«امام شهر» خاك پاي رزمندگان را طوطياي چشم ميكرد
اگر در كوچه پس كوچههاي دزفول قدم بزنيد و با رزمندگان اين شهر از روزهاي دفاع مقدس، مقاومت و پايداري صحبت كنيد همه آنها بر نقش مهم و بيبديل امام جمعه دزفول، «آيتالله قاضي دزفولي» تأكيد ويژهاي خواهند داشت.
به گزارش گروه سایر رسانههای
دفاع پرس، اگر در كوچه پس كوچههاي دزفول قدم بزنيد و با رزمندگان اين شهر از روزهاي دفاع مقدس، مقاومت و پايداري صحبت كنيد همه آنها بر نقش مهم و بيبديل امام جمعه دزفول، «آيتالله قاضي دزفولي» تأكيد ويژهاي خواهند داشت.
مرد بزرگواري كه نماز جمعههاي شهر را زير موشكباران تعطيل نكرد و با حضوري پررنگ و فعال در دزفول، به نمادي از مقاومت و ايستادگي تبديل شد. در سالهاي دفاع مقدس رزمندهها با حضور در نماز جمعههاي شهر با روحيهاي بالا و مضاعف به جبههها بازميگشتند. در روزهايي كه حجم موشكها و گلولههاي دشمن جان انسانهاي بيگناه زيادي را ميگرفت، «آيتالله قاضي» استوار در شهر ميماند و فعاليتهايش را با قوت ادامه ميدهد. اين روحاني مبارز با وجود 80 سال سن به جبههها نيز ميرفت و در اعزام و روحيهبخشي به نيروها نقش تأثيرگذار بود.
«آيتالله قاضي» در جمله معروفي گفته است: «من دنبال رزمندگان به راه ميافتم تا خاك پايشان را طوطياي چشمم قرار دهم» و همين سخن، ميزان ارادتش به رزمندگان را نشان ميداد. در گفتوگو با جمعي از رزمندگان دزفولي مثل غلامرضا ركابساز، حسين افتخاري، عليرضا صدرا، محمدمهدي عارفيان و حسين بزرگي مروري به نقش آيتالله قاضي در دوران دفاع مقدس داريم كه در ادامه ميخوانيد.
پيرمردي رنجور با لباس بسيجي
همه او را امام دزفول ميدانستند، پيشينه سلحشوري و بيباكياش در مقابل رژيم ستمشاهي در سالهايي نه چندان دور از او اسطورهاي بومي پديد آورده و تمام نگاههاي ترديدآور به روحانيت اين منطقه را به بهاي از دست دادن بخشي از سوء چشمهايش در مبارزه با ساواك، تغيير داده بود. اينك كه در اين ديار جنگي رخ داده و دشمن اراده كرده بود تا دزفول را به اشغال درآورد، اين پيرمرد خسته و رنجور، مردم را دعوت ميكرد تا در شهر باقي بمانند؛ هم براي مقابله با خواست دشمن و هم براي حمايت از نيروهاي رزمندهاي كه در سراسر مرزها با دشمن دست و پنجه نرم ميكردند.
«آيتالله قاضي» وقتي جوانان شهر را به جبهه ميفرستاد خودش نيز با لباس بسيجي تا پادگان كرخه آنها را همراهي ميكرد. هنگامي كه قرار شد پيامي از راديو از او براي رزمندگان پخش شود، مخالفت كرد و گفت: چرا پيام، خودم حضوري به خدمتشان ميروم، آنها فرشتگاني هستند كه اينك لباس خاكي پوشيدهاند؛ بعد با تني خسته عصازنان نه تنها در بين رزمندگان دزفولي و خوزستاني كه به تك تك اردوگاههاي رزمندگان ديگر شهرها در اطراف دزفول ميرفت و نماز را در بين آنها ميخواند. به خانه كه برميگشت روي قالي ميخوابيد و هرگز كسي نديد او يك روز حتي وقتي بيمار بود روي تشك بخوابد. در مقابل اصرارهاي اطرافيانش ميگفت: «من از روز اول جنگ تحميلي با خودم عهد بستهام تا زماني كه رزمندگان اسلام در جبههاند مانند آنها بر روي بستر نخوابم و بر روي همين قالي استراحت كنم».
آيتالله قاضي اصرار زيادي داشت كه حتي در سختترين شرايط و هنگام موشكباران شهر، نماز جمعه را ترك نكند، معتقد بود انعكاس اين خبر، اراده دشمن را سست ميكند.
همدردي با رزمندگان
اگر چه قلبي مهربان و چهرهاي دوست داشتني داشت اما عصبانيتش موقعي گر ميگرفت كه در روزهاي سخت بمباران كسي او را دعوت به ترك شهر ميكرد؛ در چنين مواقعي با دلخوري ميگفت: كجا بروم؟ وقتي مردم دزفول زير بمباران و موشكباران هستند من كجا بروم؟!
