شهدای تعلیم و تربیت (۳)/ در گفت‌وگو دفاع پرس با معلم رزمنده دفاع مقدس مطرح شد؛

نقش معلم‌ها در دفاع مقدس هم جنگیدن بود و هم تعلیم و تربیت/ از برگزاری کلاس درس تا آموزش نظامی و تربیتی برای جنگ‌زدگان

«صائب جارون» گفت: معلم‌ها نیز به عنوان قشری از جامعه در کنار دیگر اقشار در عرصه دفاع مقدس نقش‌آفرینی کردند و نه تنها در مدرسه درس، بلکه در صحنه نبرد و زندگی، درس عملی از خودگذشتگی و ایثار نشان دادند.
کد خبر: ۲۳۸۰۸۵
تاریخ انتشار: ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۳:۲۹ - 02May 2018

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از ایلام، جنگ در حالی به ایران تحمیل شد که انقلاب اسلامی تازه به پیروزی رسیده بود و نیرو‌های نظامی کشور از آمادگی لازم برای مقابله با دشمن برخوردار نبودند، ولی به‌خاطر پشتوانه نیرو‌های مردمی از انقلاب، طولی نکشید که اوضاع در همان شرایط سخت و کمبود امکانات تحت کنترل قرار گرفت.

زمانی که جنگ شروع شد مردم از هر قشر و گروهی به صورت خودجوش احساس مسئولیت کردند و بخشی از مسئولیت جنگ را بر عهده گرفتند، «صائب جارون» معلم رزمنده‌ای است که در سال‌های ابتدایی جنگ مسئول بسیج شد و بعد از مدتی در چند صحنه فعال شد، گاهی درس و آموزش نظامی می‌داد و گاهی نیز ضرورت ایجاب می‌کرد که احکام درس دهد و نماز جماعت برپا کند، گاهی هم در شغل معلمی به دانش آموزان و حتی بزرگتر‌ها درس می‌داد.

به‌مناسبت روز بزرگداشت مقام معلم، خبرنگار دفاع پرس به گفت‌وگو با این معلم رزمنده دوران دفاع مقدس انجام داده است که در ادامه آن را می‌خوانید:

دفاع پرس: از زمانی که جنگ آغاز شد بگویید.

روز اول جنگ که عراق به خاک ایران حمله کرد، ارتباط شهر «موسیان» (استان ایلام) با سایر شهر‌ها قطع شد، در این بخش که نزدیک مرز است من معلم بودم، ناگهان متوجه شدم در محاصره دشمن افتادیم، تلاش کردیم خودمان را از محاصره بیرون بیاوریم، شهر در تصرف عراقی‌ها درآمده بود و بعضی از مردم اسیر، شهید و مجروح و بسیاری هم آواره دشت و کوه‌های اطراف شهر شده بودند.

دفاع پرس: چرا به عنوان یک معلم، مدرسه را رها کردید و به جبهه رفتید؟

بعضی از مردم به سمت کوه‌ها پناه می‌بردند، در آن شرایط بحرانی، آموزش و پرورش جایگاهی نداشت و وظیفه و تکلیف ایجاب می‌کرد که به جبهه برویم، امام خمینی (ره) فرموده بودند: «هر کس می‌تواند، اسلحه بردارد و به جبهه برود». تنها جایی که مناسب برای خدمت در آن شرایط جنگی به نظرم آمد، خدمت در سپاه بود. در هنگام جنگ ۲۶ ساله بودم که خدمت کردن در سپاه را با آن شرایط بحرانی و حساس انتخاب کردم.

دفاع پرس: چگونه به سپاه پیوستید و بعد از آن چه کردید؟

بعد از مدتی به سپاه پاسداران دزفول پیوستم، خانواده‌ام نیز در دزفول زندگی می‌کردند، عضو بسیج شدم و به‌خاطر فعالیت‌ها و کار‌هایی که بعد از مدتی انجام دادم به عنوان یکی از اعضای هفت نفره بسیج فعال انتخاب شدم.

به همراه سایر افرادی که از منطقه «موسیان» آمده بودیم به جوانان علاقه‌مند‌ی که به مرکز بسیج مراجعه می‌کردند به ویژه پسران، در دبیرستان‌ها آموزش نظامی می‌دادیم و فعالیت‌های بسیج را گسترده‌تر می‌کردیم.

