به گزارش گروه سایر رسانههای
دفاع پرس، هواپیماهای عراقی آسمان فاو را خالی نمیکردند. هر پنج دقیقه دو تا سه جنگنده میآمدند و به شدت بچهها را بمباران میکردند. پدافند هوایی و هوانیروز ارتش هم مرتب آنها را سرنگون میکردند.
تقریباً بیشتر نیروها با قایق به آن طرف اروند رفته بودند. حاجی عطشانی فرمانده ما بود که بیشتر به فکر رسیدن مهمات و مواد خوراکی و دارو به دست رزمندها بود. روز پرکاری را گذرانده بودیم و توان همه ما تحلیل رفته بود ولی روحیه ها بخاطر خبرهای خوش بالا بود و خستگی نمی شناختیم.
تنها ناراحتی ما این بود که نتوانسته بودیم به آن طرف اروند برویم. دیگر هوا کمکم در حال غروب بود. به بچهها گفتم امشب همین طرف ماندگار شدیم. اعصاب بچهها خراب شده بود. توی سنگری رفتیم و نماز را خواندیم و بعد نماز چند قوطی کنسرو باز کردیم و در کنار ماشین که هوا هم خیلی سرد بود ایستادیم و شام را خوردیم و چند عکس هم گرفتیم.
سنگرها خیلی کم بود و بیشتر مجروحین را توی سنگر قرار میدادند. (شهید تازه سفر کرده)، حاج منصور عطشانی بچهها را دور ماشین خودمان که لندکروز تبلیغات سپاه آبادان بود جمع کرد و گفت:می دانم ناراحت هستید ولی خودتان دیدید که قایق کم بود و از ما واجب تر غذا و دارو و مهمات بود که باید برای بچه ها به آن طرف آب می بردند. چند نفر از بچه ها که بزرگتر از ما بودند به حاجی گفتند قبول داریم حاج منصور، ولی رزمندها هم اکنون غذای روحی نیاز دارند. آنها خسته و بی روحیه شده اند. دوستان خود را از دست داده اند و توجه و یاری و روحیه میخواهند.
باران به صورت نم نم شروع به باریدن کرد و هوا باز هم سردتر شد. حاج منصور گفت بروید مقداری استراحت کنید. همه از لحاظ روحی خسته بودند و دو روز می شد که خواب به چشم ها نیامده بود و در تلاطم رفتن به فاو بودیم. حاجی قول داد فردا حتماً می رویم آن طرف اروند و به شهر فاو.
هیچ سنگری خالی نبود. با التماس و خواهش حاجی را که جانباز شیمیایی بود و زود سرما می خورد را بردیم توی اتاق. راننده لندکروز، چمن فرهم که راننده بود و تقریبا سنش بالاتر از ما بود او را هم با حاجی فرستادیم. هر نفر دو سه تا پتو و کیسه خواب که زیاد هم بود با خود بردند. ولی بچه ها توی فاو با کمبود پتو مواجه بودند. چند تا از بچه ها رفتند گوشه ای خوابیدند.
من و برادر کوچک حاج منصور (ناصر عطشانی) و مالک حدپور و سراج (بازیگر سریال کیمیا در نقش سمیر جاشو لنج) ما سه نفر به همراه پرویز حیدری(خطاط اهوازی) پشت لندکروز که موتور برق و ویدئو و دوربین فیلم برداری و کلی اسباب داشت، چند تا پتو روی خودمان انداختیم و چهار نفری و زانو در بغل در کنار هم دیگر فارغ از بمباران ها و خمپاره و کاتیوشا به خواب رفتیم.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران خبر