به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، شهید اسماعیل دقایقی در
میان فرماندهان دفاع مقدس
موقعیت ویژهای دارد. او مؤسس و فرمانده
تیپ مستقل بدر بود
که نیروهایش را مجاهدان و
اسرای تواب عراقی تشکیل میدادند. از
اسماعیل دقایقی آن طور در جنگ
تحمیلی یاد شده که تا زمان شهادتش در سال
65 همواره از فرماندهان
میدانی و
تأثیرگذار جنگ بوده است. اما حالا
که انتشارات
روایت فتح،
کتاب خاطرات همسر
این شهید را منتشر
کرده، خوب است
اسماعی لدقایقی را از منظر خاطرات همسرش به نظاره
بنشینیم.
«دقایقی به روایت همسر» از اولین سری کتابهایی است که روایت فتح از فرماندهان شهید به چاپ رسانده است. این کتاب برای اولین بار در سال 81 منتشر شد و اکنون به چاپ سیزدهم رسیده است. در این کتاب «معصومه همراهی» نحوه آشنایی تا ازدواج و زندگی مشترکش با اسماعیل دقایقی را بیان میسازد. در صفحات ابتدایی نیز خانم همراهی به بیان مقدماتی از زندگی خودش میپردازد:
«من در خانه به عنوان آخرین دختر خانواده، وضع خاصی داشتم. میگفتند آدم خوشیمنی بودی که بعد از تو پسر به دنیا آمده است. ما خانواده پرجمعیتی بودیم. شش دختر و دو پسر کوچکتر از من.»
شهید دقایقی پسر عمه همسرش بود و بنابراین آشنایی این دو از طریق مناسبات فامیلی رقم میخورد: «اسماعیل، پسر عمهام، شاد و پرانرژی و شوخ بود. اسماعیل پسر دوم خانوادهشان بود و برعکس برادر بزرگترش که آرام و سر به راه بود، این یکی آتش میسوزاند.»
شهید دقایقی و همسرش هر دو در محیط یک شهرک نفتی مثل آغاجری زندگی میکردند که در مقطعی اسماعیل با قبولی در هنرستان فنی حرفهای به اهواز میرود. در آنجا شهید دقایقی با خواندن کتابهای متعدد مثل مجموعه داستانهای صمد بهرنگی، دارای گرایشهای سیاسی نیز میشود.
یک نکته حائز اهمیت در کتاب این است که نویسنده سعی نکرده تنها به زندگی مشترک شهید دقایقی و همسرش بپردازد، بلکه از منظر خانم همراهی، ما با دوران کودکی و نوجوانی شهید دقایقی و مراحل تأثیرگذاری که در زندگیاش طی کرده آشنا میشویم.
«اسماعیل دیگر آن بچه سابق نبود. از مبارزه و مکتب حرف میزد. به عنوان فامیل، ما با هم رابطهای صمیمی داشتیم و طبیعی بود که جذب حرفهایش بشوم. تعطیلات که از اهواز به آغاجری برمیگشت، برای من و همسن و سالهای فامیل کتاب میآورد... در همان هنرستان بود که با محسن رضایی آشنا شد.»
در ادامه ما با مختصری از فعالیتهای انقلابی شهید دقایقی و همین طور دوران دانشجویی و اخراجش از دانشگاه به دلیل فعالیتهای انقلابی و نیز دستگیری شهید دقایقی آشنا میشویم، تا آنگاه که به فصل زندگی مشترک دقایقی میرسیم: «از آن موقعی که اسماعیل برای اولین بار این حرف را گفت حدود یک سال و چند ماه گذشت، تا بالاخره راضی شدم. نمیدانم چرا این قدر طول کشید. در این مدت او میآمد و برایم روایت و حدیث میآورد که ازدواج فامیلی مشکلی ندارد.»
از ویژگیهای دیگر کتاب «دقایقی به روایت همسر شهید» این است که پس از روایتهای همسر شهید، نویسنده بخشی از خاطرات را از زبان سوم شخص میآورد تا خواننده از زاویه دیگری به مرور خاطرات بپردازد. «از ازدواج فامیلی میترسید. از اینکه بچهشان ناقص به دنیا بیاید. از بابت خانوادهاش هم نگران بود. میدانست برای مادرش هم سخت است که دخترش را به یک چریک بدهد.»
مدت کمی بعد از نامزدی شهید دقایقی و همسرش، انقلاب به پیروزی میرسد. از این زمان فعالیتهای شهید دقایقی وارد فاز نظامی میشود. شهید دقایقی سپاه آغاجری را راه میاندازد. او و همسرش با حقوق پاسداری دقایقی و درآمد حقالتدریسی همسرش زندگی میگذرانند تا اینکه جنگ آغاز میشود. «صبح 31 شهریور سال 59 با صدای مهیب و خیلی بلندی از خواب پریدم. صدای شروع جنگ. هواپیماهای عراقی دیوار صوتی اهواز را شکسته بودند.»
از این زمان شهید دقایقی مرتب در میادین جنگ حضور مییابد. در این مسیر مسئولیتهای مختلفی را نیز عهدهدار میشود. چنانچه در یک مقطع مسئول اجرای طرح مالک اشتر میشود و یک دوره آموزشی برای فرماندهان ارشد سپاه برگزار میکند تا اینکه در سال 63 تیپ بدر را از مجاهدان و سربازان عراقی تشکیل میدهد.
«یک روز که به خاطر مریضی در خانه بود، چند نفر به عیادتش آمدند. وقتی رفتند. پرسید میدانی اینها کی بودند؟ گفتم نه، گفت اینها عراقی بودند...»
سرانجام اسماعیل دقایقی در دی ماه 1365 در جریان عملیات كربلاي 5 به شهادت میرسد: «در تشییع جنازهاش جماعت زیادی آمده بودند. فهمیدم اسماعیل فقط مال من نبوده، مال همه آدمهایی بود که او را از اول زندگیاش دیده و شناخته بودند و بعضی از بدریها که میگفتند «این جا امانتی دفنش کنیم، این مال ما است باید ببریمش عراق.»