کتاب «گزینه‌ای برای ستاد»؛ روایتی از زندگی «احمد زارع» از تولد تا پایان جنگ

این کتاب به خاطرات «احمد زارع» از شروع زندگی تا آخرین روزهای جنگ می‌پردازد که «محمد معینی» و «محمد علی همتی» آن را به نگارش و تدوین در آورده‌اند و توسط انتشارات خط شکنان (وابسته به اداره کل حفظ آثار دفاع مقدس یزد) چاپ شده است.

در بخشی از مقدمه این کتاب آمده است:

خاطـرات شـفاهی كسـانی كـه خـود شـاهد وقایـع تاریخـی بوده انـد،می تواند سـندی مهم برای كسـانی باشد كه در آن دوران حضور نداشته اند.

جمـع آوری خاطرات شـاهدان وقایـع از دوران رژیم پهلوی، سـال های اولیه انقلاب و هشـت سـال دفاع مقـدس، به مانند مجموعه اسـنادی اسـت كه شـاید در میان كتاب های نوشـته شـده و اسـناد مكتوب دیگر كمتر بتوان آن را مشـاهده نمـود. بسـیاری از ایـن خاطرات با صاحبان خـود از میان ما رخت بر بسـته اسـت. كسـانی كه شـم تاریخ پژوهـی دارند، بایـد به دنبال منابعـی باشـند كـه كمتر مـورد آسـیب و پالایـش تاریخ نگاران واقع شـده اسـت. مصاحبـه با شـاهدان عینـی وقایع، به خصوص كسـانی كـه تاكنون كسـی بـه سـراغ آنها نرفتـه اسـت، می توانـد در فرآیند پژوهـش تاریخی بـه محقق كمك رسـاند.

نوشـته ی پیـشِ روی، خاطـرات آقـای حـاج احمـد زارع فرمانده سـپاه مهریـز، جانشـین سـتاد تیـپ الغدیـر و رئیس سـتاد سـپاه ناحیه یـزد دردوران دفـاع مقـدس اسـت. در كتابـت ایـن سـطور، سـعی بـر آن اسـت تاسـاختار كلامـی و لحـن بیانـات راوی تـا حـد امـكان از پالایـش نگارنـده مصـون بمانـد.

مرور بخشی از خاطرات حاج احمد زارع در این کتاب

وقتی رفتم جبهه، آقای میرحسینی فرمانده تیپ، در دفتر فرماندهی تیپ جلسه گذاشتند. در آن جلسه آقای فتوحی به من گفتند:«شما باید برگردیدیزد!» گفتم: « من این قدر اصرار کردم تا فرمانده ی سپاه را قانع کردم که بیام جبهه. این قدر برای مردم سخنرانی کردم که بروند جبهه؛ ولی چون خودم جبهه نرفتم، دیگر حرفم در مردم اثر ندارد. من جلوی مردم واقعا خجالت می کشم و حاضر نیستم برگردم.» هرچه اصرار کردم. آقای فتوحی و میرحسینی نپذیرفتند. نهایتا بعد از چند روز گفتند:« اگر بیایی اینجا، باید بروی توی ستاد.» گفتم:«نه، من می خواهم نیروی عملیاتی باشم؛ قبلا هم نیروی عملیاتی بودم.» هرچه اصرار کردم که باید نیروی عملیاتی باشم. فرماندهان می گفتند : « شما باید نیروی ستادی باشی!»

انتهای پیام/