پس از مدتی مسئول تدارکات و اسلحه‌خانه دزفول نیز شدم به مدت یک‌سال و نیم در سپاه شهر دزفول مشغول فعالیت بودم، در همین زمان نیز مسئولیت حفاظت از شهر را با نیرو‌های بسیجی که آموزش می‌دادم بر عهده گرفتیم.

مسئولیت آموزش نیرو‌ها را نیز داشتم و جوانانی را که آموزش‌های نظامی می‌دیدند به جبهه اعزام می‌کردم. بعد از مدتی در آموزش و پرورش «دهلران» در شهر «آبدانان» مستقر شدم، چون «دهلران» هم تحت اشغال و تصرف عراقی‌ها بود. رئیس آموزش و پرورش آن‌جا با من تماس گرفت و گفت: «باید سر خدمت خود مراجعه کنی و برگردی»، اما فرمانده سپاه دزفول موافقت نکرد. رئیس آموزش پرورش خیلی اصرار می‌کرد که باید به آموزش و پرورش برگردی، به شما نیاز است باید سر خدمت در آموزش و پرورش حاضر شوی.

نقش معلم‌ها در دفاع مقدس هم جنگیدن بود و هم تعلیم و تربیت/ از برگزاری کلاس درس تا آموزش نظامی و تربیتی برای جنگ‌زدگان

فرمانده سپاه هم وقتی این اصرار مکرر را دید گفت: «اشکالی ندارد اگر می‌توانی آن‌جا فعال‌تر باشی برگرد و در آموزش و پرورش خدمت کن».

من وقتی برگشتم خبری از بسیج سپاه در منطقه «آبدانان» نبود. حدود آذرماه بود که به آموزش و پرورش «دهلران» رفتم و ابلاغ من بر‌ای کار معلمی در شهرک جنگ‌زد‌ه‌های شهر صادر شد، این شهرک شامل چادر‌های متعددی بود که هر چادر برای مردم کارآیی خاصی داشت.

دفاع پرس: در شهرک جنگ‌زدگان چه فعالیت‌هایی را انجام می‌دادید؟

یکی از چادر‌های بزرگ را نیز به عنوان مدرسه انتخاب کردم، چادر بزرگی نیز به عنوان نمازخانه ایجاد کرده بودند، ولی با فعالیت و برنامه‌ریزی بعد از مدتی توانستیم فضای مسجد را برای مردم ایجاد کنیم و در زمینه‌های ترویج فرهنگ دینی و معارف اسلامی نیز فعالیت کنیم.

در آن زمان از صبح تا ظهر در مدرسه خدمت می‌کردم. تعدادی نوجوان ۱۴ و ۱۵ ساله آمدند، ابتدا این دانش آموزان را ثبت نام کردم و بعد هم آموزش‌های نظامی را به آن‌ها دادم.

آموزش نظامی به دانش‌آموزان

صبح زود جوانان را به اسم رژه نظامی در ایام مختلف به ویژه ۲۲ بهمن به کوهپیمایی و پیاده‌روی می‌بردم. مسائل نظامی را در همان کوه به دانش آموزان یاد می‌دادم. در حین کوهپیمایی آمادگی جسمانی را نیز با پیاده‌روی و عبور از موانع طبیعی به آن‌ها آموزش داده و تمرینات صحنه جنگ را در فضایی طبیعی و مناطق صعب‌العبور برای آن‌ها ترسیم می‌کردم، همچنین توان و مهارت‌های آنان را ارزیابی و بررسی کرده و آماده رفتن به میدان جنگ‌شان می‌کردم. بعدازظهر‌ها نیز به افراد بزرگسال و بی‌سواد درس می‌دادم و در حقیقت نهضت سوادآموزی را در آن منطقه راه‌اندازی کردم.

فعالیت‌های آموزشی در زمینه دینی و تربیتی

شب در چادر بزرگی که ایجاد شده بود به اقامه نماز جماعت و بیان احکام دین می‌پرداختم. برای جوانان و نوجوانان نیز به‌صورت جداگانه جلسات آموزش قرآن را برگزار می‌کردم.

فعالیت‌های گسترده‌ای برای همه سنین در زمینه‌های مختلف احکام، قرآن و مباحث دینی آغاز کردم و بحث اقامه نماز جماعت در بین مردم جنگ‌زده به شکلی شد که توانست جایگاه خودش را به خوبی با گستردگی و با انگیزه خوب در بین مردم باز کند و طولی نکشید که حضور مداوم مردم را با انجام کار‌های فرهنگی و برپایی منظم اقامه نماز در مسجد شهرک جنگ‌زده «دهلران» بنیان‌گذاری کردم.

