همسر جانباز شهیده «مریم امجد» مطرح کرد؛
تنها زن مسلح در روزهای ابتدایی جنگ/ بسیاری از صحنه های جنگ را دیده بود
مریم رزمندهای دلیر و شجاع بود که در سن 17 سالگی تنها زن مسلح و خدمه توپ 106 به حساب میآمد.
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد
دفاع پرس، زن و مقاومت، زن و جنگ، زن و دفاع؛ واژههایی هستند که در طول تاریخ ایران بارها و بارها تکرار و معنا شدهاند. اما در دوران دفاع مقدس این واژگان، به گونهای بهتر و واضحتر معنا شدهاند؛ زنانی که با صلابت و گامهای استوار دوشادوش مردان جنگیدند؛ گاهی امدادگر، گاهی رزمنده، گاهی مادر رزمنده و همسر رزمنده و گاهی مادر و همسر شهید و حتی خود نیز مجروح، شهید و اسیر شدهاند.
«سیده مریم امجد» از جمله زنانی است که خود در تمام صحنه های نبرد حق علیه باطل حضور داشته و پس از تحمل سال ها درد جانبازی به فیض شهادت نایل آمده است. به همین منظور به سراغ «حسن اذرنیا» همسر شهید رفتیم تا علاوه بر بیان خاطراتی از این شهیده، بخش هایی از زندگی وی را نیز بیان کند. در ادامه گفت و گو با حسن آذرنیا را می خوانید:
دفاع پرس: آقای آذر نیا از نحوه آشنایی خود با خانم «سیده مریم امجد» بگویید؟همزمان با شروع جنگ تحمیلی با مریم آشنا شدم؛ بعد از تهاجم عراق به خرمشهر، تقریبا در حدود 10 تا 12 روز در نوار مرزی درگیر بودیم، از حدود هفتم تا 10 مهر ماه سال 59 که درگیریها در سطح خرمشهر با بعثی ها شدت گرفته بود، در این درگیریها با خانم امجد آشنا شدم.
دفاع پرس: پس خرمشهری هستید؟من متولد آبادان هستم؛ ولی در سپاه خرمشهر فعالیت می کردم. همزمان با شروع درگیری در خرمشهر به دلیل کمبود نیرو به سپاه خرمشهر پیوستم.
شهیده امجد از بانوان پاسدار خرمشهر بود
دفاع پرس: از حضور زنان در آن دوران بگویید. آیا بانوان خرمشهری آموزش نظامی دیده بودند؟
خانم امجد و تعدادی از خواهران خرمشهری، به عنوان نیروی بسیج و در قالب «پاسدار ذخیره» آموزش نظامی کوتاه مدتی دیده بودند و سازماندهی شده بودند. قبل از شروع جنگ درگیریهایی با برخی قومیت ها داشتیم؛ به همین دلیل دختران خرمشهری سازمان دهی شده و آموزش 15 روزه فشر ده ای هم در زمینه های مختلف از جمله کار با سلاح های سبک دیده بودند.
مریم در خرمشهر مسوول تقسیم سلاح بود
دفاع پرس: بانوان در آن دوران چه فعالیت هایی داشتند؟
بانوان درخرمشهر آموزش فشرده دیده و به نیروهای سپاه خرمشهر پیوسته بودند، 10 الی 12 نفر از خواهران نیز، همزمان با جنگ به صحنه آمده و بیشتر پشتیبانی و حمایت از رزمندگان را به عهده گرفته بودند. یکی از کارهای مهمی که آنها انجام می دادند، سلاح و مهماتی که رزمندگان به روشهای مختلف از ارتش عراق به دست می آوردیم را در اختیار بانوان می گذاشتیم؛ تا سلاح نیروهای رزمنده و مدافع خرمشهر را تجهیز کنند. در حقیقت مسئولیت اولیه خانم امجد این بود.
