دعوتنامههای جهاد فی سبیلالله به دست قشر عظیمی از عاشقان و وارستگان رسیده بود، عدهای رفتند و سفرشان بازگشت داشت؛ عدهای دیگر آمدند اما در میان کولهپشتیها و در میان همان چفیههای خاک گرفته صدای سرفهها و زخمهای سوزناکشان را به یادگار آوردند.
اما عدهای دیگر در میان خط به خط وصیتنامههایشان دیدار با لقاءالله را خواستار شده بودند و با آخرین خداحافظی خود برای همیشه از خاک به افلاک پرکشیدند.
برخی دیگر در میان همین صف طویل عاشقان، پرواز همچون مولایشان «حسین ابن علی (ع)» را از مادرشان «فاطمه الزهرا (س)» خواسته بودند که شهید «محمود جهانپناه» نیز یکی از همان سردارانی بود که سرش را همچون سلاله زهرا (س) در راه پروردگار هدیه کرد.
شهيد محمود جهانپناه در تيرماه 1342 در شهرستان بهبهان ديده به جهان گشود و این درست زمانی بود که امام خمینی (ره) فرمودند: سربازان من هم اكنون در گهوارهها شير ميخورند.
چهار ساله بود كه پدرش در مبارزه با سوداگران مرگ جان خود را از دست داد و پس از مدتي يكي از برادرانش در دفاع از مظلومی مورد ضرب و شتم قرار گرفت و دارفاني را وداع گفت.
در چنين شرايطی خانواده وی به اراک نقل مكان كردند و محمود با مشكلات بسيار زياد ولی با ارادهای مردانه و قوی و ايمانی راسخ تحصيلات ابتدايي و راهنمايی خود را به همراه جلسات قرآن و مجالس مذهبی با موفقيت به پايان رسانيد.
با شروع مبارزات ملت حزبالله با دلی محکم و ایمانی سرشار در تظاهرات و راهپيمايیها شركتی فعال جست و حتی مورد ضرب و شتم چكمهپوشان طاغوت قرار گرفت كه تا مدتها اثر پوتينهاي آن دژخيمان بر صورت نوراني و معصومش به جاي مانده بود.
پس از آن زمان بود كه محمود ديگر نه به خود بلكه به خانوادهاش نيز تعلق نداشت و چون شمعي میسوخت تا اسلام را به عينيت برساند.
با پیروزی انقلاب محمود به پاسداری از آن بر خاست و همزمان با ادامه تحصیلات خود در انجمن اسلامی دبیرستان و بسیج به مبارزه با منافقین و گروهكهای وابسته پرداخت .
پس از اتمام دوره دبیرستان و اخذ دیپلم در سال 1360 به عضویت سپاه درآمد و در همان سال بود كه به همراه برادرش حمید مورد توطئه ترور قرار گرفت كه دراثر پرتاب بمبی به داخل منزلشان با خواست خدا جان سالم بدر بردند.
محمود با اصرار زیاد به مسئولین سپاه بارها عازم جبههها شد و در عملیات شیاكوه مورد اصابت تركش قرار گرفت و در عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس شركت نمود و در عملیات رمضان برادر بزرگترش (حمید) شهید و مفقودالاثر گردید.
در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر 2 و 3 شركت كرد و پس از مراجعت ازدواج نمود و در عملیات والفجر 8 از ناحیه صورت مورد اصابت گلوله قرار گرفت.
سال 65 بود که خداوند به او یک پسر به نام محمدحسین عطا كرد و در حالی که تنها بیست روز از تولد نوزادش میگذشت مجدد عازم جبهه شد و این بار با سمت فرماندهی گردان قمر بنیهاشم (ع) در عملیات فكه شركت نمود و در اولین روز ماه مبارک رمضان مورد اصابت گلوله مستقیم تانک بعثیان كافر قرار گرفت و سرش را چون مولایش حسین (ع) در راه معشوق هدیه نمود و بیسر به ملاقات یار شتافت.
انتهای پیام/