اولین خلبان شهید جنگ تحمیلی که بود؟

اولین خلبان شهید جنگ تحمیلی در اول خرداد ماه 1331 در شهرستان طالقان در روستای تكیه ناوه، درست زمانی كه مادرش برای ییلاق به دیار خود بازگشته بود دیده به جهان گشود.
کد خبر: ۲۳۷۷۴۷
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۲:۱۸ - 01May 2017
اولین خلبان شهید جنگ تحمیلی که بود؟به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، امیر سرتیپ فیروز شیخ حسنی در اول خرداد ماه 1331 در شهرستان طالقان در روستای تكیه ناوه، درست زمانی كه مادرش برای ییلاق به دیار خود بازگشته بود دیده به جهان گشود و در سن 3 سالگی به دلیل شرایط شغلی پدرش كه ارتشی بود، همراه خانواده اش از تهران به شهرستان تنكابن نقل مكان کرد.

در سن 5 سالگی شروع به فراگیری كلام الله مجید نمود و موفق به ختم قرآن كریم و همچنین حفظ چند جزء آن گردید. وی در سن شش سالگی در دبستان رودكی واقع در محله خوبان رزگاه، تحصیلات دوره ابتدایی را آغاز نموده و پس از گذراندن سه سال از دوران تحصیلش به دلیل نقل مكان به شهر تنكابن، در دبستان امام رضا(رضا پهلوی سابق) واقع در سبزه میدان ثبت نام نمود و دوران ابتدایی را نیز در این دبستان به پایان رسانید.

دوران متوسطه را تا پایان كلاس یازدهم در رشته ریاضی با كسب رتبه ممتاز و نمرات عالی در دبیرستان حافظ گذراند، اما از آنجایی كه شهرستان تنكابن فاقد كلاس دوازده ریاضی بود، پدرش وی را به تهران فرستاد تا ادامه تحصیل دهد. او هنوز امتحانات ثلث اول خود را به پایان نرسانده بود که پدرش دار فانی را وداع گفت. اما درگذشت پدر كه با رنج و درد بسیار همراه بود مانع از به پایان رساندن دوره متوسطه وی با رتبه اول نگردید.

شهید فیروز شیخ حسنی با وجود این كه می توانست به راحتی در دانشگاه های دیگر پذیرفته شود، ولی پس از قبولی در امتحانات دانشكده افسری، وارد این دانشگاه شد و پس از سه سال تحصیل به درجه ستوان دومی دست یافت و با كسب رضایت مادرش تحصیلات خود را در رشته خلبانی ادامه داد. پس از پایان دوره آموزشی خلبانی در ایران، برای ادامه تحصیل در سال 1353 به آمریكا رفت و به مدت دو سال در آنجا با گذراندن دوره خلبانی F5 تحصیلات خود را تكمیل کرد.

زمانی كه به وطن بازگشت در پایگاه نیروی هوایی دزفول به عنوان استاد خلبان مشغول به آموزش خلبان های دیگر شد و در كنار آن نیز فرماندهی اطلاعات پرواز پایگاه دزفول را نیز عهده دار بود.

در سال 1355 با دختر یكی از همكارانش كه در پایگاه نیروی هوایی دزفول مشغول به خدمت بود، ازدواج كرد و سپس در سال 1357 برای دومین بار درست زمانی كه دخترش شهرزاد تازه متولد شده بود، جهت گذراندن دوره F16، همراه خانواده اش راهی آمریكا شد و در تیر ماه 1358 با كوله باری از تجربه برای خدمت به میهنش به كشور بازگشت.

بعد از آن وی دوباره به پایگاه نیروی هوایی دزفول بازگشت تا در آنجا به خدمت بپردازد. اما با شروع جنگ تحمیلی، رژیم بعثی عراق مانع از این شد تا فرزند پرورش یافته در دامان مادر و میهن بتواند بیش از پیش به وطن خدمت كند. در ساعت 2 بعدازظهر روز 31 شهریور ماه 1359 عراق شروع به بمباران پایگاه نیروی هوایی دزفول کرد، شهید شیخ حسنی جهت رسیدگی و آماده نمودن جنگنده ها برای دفاع، مجبور به حضور در سایت پرواز شد که در حین بمباران جنگنده های دشمن با اصابت 2 تركش به سر و پا به مقام شهادت نائل آمد.

گروه امداد سعی بر آن داشت كه شهید شیخ حسنی را با هلی كوپتر به بیمارستان منتقل کند، اما حملات طولانی مدت دشمن مانع از این شد كه هلی كوپتر تا ساعت 10 شب به پرواز در آید و به علت دیر رسیدن به بیمارستان، وی جان به جان آفرین تسلیم نمود و این گونه بود كه اولین شهید نیروی هوایی، شهد شیرین شهادت را نوشید.
 
منبع: باشگاه خبرنگاران
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
سعید اسلامی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۷:۴۹ - ۱۳۹۷/۰۸/۰۶
0
0
بسم رب الشهدا و الصدیقین
دیروز(97/8/4) به تخت فولاد اصفهان رفته بودم و داشتم بر روی قبر آیت الله زند کرمانی فاتحه می خواندم که ناگهان در چند متری قبر ایشان، قبری قدیمی نظرم را به خود جلب کرد. به سمت قبر حرکت کردم و وقتی سنگ قبر را خواندم، بغضی گلویم را گرفت. خلبان شهید فیروز شیخ حسنی. با خود گفتم ای کاش لا اقل در گلستان شهدای اصفهان دفن شده بود تا عزتش برای مردم بهتر نمایان می شد. فکر می کردم اصفهانیه. امروز وقتی نامش را در اینترنت سرچ کردم، خیلی متاثر و نارحت تر شدم، چرا که فهمیدم ایشان در اصفهان غریب هستند و مادر محترمشان درخواست کرده بودند که دوست دارند جنازه فرزندشان به روستای تکیه ناوه طالقان منتقل شود. حال متوجه شدم که من به سوی قبرش نرفتم، بلکه او مرا به سمت قبر خویش کشاند تا امروز این نوشته را در وصف مظلومیتش بنگارم، حتی عکسی از چهره زیبایش بر مقبره اش وجود نداشت. شهیدی غریب، در شهری غریب و در قبرستانی غریب از فاصله ای تقریباً پنجاه متری هر روز شاهد بازی کودکانیست که مدام از سرسره ها بالا می روند و درون تابها تاب می خورند. سالهاست که او نظاره گر بازی فرزندان این ملت در این پارک محلیست. سالهایی که می توانست نظاره گر بازی کردن و بزرگ شدن یگانه دخترش باشد، ولی برای دینش و وطنش و امنیت فرزندان این ملت از همه دوست داشتنی هایش دست کشید و به سمت الله پر کشید.
نظر شما
پربیننده ها