مسجد جامع خرمشهر مقری برای تجهیز نیروهای رزمندهمسجد جامع خرمشهر مکان سازماندهی و تجهیز رزمندگان اسلام به شمار می رفت. با کمک «دکتر عباس شیبانی» که بعدها چند دوره نماینده مجلس را به عهده داشت، یک مقر که روبهروی مسجد جامع خرمشهر قرار داشت، در اختیار نیروهای رزمنده و بسیجی قرار گرفته بود. این مقر برای سازمان دهی نیروهای بسیج مردمی ایجاد شده بود. درگیریها در خرمشهر از مرز به دروازههای این شهر رسیده بود. درگیری ها که کم کم شدت گرفت؛ کار دفاع به جنگ تن به تن رسید. سلاح و تجهیزاتی که در اختیار رزمندههای ایرانی قرار داشت، خیلی محدود بود. در بسیاری از مناطق، مردم ما با دست خالی، چوب، سنگ و سلاح هایی که از عراقیها به غنمیت می گرفتند، می جنگیدند. این در حالی بود که دشمن تا بن دندان مسلح و از پیشرفته ترین و بیشترین امکانات استفاده می کرد.
تنها بانویی که با کلت و کلاشینکف می جنگیددفاع پرس: مریم در این دوران چه می کرد؟تقربیاً تنها مریم «کلت کمری» داشت و در زمان تهاجم به خرمشهر می جنگید. این کلت از اسلحه هایی بود که ارتش در اختیار رزمندگان اسلام قرار داده بود. برخی دیگر نیز با کلاشنیکف هایی که از عراقی ها به غنیمت گرفته بودند، می جنگیدند.
درگیری 45 روزه خرمشهر بود«مریم امجد» در اکثر درگیری های خرمشهر حضور داشت. کار تا جایی پیش می رود که شهید «حجت الاسلام شریف قنونی» به مریم می گوید: من صلاح نمی دانم شما به عنوان یک خانم، در درگیری های مستقیم با عراقیها حضور داشته باشید و مریم در جواب می گوید: «دشمن به مملکت ما تعدی کرده و شهر مرا اشغال کرده است؛ من برای مملکت خود مبارزه می کنم.» ولی مریم می ماند و می جنگد و شاهد بسیاری از صحنه های جنگ از جمله صحنه به شهادت رسیدن این شیخ بوده است.
دفاع پرس: شهیده خاطراتی از آن دوران دارد که نوشته باشد؟سیده مریم برای من نقل می کرد: شیخ شریف را عراقی ها دستگیر کردند، وی را کتک می زدنند؛ ولی دست از حمایت از انقلاب و امام خمینی (ره) برنمی داشت و عراقی ها با سرنیزه به جانش می افتند و بدن وی را قطعه قطعه می کنند و چشمهای وی را در می آورند و عراقیها می گویند: «ما یک خمینی را کشتیم». این ماجرای تلخ و ناگوار همیشه در ذهن وی باقی مانده بود؛ اما ندای انقلابی این روحانی مبارز را هرگز فراموش نمی کرد.
یک مورد دیگر این که روزهای آخری که خرمشهر در حال سقوط بود، مجبور شدیم بخش شمالی خرمشهر را به توصیه فرماندهی کل قوا و فرماندهی سپاه خرمشهر، تخلیه کنیم. زمانی که به بخش جنوبی خرمشهر می رفتیم، تعداد محدودی از نیروهای ارتشی و رزمنده در «پادگان دژ» حاضر بودند و باقی افراد بنا به دستور در حال عقب نشینی از پل خرمشهر بودند. پلی که در مدت کوتاهی، عراقی هابرای این که رزمندگان ایرانی نتوانند به خرمشهر وارد شوند، با 3000 کیلو TNT آن را منفجر کردند. در این خصوص مریم نقل کرده است: «سر پل خرمشهر، یکی از رزمندگان ایرانی با یک دستگاه توپ 106 ارتش به طرف آبادان در حال حرکت بوده است، مریم امجد سد راه وی می شود و می گوید یا باید به خرمشهر برگردی یا توپ را تحویل ما بدهی. مریم توپ را تحویل می گیرد و با برادر عبدالنبی بردباری که در کار کردن با توپ مهارت داشته است، سوار می شود و خود وی خدمه توپ می شود. برادر عبدالنبی بردباری مسئول توپ می شود؛ وی یکی ازجانبازان دوران دفاع مقدس است. یکی از پاهای وی قطع شده است. مریم امجد از اولین افرادی بود که دسترسی به سلاح نیمه سنگین پیدا کرده بود.
