاری ها  و حتی رسانه ها صرفاً به حرکت جمعی که خود قسمتی از آفند است، مفهوم عملیات را به کار می برید. مثلاً از کسی می پرسید در کدام عملیات شرکت کردید، به نظر می سد که باید بگوید مثلاً در عملیات «بیت المقدس» یا «طریق القدس» و... متأسفانه مورد نظر شما همان هجوم است و نهایتاً دستیابی به هدف یا اهداف از پیش تعیین شده. حالا اگر کسی در طول جنگ در این هجمه ها حضور نداشت لابد در عملیات نبوده و موثر نبوده؟ حتی اگر در مراحل بعدی آفند حضور داشته باشد باز هم بنا بر عرف رایج در عملیات نبوده است؟ این درست نیست. آفند شامل چهار مرحله یعنی «تصرف هدف»، «تحکیم هدف»، «تجدید سازمان» و «تعاقب» است.

متأسفانه در عرف رایج فقط به تصرف هدف، عملیات گفته می شود در حالی که سه قسمت بعدی یعنی تحکیم هدف و تجدید سازمان و تعاقب و نیز کلیه عملیات پدافند اعم از ثابت و متحرک و کلیه حرکات به «عقب نشینی» و «عقب روی» نیز عملیات هستند. خلاصه این‌که هر کسی در مناطق عملیاتی به هر کدام از عملیات هایی که گفته شد مشغول باشد، باید گفت که در عملیات شرکت داشته است.

و اما خاطره!

در اوایلی که به ستاد عملیات لشکر 92 اهواز رفتم در ستاد تاکتیکی نزاجا بحث بازپس‌گیری «سوسنگرد» مطرح شده بود که در واقع امام راحل دستور داده بودند که سوسنگرد حتماً باید پس گرفته شود. در اتاق جنگی که امیر شهید فلاحی و مرحوم ظهیر نژاد و شهید چمران  تشکیل داده بودند، همراه با جمعی از فرماندهان و حضرت آیت الله خامنه ای من هم به عنوان افسر مهندسی در آن اتقا فکر انجام وظیفه می کردم.

عین پیام امام خمینی (ره) را مقام معظم رهبری گفتند. البته همین عبا و عمامه روی دوششان و لباس ها نظامی تنشان بود و پوتین سربازی هم داشتند، چفیه هم انداخته بودند. قرار بود یک پل شناوری در پایین سد کرخه روانه  بشود که اگر لازم شد استفاده شود یا دو مسیر عبور داشته باشیم. ایشان به من فرمودند جناب سروان دستور بدهید این پل خیلی زود ساخته شود .

خدا رحمت کند مرحوم سرتیپ «یونس حجت زاده» آن موقع سرگرد و فرمانده پادگان پل شناور «دغاغله» بود پل شناور را ایشان مستقر کرد. ایشان پل را زده بود و تلکس آن به دستم رسیده بود و تلفنی هم تماس گرفته بود که پل مستقر است و ما آن را به یگان منطقه تحویل داده ایم. من این مطلب را به ایشان عرض کردم؛ البته پس از آخرین همانگی های لازم عملیات در هر چهار مرحله تصرف هدف و تحکیم آن و تجدید سازمان و حتی تعاقب به خوبی انجام شد و با آن که شهید چمران مختصر مجروح شده بودند و متأثر شدیم، خوشبختانه کل عملیات با موفقیت همراه بود و سوسنگرد آزاد شد. 

دفاع پرس: آیا تفاوتی بین ارتش قبل و بعد از انقلاب وجود دارد؟

ما به عنوان انسان، نیازهایی داریم که تابع زمان و مکان نیست. ما نیاز داریم بپوشیم، بخوریم، بهداشت داشته باشیم. ما می خواهیم مملکت ما آزاد باشد و مستقل و به وسیله خودمان اداره شود. این همه در گذشته نبود و لذا ارتش هم با وجود اینکه بدنه آن از مردم بود ارتشی منفعل بود؛ ولی پس از انقلاب منطبق بر موازین شرع اسلام و تحت فرماندهی مقام ولایت، همه آن مطالبات منطقی را داریم و در جهت تکامل خود حرکت می کنیم. پس البته ارتش قبل و بعد از انقلاب از هر جهت با هم متفاوتند.

دفاع پرس: آیا از شرایط موجودتان راضی هستید؟

خیر، زیرا پس از سال ها تلاش و فرماندهی و تدریس و حتی تألیف در نشریاتی که باعث جلوگیری از خراب شدن و از کار افتادن بیش از صدها دستگاه ماشین آلات مهندسی شدم و هدایت و رهبری عده زیادی را در زمان صلح و جنگ برعهده داشتم و این همه پرسنل آموزش دیده با همکاری همرزمان دیگر تربیت کرده و به جبهه ها اعزام داشتم، امروز نه تنها می بایستی یک سال اقتصادی جلو باشم، بلکه یک سال اقتصادی عقب تر هستم و به دلیل صداقت در عمل است و مکر هم ندارم. این وضع من است که سرتیپ این ارتش هستم تا چه رسد به حال آن‌هایی که در درجات پایین تر مثل من عمل کردند چه وضعی داشته باشند ؟ 

دفاع پرس: آیا می شد از وقوع جنگ جلوگیری کرد؟

برای پاسخ به این گونه سوالات به نظر من باید دقیقاً برویم در همان حال و هوا، بعد واقع بینانه به مسائل بپردازیم. بلی می شد از وقوع جنگ جلوگیری کنیم در صورتی که طبق خواسته استکبار عمل می کردیم اما بر مبنای دستورات دین مبین اسلام و شعار انقلاب که آزادی و استقلال بود و خواستگاه های امام راحل خیر، به هیچ وجه نمی شد جلوی وقوع جنگ را گرفت. امروز هم همچنان که گفتم باید هوشیار و آماده باشیم تا در شکل های مختلف مورد هجوم قرار نگیریم. جنگ ما در سال 1359 شروع نشد، بلکه در آن سال اجرایی شد. اینکه حالا بعضی افراد می گویند تحریکات فلان واحد در فلان جا در غرب «نفت شهر» و غیره باعث شروع جنگ شد،  این‌ها حرف های دشمن است.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها