از حنابندان من عکس بگیر
شهید اسحاق زهرایی میگفت: یک روز قبل از مرحله دوم عملیات بیتالمقدس، شهید رحیم الهی پیشنهاد کرد کمی حنا تهیه کنم. سپس حنا را به سر، دستها و پاها و محاسنش گرفت و گفت «امشب شب دامادیام است. شب دامادیام حنا نبستم، لااقل شب شهادتم حنا ببندم.»
او از شهید زهرایی تقاضا میکند که با همان حال از او عکس گرفته و پس از شهادتش به خانوادهاش بدهد.
در دلم عشق شهادت میجوشد
او روزهای آخر عمرش چند نامه پر محتوا که در تمامی آنها سخن از شهادت به میان آمده، برای همسرش مینویسد. در قسمتی از یک نامهاش میخوانیم «ای همسرم، این دفعه دلم خیلی پرواز میکند مثل بلبلی که میخواهد از قفس بیرون رود.»
و در نامه دیگرش که در لحظات آخر عمرش نوشته است، میگوید: «همسرم، وقتی دارم این نامه را مینویسم، در دلم عشق شهادت میجوشد. به خودم میگویم همین الآن به معشوق خودم میرسم. از شادی خودم را نمیشناسم. از تو میخواهم در دعاها امام عزیز و رزمندگان اسلام را فراموش نکنی! راستی چه شیرین است شهد شهادت! و چه گواراتر، آنان که قبل از شهادتشان، خود به این سعادت عظما آگاهند.»
آری! عاقبت رحیم در مرحله دوم عملیات پیروزمندانه بیتالمقدس در حالی که گروههایی از بسیجیان جان بر کف را هدایت میکرد، در بیابانهای گرم خونینشهر پس از اصابت گلوله یا ترکش به پشت سرش، جراحت شدیدی برمیدارد. یکی از برادران بسیجی که خود مجروح شده بود میگوید: با وجود حساس بودن محل زخم، رحیم برای آخرین بار موشک آرپیجی را به سوی تانکهای دشمن رها کرده و در لحظات آخر وداع خود، شدت نفرتش را از دشمنان اسلام ابراز داشته و تانکی را منهدم میکند.
او از آلایشات درونی و بیرونی وارسته شد و پاک و بی غل و غش نزد بهترین معشوق خود شتافت و به آرزوی دیرینهاش و به گفته خودش «به بهترین کامش» رسید.
شهید رحیم الهی، سرانجام در تاریخ 16 اردیبهشت 1361 با غلتیدن در خونش به اسمش معنای حقیقی بخشید و در حق فنا گردید و الهی شد. باشد که خداوند به ما لیاقت پیمودن راهش را عطا فرموده و ما را پاسدار امینی برای اسلام و انقلاب اسلامی و خون پاک شهدا قرار دهد؛ انشاءالله
انتهای پیام /