دفاع پرس: آیا در صحنه جنگ و عملیات‌ها هم حضور داشتید؟

با نیرو‌های سپاه دزفول هماهنگی کردم تا بتوانم برای نیروهایم آموزش نظامی، تیراندازی و عبور از موانع را داشته باشم و یک دوره فشرده تکمیلی برای آن‌ها برگزار کنم؛ طولی نکشید این نیرو‌ها در عملیات‌های مختلف شرکت کردند.

من بسیم‌چی بودم و «محمدعلی صبور» نیز همانند من، معلم و فرمانده عملیات بود. بقیه نیروها‌ی رزمنده‌ای که در حدود ۵۰ نفر بودند را بین سایر نیرو‌ها در جبهه پخش کردم. عملیات «فتح‌المبین» در ایام عید بود، من به همراه تعدادی از دانش آموزان آموزش‌دیده در این عملیات شرکت کردیم. ۱۵ روز تعطیلات عید به همراه دانش آموزانم در جبهه جنگ بودیم. در این عملیات نزدیک ۲ هزار نفر را اسیر گرفتیم و شبانه به عملیات ادامه دادیم تا زمانی که به «چناله» و «دسلک» رسیدیم، در این مرحله فرماندهان دستور دادند عملیات را متوقف کنید و ادامه ندهید. وقتی عملیات متوقف شد، تعطیلات عید هم که تمام شده بود، من به «دزفول» برگشتم.

یکی از دانش آموزان در جریان این عملیات اسیر شده بود، «علیرضا زمانی» چند سال در اسارت بود و بعد از مدتی آزاد شد و به وطن بازگشت، امروز نیز همان فرد یکی از همکاران ما در آموزش و پرورش است.

نقش معلم‌ها در دفاع مقدس هم جنگیدن بود و هم تعلیم و تربیت/ از برگزاری کلاس درس تا آموزش نظامی و تربیتی برای جنگ‌زدگان

دفاع پرس: زمانی که از عملیات برگشتید، به چه کارهایی مشغول شدید؟

زمانی که برگشتم رئیس آموزش و پرورش «دهلران» با من تماس گرفت و گفت: «مسئولیت امور تربیتی «دهلران» را قبول کنید» و من نیز این مسئولیت را به عهده گرفتم.

دهلران در شرایط جنگی بود و بیشتر مردم از ترس رژیم بعث و حملات هوایی به روستا‌ها و کوه‌ها پناه برده بودند، شهر خالی از سکنه بود و هر روزی که هوا روشن می‌شد هواپیماها‌ی عراقی مردم را در این منطقه بمباران می‌کردند؛ خلاصه همه زندگی ما در جنگ بود.

جاده «مهران» در خط مرزی ایران و عراق بود. به همین علت منطقه خطرناک و در تیررس مستقیم قرار گرفته بود و مرتب زیر بمباران شدید توپخانه عراقی‌ها قرار داشتیم.

بعد از مدتی، چون دیپلمه بودم، کنکور دادم و در دانشگاه «شهید چمران» اهواز قبول شدم و در سال ۱۳۶۲ تشکیل خانواده دادم، بعد از این نیز مسئولیت اداره خانواده‌ام را داشتم، روز‌ها درس می‌خواندم شب‌ها نیز درس می‌دادم. هروقت هم که عملیات می‌شد، در عملیات شرکت می‌کردم.

شهادت معلم رزمنده «محمد فرخی» در اسارت عراقی‌ها

«صالح مجیدی نژاد» و «محمد فرخی» هر دو نفر دزفولی و معلم بودند و در منطقه «دهلران» فعالیت می‌کردند، «محمد فرخی» توسط عراقی‌ها اسیر شد، وی در دوران اسارت به اداره آموزش و پرورش نامه می‌نوشت در نامه‌های خود مرتب به‌صورت رمزی قید می‌کرد که «هر روز بادمجان می‌دهند» یعنی هر روز کتک می‌خوریم و صورتم کبود است و «از ما با بادمجان پذیرایی می‌کنند» یعنی ما را شکنجه می‌کنند.

