یه گزارش دفاع پرس از کرمان، شهيد امير سرتيپ 2 منوچهر شال نیکورز در سال 1339 در شهرستان بردسیر به دنیا آمد و در فرودین سال 1361 در منطقه جنوب فکه به شهادت رسید.
در ادامه بخشی از مناجاتنامه این شهید بزرگوار را میخوانیم.
خدايا! از بين تمام رنگها سرخ را دوست دارم و از ميان تمام گلها شقايق کوير را خواهانم و از ميان انواع مرگها شهادت را برگزيدهام.
خدايا! دل شکستهام، از دنيا وارستهام، از همه چيز خود دست شستهام و ديگر از کسی و چيزی بيمی ندارم و دليلی ندارد که تسليم ظلم و کفر شوم و خود را به طاغوت بفروشم و من میروم تا آزادانه در معرکه حق جولان دهم.
خدايا! میخواهی وفاداری مرا نسبت به خودت ببيني؟
تو میخواهی عشق مرا به خود ببيني؟ مثل شمع میسوزم، تار و پود وجودم با عشق تو سرشته شده اين قلب من است بشکاف و ببين، ببين که سر تا پا میسوزم و از سوختن لذت میبرم.
خدايا! به اين حرف حماقت بارم میخندی و میگويی تو که چيزی در اين دنيا نداري، ولی خدايا من جوانم و هستی دارم. همان هستی که تو به من عطا کردهاي، پس چه سرمايهای و چه چيزی بهتر از اين.
خدايا! من حاضرم اين خونم را به پای مکتب رسولت محمد (ص) بريزم و دم بر نياورم خدايا آنقدر تسليم اراده تو هستم که اگر روزی مرا خطاب کن یو بگويی جانت را بده من حاضرم.
عروسی من در جبهه و عروس من شهادت است، صدای رگبار مسلسلها و غرش گلولههای توپ و خمپاره عقد مرا خواهند خواند و با مرکب خون اين عقد را امضاء خواهم کرد و در هلهله شادی تفنگها و بارش نقل سربی در حجلهگاه سنگرعروس شهادت را به آغوش خواهم کشيد و در همه تشيیعکنندگان پيکرم که اتومبيل تابوتم گلباران میشود، مشتهای گره کرده و با تکبير آن را تا منزلگه عشق بدرقه خواهند کرد، نتيجه اين عروسی فرزندی است به نام آزادي.
بارالها! مپسند که در اين دنيا چون زندانی تنهای تنها باشم.
خدايا! کمکم کن تا از اين تنهايی رنج بردن نجات يابم، خداوندا اگر صلاح میديدی حاضر نبودم حتی لحظهای در قفس کالبدم زندانی باشم، پس خدايا منتظر موافقت توهستم به من رحم کن مرا از بند خودم رها کن تا رستگار شوم.
بارالها! گوش مرا از هواهای نفسانی به دور دار تا دلم به تو نزديک و نزديکتر گردد. قلبم صاف و مهيا و به دور از هرگونه ريا باشد.