گروه حماسه و جهاد
دفاع پرس- امین داوری؛ نه عقدهای بود و نه از سر سیری و خوشی به مبارزه مسلحانه علیه حکومت پهلوی و پس از انقلاب در کردستان مقابل گروهکهای ضد انقلاب روی آورده بود؛ بلکه تجربه رنج یتیمی، مشکلات مالی و ظلم عمال حکومت را کسب کرده بود و نمیخواست ایادی استکبار جهانی بار دیگر بر این سرزمین مسلط شوند.
او هرگز سر سازش با دشمنان اسلام را نداشت؛ برای همین هم عیش آمریکاییها در رستورانی مجلل در تهران آن روزگار را به عزا مبدل ساخت.
وی با تشکیل سازمانی مسلحانه از عناصر مسلمان و انقلابی پیرو حضرت امام خمینی (ره) با تأکید بر کسب مجوز شرعی از علمای مرتبط با رهبری انقلاب، به نام «گروه توحیدی صف» با اجرای چندین رشته عملیات ضد امنیتی سعی کرد پایه های لرزان حکومت جور شاهنشاهی را هرچه بیشتر تضعیف کند.
وقتی هم که ورود بتشکن زمانه به وطن قطعی شد، از سوی آیت الله دکتر بهشتی و سایر همرزمانش به سمت مسئولیت شاخه نظامی کمیته استقبال و حفاظت حضرت امام خمینی (ره) گمارده شد.
او اهل میز نبود؛ اهل خیز بود و هجرت را پیشه خویش ساخته بود؛ سرپرستی زندان اوین –که دیگر جایگاه ستمکاران شده بود، همانجایی که تا ماهها پیش محرومان و مستضعفان بیگناه را در خود جای داده و شکنجه آنان را به چشم دیده بود- لحظه ای تکبر و کینه شخصی را در وجودش نتوانسته بود جای دهد.
وقتی هم که نامش در جرگه بنیانگذاران و یکی از اعضای اصلی و رسمی شورای فرماندهی نهادی که بازوی مقتدر متعهد و مردمی و وفادار به اسلام بزرگ و انقلاب اسلامی شده بود، قرار گرفت، دست از استراحت خود شست و بی پروا خود را به دریای مخاطرات امنیتی و نظامی در شمال غرب کشور افکند، تا با فرماندهی استادش دکتر مصطفی چمران و در کنار سایر همرزمان ارتشی، ژاندارمری، شهربانی، کمیتهای و پاسدارش با ایجاد موجشکنی انسانی، تلاطم امواج مناطق بحرانزده شمال غرب و غرب سرزمین مادری (ایران) را به ساحلی آرام و زیبا مبدل سازد.
همواره حساب مردم محروم و مستضعف آن دیار را از عناصر خودفروخته و ورشکسته ضد انقلاب جدا میدانست و خود مصداق «شدت در برابر کفار و مهربانی با یاران» بود؛ به قدری با مردم بومی منطقه مهربانی ورزیده بود که به «مسیح کردستان» شهره شده بود.
اگرچه به اقدامات فرهنگی، سازندگی و سایر خدمات بسیار معتقد بود و آنها را در زمان تصدی مسئولیت سپاه منطقه هفت کشوری شامل سپاه استانهای کردستان، کرمانشاه و همدان در جای خود پیگیری میکرد، ولی معتقد بود که اولویت اول نیروهای اسلام در این مناطق، پاکسازی آن سامان از لوث وجود نوکران استکبار است، که بهانه همزبانی با مردمان غیور کُرد را دستآویزی برای اهداف تجزیهطلبانه خویش قرار داده اند.
آنگاه که آتش پرلهیب جنگ توسط صدام حسین، رئیس وقت دولت مرتجع بعثی عراق و با چراغ سبز ابرقدرتهای مستکبر آن روزگار بر خرمن این ملت آزاده برافروخته شد، تمام همت و تلاش خویش را صرف نبرد و مجاهدتهای مضاعف کرد، تا ضمن برقراری نظم و امنیت در شمال غرب کشور و تثبیت دولت مرکزی جمهوری اسلامی ایران در آن دیار، مهاجمان غارتگر را از سرزمین ایران اخراج کند.
با چشیدن طعم پیروزی نیروهای اسلام در سایه انسجام، برادری و هماهنگی نیروهای مسلح در نبردهای آزادسازی و پاکسازی شهرها و معابر وصولی استانهای مرزی آذربایجان غربی، کردستان و کرمانشاه، پس از تشکیل قرارگاه عملیاتی مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، «حمزه سید الشهدا» از سوی سپاه به فرماندهی آن قرارگاه منصوب شد؛ پس از این انتصاب دست برادری به شیر صحرا، فرمانده دلاور کلاهسبزهای ارتش، سرهنگ «حسن آبشناسان» فرمانده ارتشی آن قرارگاه داد و عملیات برقراری نظم و امنیت در مناطق کردنشین و اخراج متجاوزان بعثی از اراضی اشغالی ایران در مناطق عملیاتی شمال غرب و غرب کشور را پیگیری کرد.
جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان، سمبل مبارزه با صهیونیسم پس از شهید دکتر مصطفی چمران، شهیدان ناصر کاظمی، حاج محمود شهبازی، حاج محمد ابراهیم همت، حاج عباس کریمی و حاج محمود کاوه از جمله شاگردان مکتب این ابرمرد تاریخ انقلاب اسلامی ایران در عرصه مبارزه علیه ظلم و ستم هستند.
وقتی هم که فرمانده وقت کل سپاه بنا بر پارهای مسائل سلیقه ای نتوانست با وی کار کند و او را از سمت فرماندهی قرارگاه حمزه سید الشهدا عزل کرد، همچون همرزم دیرینش «علیرضا موحد دانش» جبهه را ترک نکرد و هنگام بازگشت از مهاباد به پیرانشهر به همراه تنی چند از همرزمانش با برخورد به مین کنار جاده ای، به فوز عظیم شهادت نائل شد.
شهادت آن ابرمرد تاریخ جمهوری اسلامی ایران، همه رزمندگان و فرماندهان مستقر در منطقه را به خصوص همکار ارتشیاش در قرارگاه حمزه سید الشهدا سرهنگ «حسن آبشناسان» و سرهنگ توپخانه «علی صیاد شیرازی» فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران را در ماتمی عظیم نشاند.
این سردار دلاور سپاه اسلام، کسی نیست جز شهید سعید «محمد بروجردی گرگ دره ای» که هماکنون 34 سال از عروج ملکوتیاش و ادامه حیات طیبهاش در جوار انبیا، اولیا، اوصیا، صالحین، صدیقین و سایر شهدای عزیز عالم که جملگی نزد پروردگارشان روزیخوارند، می گذرد و ماییم که به قول سید شهیدان اهل قلم «سید مرتضی آوینی» مرده ایم و زمان ما را با خود برده است.
انتهای پیام/ 171