خاطره داودآبادی از انتخابات در دوران دفاع مقدس

خاطره‌ای جالب و کمتر شنیده شده از حمید داود‌آبادی از انتخابات ریاست جمهوری در دوران دفاع مقدس انتشار یافت.
کد خبر: ۲۳۹۱۷۷
تاریخ انتشار: ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۰۹:۳۵ - 13May 2017
خاطره داود آبادی از انتخابات در دوران دفاع مقدسبه گزارش فضای مجازی دفاع پرس، خاطره‌ای جالب و کمتر شنیده شده از حمید داود‌‌ آبادی از رزمندگان و نویسندگان دفاع مقدس درباره انتخابات ریاست جمهوری در دوران دفاع مقدس انتشار یافت. در ادامه این خاطره را می‌خوانیم.

قرار بود در آخرین روزهای مرداد ماه 1364، انتخابات چهارمین دوره‌ی ریاست‌ جمهوری برگزار شود. خیلی دوست داشتم در تهران باشم؛ هم به این دلیل که شناسنامه همراهم نبود تا رأی بدهم، هم این که در کنار بچه‌های محل در جریان برگزاری انتخابات باشم. وقتی از برادر "مصطفی عبدالرضا" (معاون گردان شهادت) درخواست کردم مرخصی دو سه روزه‌ای بدهد تا بروم و برگردم، خندید و گفت:
 بین این همه رزمنده که این‌جا و جاهای دیگه‌ی جبهه هستند، فقط حضرتعالی می‌خوای رأی بدی؟

خوب که فکر کردم، دیدم راست می‌گوید. هیچ ‌کدام‌مان شناسنامه همراه نداشتیم. پس تکلیف رأی دادن چی می‌شد؟ که عبدالرضا گفت: غصه نخور. قراره روز جمعه، صندوق ر‌أی سیار بیارن این‌جا تا همه رأی بدن.
 
وقتی پرسیدم: خب وقتی شناسنامه نداریم، چی‌کار کنیم؟
گفت: اون دیگه با خود مسئولینه. شما فقط رأیت رو بده.

صبح روز جمعه 25 مرداد 1364، کوه‌پیمایی صبحگاهی برگزار نشد و راحت‌باش دادند. صبحانه را که خوردیم، نزدیک ساعت 8 بود که دو دستگاه نیسان پاترول به اردوگاه آمدند. بلندگوی تبلیغات اعلام کرد:
"همه‌ی نیروها برای شرکت در انتخابات، در محوطه‌ی صبحگاه به‌ خط شوند."

اعلام شد "کارت پلاک" خود را همراه بیاوریم.
 
قبل از این که فرم مخصوص را پرکنیم و رأی خودمان را بدهیم، نمایندگان وزارت کشور تذکراتی دادند. از جمله این که هیچ‌کدام از برادران حق ندارد اطراف صندوق اخذ رأی، به تبلیغ برای کاندیدایی خاص بپردازد.

هر چند که همه‌ی بچه‌ها زیر لب نام آقای خامنه‌ای را زمزمه می‌کردند.
او تذکر داد:
 
هر رزمنده فقط حق یک رأی دارد و اگر کسی تخلف کند، شرعا حرام است.
حتی اعلام کرد رأی خود را جلوی همدیگر ننویسیم.

به‌جای شناسنامه، پشت کارت پلاک مهر زدند. آن‌قدر سختگیر بودند که به نیروهایی که به هر دلیلی کارت پلاک نداشتند، اجازه‌ی رأی دادن ندادند.

مسئول صندوق، جوانی حدود 17ساله بود که خیلی خوش ‌برخورد و خنده‌رو بود. نمی‌دانم چرا از او خوشم آمد و بنا گذاشتم تا هم از او و هم از صحنه‌ی ر‌أی دادن بچه‌ها چندتایی عکس بگیرم.

نام او را که پرسیدم، خودش را "سیدمهدی تهرانی‌نژاد"  معرفی کرد. وقتی پرسید از کدام محله‌ی تهران آمده‌ام، تا گفتم تهران‌نو، با خنده گفت که پسرخاله‌اش اهل آن‌جاست که او را شناختم و همین باعث شد زودتر رفیق شویم.
یوسف محمدی و جعفرعلی گروسی در کنار صف بچه‌ها ایستادند. یوسف گفت که دوست دارد موقع انداختن رأی به صندوق از او عکس بگیرم که گرفتم.

آن روز این شهیدان در عکسهای انتخاباتی ای که گرفتم، بودند و امروز جایشان خالی.
نظر شما
پربیننده ها