شهادت در هواپيما آرزويش بود

در كتاب «ياسينی به روايت همسر شهيد» آمده است: علیرضا دوست داشت مرگش در هواپیما باشد و عاقبت هم در تاریخ 73.10.15 همانطور که آرزو داشت به شهادت رسید.
کد خبر: ۲۳۸۹۰۷
تاریخ انتشار: ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۰۹:۵۴ - 10May 2017
شهادت در هواپيما آرزويش بودبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، سیدعلیرضا یاسینی از خلبانان کارآزموده و ماهر دوران دفاع مقدس بود که سرگذشت زندگی او در کتاب کوچکی از سوی انتشارات روایت فتح روانه بازار شده است.
 
این کتاب که در زمره مجموعه همسران به روایت شهید برمی‌گردد زندگی شهید یاسینی را از نگاه همسرش مرور می‌کند و نگاهی توأمان با عشق، دلتنگی و هیجان به همراه دارد. رهبر معظم انقلاب هم در اول کتاب از اینکه یاد این عزیز فقید و بزرگوار زنده شده، صمیمانه تشکرکرده اند که همین موضوع اهمیت کار را نشان می‌دهد.

ماجرای بازگشت از امریکا و اولین دیدار یاسینی با همسر آینده‌اش با قلم نفیسه ثبات بسیار روان و خواندنی نوشته شده است. او پس از سال‌ها دوری از وطن و خانواده، به خانه عمه‌اش می‌رود و در آنجا دخترعمه اش را که بعدا همسر آینده‌اش می‌شود را می‌بیند. «رفتم بالا از لای در، توی اتاق را دید زدم. دیدم روی یک صندلی نشسته و کت چهارخانه‌اش را انداخته پشت صندلی. صورت اصلاح کرده؛ خیلیخوش‌تیپ بود...» (ص 16)
 
مهر پروانه بر دل علی افتاده بود. نجابت دختر عمه، علی را که پس از بازگشت از امریکا به فکر ازدواج بود، پاگیر خانه عمه کرده بود. اواسط خرداد 1352 نامزد می‌کنند و همه چیز برایشان رؤیایی شروع می‌شود. زندگی‌شان با تولد دو فرزند پسر آرام و زیبا بود. همه چیز به زیبایی دنبال می‌شد تا اینکه ساعت 2 بعدازظهر روز 31 شهریور 59 صدای وحشتناک هواپیماهای خاکستری عراق که پرچم سه ستاره رویشان حک شده بود، دل و خانه‌شان را یکجا لرزاند.
 
«جلوی هواپیماها مسلسل وصل کرده بودند. خیابان‌های پایگاه را به رگبار می‌بستند. آسفالت سوراخ سوراخ شده بود. همینطور که رد می‌شدند، شیشه‌ها خرد می‌شد و سایه‌شان خانه را تاریک می‌کرد، درخت‌ها آتش گرفته بود. آب و برق بلافاصله قطع شد. دو سه دقیقه بعد پایگاه ساکت شد؛ ساکت و تاریک مثل قبرستان» (ص 14)
 
علی و پروانه مثل باقی مردم هیچ تصوری از جنگ نداشتند. بمباران هواپیماهای عراقی و شروع جنگ همه را شوکه کرده بود. جنگ همه چیز را عوض کرده بود، زندگی‌ها و آدم‌ها عوض شده بودند. همکاران علی یکی یکی به اصطلاح به مرخصی می‌رفتند و در واقعیت به شهادت می‌رسیدند. اوایل دهه 60 علی فرمانده پایگاه می‌شود. از بس پروازهای برون‌مرزی‌اش زیاد بود که شهید ستاری به او می‌گفت راننده تاکسی خط ویژه عراق شده‌ای!

در یکی از عملیات‌ها چهار هواپیمای عراقی در مرز کردستان محاصره‌اش می‌کنند. می‌خواستند هواپیما را سالم بنشانند در خاک عراق که بعدها استفاده تبلیغاتی کنند و بگویند یاسینی را سالم گرفتیم. محاصره که کرده بودند ایجکت کرده بود و در یکی از مزرعه‌های کردستان فرود آمده بود. چند روز بعد عباس دوران شهید می‌شود و پایگاه را تبدیل به ماتم‌سرا می‌کند.

وقتی برادر 18 ساله‌اش به عنوان بسیجی شهید می‌شود به همسرش چنین می‌گوید: «مرگ که چیز بدی نیست. این شهادته، راحت شدنه، باور کن رضا راحت شد، تو نمی‌دونی من چی می‌گم، آگه مثل من توی آسمون بودی، توی آتیش‌ها بودی، اون وقت می‌فهمیدی مرگ چقدر دلچسبه

در همان گیر و دار جنگ، علی برای تدریس به دانشجویان سال اول خلبانی راهی پاکستان می‌شود. پس از یک سال و چند ماه ماندن در پاکستان، به خاطر بحرانی شدن جنگ دوباره به ایران برمی‌گردند.
 
بالاخره قطعنامه امضا می‌شود و جنگ پایان می‌یابد. دوباره فرمانده پایگاه شیراز می‌شود و خاطرات 20 سال پیش جلوی چشمشان رژه می‌رود؛ خاطرات روزهای نامزدی و گشت و گذار در پایگاه. مردم می‌گفتند برای پایگاه شیراز یک فرمانده آمده که آنجا را بهشت کرده است. پست رئیس ستاد کل نیروی هوایی را به علی پیشنهاد می‌دهند. دوباره راهی تهران می‌شود تا سخت‌ترین مسئولیت کاری‌اش را انجام دهد. دوست داشت مرگش در هواپیما باشد.
 
می‌گفت نمی‌دانم چرا بعد از جنگ مانده‌ام. عصر چهارشنبه 14 دی علی برای سفری باید به کیش می‌رفت. قبل رفتن انگار که به دلش افتاده باشد این سفر بازگشتی ندارد. صحبت‌هایش را با پروانه می‌کند و در دلش خداحافظی‌اش را می‌گیرد. در تاریخ 73.10.15 در ساعت 6:30 صبح هواپیمای جت استار حامل فرماندهان ارشد نیروی هوایی(شهید منصور ستاری، شهید یاسینی و شهید مصطفی اردستانی) از تهران به سمت کیش پرواز کرد تا فرماندهان در جلسه شورای هماهنگی نیروی هوایی در کیش شرکت کنند.
 
بعداز ظهر قرار می‌شود که هواپیما قبل از عزیمت به تهران، در پایگاه هوایی اصفهان توقفی کوتاه نماید. بعد از بازدیدی کوتاه از این پایگاه، هواپیما در ساعت 8:30 شب آماده پرواز به سمت تهران می‌شود و پس از دقایقی هواپیما به پرواز درمی‌آید.

ناگهان در ساعت 48:42 شب از سوی خلبان اعلام می‌شود که به علت بازشدن پنجره کابین خلبان، هواپیما مجبور به فرود اضطراری می‌باشد. لحظاتی بعد هواپیما در حال گردش برای نشستن روی باند در 64 کیلومتری جنوب پایگاه اصفهان، سقوط می‌کند و چراغ زندگی سید علیرضا یاسینی برای همیشه خاموش می‌شود و او به درجه رفیع شهادت نائل می‌آید. شهید یاسینی در زمان شهادت 43 سال داشت و از وی سه فرزند پسر و یک دختر به یادگار ماند.

منبع: روزنامه جوان 
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار