مصطفی تانکی که به طرف ما میآمد را نشانه گرفت و چشم دوخته بود به اون، قلبم به شدت میزد مصطفی موفق میشود تانک را بزند یا نه؟ تانک خیلی نزدیک شده بود صدای مصطفی را میشنیدم که زمزمه میکرد «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی ...» گلوله را شلیک کرد و در تاریکی گلوله آر پی جی مثل تیری که از چله رها شده رفت و خورد درست وسط برجک و از تانک جدا شد.
به قدری این صحنه زیبا و تماشایی شده بود که محو تماشا بودم و از دور و برم بیخبر یک لحظه دیدم که چیزی نمانده که برجک بیفتد روی سرمان از صحنه دور شدیم از شدت انفجار زیر پایمان به شدت میلرزید. مهارت مصطفی حمیدی در شلیک آر پی جی همهمان را در حیرت فرو برد شکار تانک در آن کیفیت آن هم در دل تاریکی شب اتفاق نادری بود.
انتهای پیام/