من و مریم امجد سال 60 تا 63 با هم در جبهه بودیم
دفاع پرس: در طی این سال ها با شهیده چگونه ارتباط داشتید؟
من و مریم از سال 60 تا 63 با هم رزمنده بودیم. مدتی در آبادان و پس از طی مدت زمانی در اهواز مستقر شدیم. من به عنوان رزمنده در خط مقدم در جبهه حاضر بودم، ولی خانم امجد به دلیل عارضه شیمیایی در دیگر مناطق جبهه حضور پیدا می کرد. «سیده مریم امجد» به دلیل موج انفجار و شیمیایی که عراق در منطقه انجام داده بود، شیمیایی شده بود. این مساله نیز به دلیل بمباران هایی که در «آبادان»، «خرمشهر»، «جوفیر» صورت گرفته بود و مراقبت از مجروحانی که در بحبوحه جنگ مجروح شده بودند، بیشتر دچار این عوارض شده بود. به همین دلیل نمی توان تاریخ مشخصی را برای جانبازی مریم نام برد که بگوییم وی در این زمان دچار موج گرفتگی یا عارضه شیمیایی شده است.
شهید جهان آرا خواهران را برای یادگیری دوره امدادگری به اصفهان فرستاد
بعد از سقوط خرمشهر «خواهران هوروسی»، «خواهران وطن خواه»، خواهر «عارف زاده» و مریم و سایر زنان مدافع خرمشهر یک دوره فشرده پرستاری را با مدیریت شهید جهان آرا در دانشگاه پزشکی اصفهان گذرانده و آموزش های ضروری را یاد می گیرند. بعد از گذراندن این دوره در بیمارستان طالقانی آبادان مستقر می شوند و به عنوان مددکار و پرستار به مداوای مجروحان جنگی می پردازند.
بمب های شیمیایی ناشناخته بود و «بمب دودزا» نامیده می شد
دفاع پرس: طی آن سال ها چگونه متوجه شدید، مریم شیمیایی شده است؟
تا سال 61، عراق از بمب شیمیایی استفاده نمی کرد و بعد از آن نیز اغلب اوقات بمب های شیمیایی را با عنوان بمب دود زا معرفی می کردند. از اوایل سال 63 تازه متوجه شدند، افرادی شیمیایی شده اند و عراق مرتب از سلاح های شیمیایی استفاده کرده است. مریم نیز در سال 70-69 که برای درمان مشکلات جسمی به پزشک مراجعه می کردیم، متوجه شدیم در دوران جنگ شیمیایی نیز شده است.
مشکلات مریم امجد در اثر جنگ
دفاع پرس: مریم در دوران جنگ دچار چه عارضه هایی شد؟
تنگی نفس به دلیل عارضه شیمیایی، سردردهای شدید به دلیل موج گرفتگی، از جمله مواردی بود که مریم پس از جنگ با آن دست و پنجه نرم می کرد. این بیماری ها در طول زمان باعث بدتر شدن حال وی شده بود که در سال های آخر عمر وی سالی سه یا چهار بار باید در بیمارستان بستری می شد.
اولین مجروح سپاه خرمشهر بودم
دفاع پرس: آیا شما هم مجروح شدید؟
اولین مجروح سپاه در خرمشهر بودم که در تاریخ 59/06/31 برادر «نورانی» مرا به پشت جبهه منتقل کرد. اولین روز جنگ از ناحیه پا، کمر، کتف در اثر اصابت ترکش خمپاره مجروح شدم. من سال ها در بدن خود ترکش داشتم و با همین وضعیت به جبهه می رفتم.در اثر حادثه ای ترکش فعال شد، 15 خرداد 76 تا 10 تا دی 76 فلج بودم که دیگر نمی توانستم با ترکش همزیستی داشته باشم که خوشبختانه با عمل جراحی در سال 76 برای همیشه از ترکش در کنار نخاع خود، خلاص شدم.
ادامه دارد...
انتهای پیام/ 191