حتي آن روز كه علامه آيتالله محمدتقي جعفري به دزفول آمده بود و همان روز نيز راديو عراق تهديد كرده بود كه شهر را موشكباران خواهد كرد نه تنها حاضر نشد شهر را ترك كند بلكه به زير زمين خانهاش هم نرفت.
علامه از او خواسته بود به زير زمين بيايد، آيتالله ابتدا بهانه ميآورد كه در زير زمين نفسم ميگيرد اما وقتي اصرار علامه را ميبيند، صريحاً ميگويد: «اين مردمي كه در دزفول هستند به اعتبار و گفته من در شهر ماندهاند و دارند مقاومت ميكنند، بسياري از اينها ممكن است در اين وقت روز برايشان مقدور نباشد از شهر بيرون بروند يا امكان رفتن به زيرزمين را نداشته باشند. اينها يا پاسدار و رزمنده هستند يا كارگر و رفتگر شهرداري كه در سطح شهر دارند كار ميكنند و زحمت ميكشند يا پزشك و پرستارند كه شب تا صبح در بيمارستان كار ميكنند. ما به اينها گفتهايم در شهر بمانيد و مقاومت كنيد، حالا خودمان برويم داخل زيرزمين و اينها در معرض خطر و تهديد و تجاوز باشند؟ اين درست نيست.
علامه به ايشان ميگويد: شما فعلاً كاري از دستتان برنميآيد و اينجا كاري نميتوانيد انجام دهيد. شما عالم مردم اين شهر هستيد. من يا سرباز يا پاسدار اگر كشته شويم موردي ندارد و ديگري هست ولي نمونه شما ديگر در سطح شهر نيست. دومي نداريد. ايشان اما در جواب ميگويد: من اگر نميتوانم به جبهه بروم ولي با اين كار ميتوانم با رزمندگان همدردي كنم و تا اين حد از من برميآيد و اين براي من كافي است.
كسي را مجبور به ماندن نميكرد
در روزهاي موشكباران و گلولهباران نگاه همه مردم به «آيتالله قاضي» بود و او يك الگوي تمامعيار براي همه به شمار ميرفت. يك بار در اوج موشكباران شهر، عدهاي پيش آيتالله قاضي ميروند و با گلايه ميگويند شما كه مردم را به ماندن تشويق ميكنيد الان اين همه شهيد ميدهيم، شما جوابش را چه خواهيد داد. ايشان هم در جواب ميگويد من كسي را مجبور و ملزم به ماندن نكردهام. من فقط اختيار خودم و خانوادهام را دارم و به كسي اجبار نميكنم كه بماند. آيتالله قاضي تأكيد داشت هر جا تخريب و خرابي است بايد به سرعت بازسازي شود. نميخواست مردم خرابي شهر را ببينند و اين ويرانهها بر روحيهشان تأثير بگذارد. به همين دليل مردم نوبتي مشغول به كار ميشدند و اگر موشك به جايي اصابت ميكرد سريع كار بازسازي را انجام ميدادند. گاهي مجبور ميشدند محلي را در دو هفته چند بار بازسازي كنند حتي گروهي متخصص اين كار شده بودند.
نگاه ميكردند تا ببينند موشك به كجا خورده و بعد با پاي پياده و با بيل و كلنگ به محل خرابي ميرفتند و آثار خرابي را از بين ميبردند. گروهي هم مشغول آواربرداري و نجات زيرآوار ماندهها و بيرون كشيدن شهيدان ميشدند.
اگر آن روزها مقاومت همهجانبه مردم دزفول نبود، شايد هيچگاه خرمشهر از دست دشمن آزاد نميشد. پس از مقاومت مثالزدني مردم دزفول خبرگزاريهاي جهان لب به تحسين ميگشايند و با تعجب و شگفتي روي تلكس خبرهاي خود ميآورند: «شهري كه تنها يك بيمارستان و يك جراح دارد با تمام قوا ايستاده است و مقاومت ميكند».
بيدليل نبود كه وقتي در ميانه جنگ «آيتالله قاضي» به رحمت ايزدي پيوست، تمام شهر مثل روزهاي تاسوعا و عاشورا لباس عزا پوشيدند و بينظيرترين تشييع را برايشان راه انداختند. اينك سالهاست كه جوانان اين شهر هر گاه سري به دوستان شهيدشان ميزنند، فاتحهاي از روي خلوص دل، نذر مهربانيهايش ميكنند. بيشك با اين انديشه بود كه حضرت امام خميني(ره) در موردشان فرمودند: آيتالله سيدمجدالدين قاضي به سعادت خويش رسيدند.
منبع: روزنامه جوان