ما هم از طریق صلیب سرخ بین‌الملل جواب نامه‌ها‌ی وی را می‌نوشتیم. «فرخی» در دوران اسارت فردی فعال و مؤثر بود، در اردوگاه عراقی‌ها مرتب تحت فشار و شکنجه قرار می‌گرفت. طولی نکشید که فهمیدیم در اثر شکنجه مداوم به شهادت رسیده است، دوستان دیگری که در اسارت بودند خبر شهادت وی را دادند؛ «محمد فرخی» متاهل بود و فرزند هم داشت که به شهادت رسید.

نقش معلم‌ها در دفاع مقدس هم جنگیدن بود و هم تعلیم و تربیت/ از برگزاری کلاس درس تا آموزش نظامی و تربیتی برای جنگ‌زدگان

من در روستای «دال‌پری» با مسئول آموزش وپرورش «سید محمد نوروززاده» آشنا شدم، وی من‌ را به عنوان معاون خود انتخاب کرد. ماشین «لاندور» ترکش خورده‌ای نیز از طرف سپاه دزفول در اختیارمان بود که برای بازدید از مدارس روستایی این منطقه و تیه گزارش از آن استفاده می‌کردیم و با سپاه «دشت عباس» به صورت دائمی در ارتباط بودیم و برای آن‌ها اطلاعات جمع‌آوری می‌کردیم.

در عملیات «محرم»، مردم منطقه «دال‌پری» پشتیبانی عملیات و امکانات را بر عهده داشتند، عملیات از وقتی که آغاز شد، مردم یک نانوایی بزرگ را به این امر اختصاص دادند و نان می‌پختند و ما نیز در خط مقدم آن‌ها را پخش می‌کردیم. همچنین رزمنده‌ها وقتی به حمام و امکانات بهداشتی و غذایی نیاز داشتند، به منطقه «دال‌پری» می‌رفتند و به منطقه عملیاتی برمی‌گشتند، یا این‌که اقلام برای آن‌ها ارسال می‌شد؛ پشتیبانی خوبی در این عملیات صورت گرفت.

مردم روستایی چون اشراف کاملی نسبت به راه‌ها داشتند، برای کمک در زمینه شناسایی راه‌ها و اطلاعات کمک می‌کردند و مانع غافل‌گیری ما می‌شدند.

من از کمک‌های مردمی که به جبهه ارسال می‌شد، برای کمک به مردم محروم و جنگ‌زده روستایی که به واسطه جنگ خیلی از راه‌های ارتباطی‌شان نیز قطع شده بود و در مضیقه بودند می‌بردم و آن‌ها هم در شناسایی منافقین و راه‌ها همکاری می‌کردند.

دفاع پرس: نقش مردم در جنگ را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در زمان جنگ هرکس می‌توانست و هر کاری که از دستش برمی‌آمد انجام می‌داد. هیچ کس به فکر عنوان و یا این که در قبال این کار مسئولیت دارم یا ندارم نبود، به معنای واقعی همه مردم پای کار جنگ بودند و با تمام توان و اندیشه خود تلاش می‌کردند. به فکر اسلام و حفظ ارزش‌ها‌ی انسانی و پایداری نظام اسلامی بودند و هرچه توان داشتند در طبق اخلاص گذاشته و فعالیت می‌کردند. هیچ چشم‌داشتی هم نداشتند و این‌گونه بود که جنگ به سرانجام رسید، مردم با همدلی و وحدت و بسیج امکانات توانستند بر تهاجم دنیای استکبار فائق آیند.

معلم‌ها هم به عنوان قشری از جامعه، در این عرصه نقش‌آفرینی کردند و نه تنها در مدرسه درس، بلکه در صحنه نبرد و زندگی، درس عملی از خودگذشتگی و ایثار نشان دادند، همه مردم در دوران دفاع مقدس حضورشان به خاطر غیرت دینی و معنوی بود که به واسطه انقلاب اسلامی و رهبری، همچون موج‌های خروشان و توفنده، عرصه را بردشمن تنگ کردند و به جهانیان فهماندند که مردم ایران مولای‌شان امام حسین (ع) است و از شهادت و ایثار در راه خدا ترسی ندارند و در برابر دشمنان هرگز از پای نخواهند نشست و شعار «هیهات‌من‌الذله» یک الگو و یک نماد اصلی برای مسلمانان در طول تاریخ است. این درسی مهم و سرنوشت‌ساز برای همه تاریخ بشریت است و معلم‌ها همواره باید این درس سرنوشت‌ساز را به شاگردان خود یاد بدهند.

انتهای پیام/ 191

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار