به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، دفاع از مرزهای اسلام مرز نمیشناسد و خونهای ریخته شده از قرنها پیش تاکنون برای دفاع از حریم اسلام آن را ثابت کرده است. تاریخ گواهی میدهد که هر کجا دستی علیه ساحت اسلام دراز شد، فرزندان مسلمان به دفاع از دینشان برخاستند. راهی که امروز خط سیر آن را میتوان در قدمهای مدافعان حرمی دید که در مقابل تکفیر و وهابیت انگلیسی برای پاسداری از اسلام راهی سوریه و عراق شدهاند. سربازان اسلام از ملیتهای مختلف، ایرانی، افغانستانی، پاکستانی، عراقی، لبنانی و... برای جانفشانی در طول بیش از 6 سال از جنگ سوریه در قالب گروههای مختلف نظامی حاضر شدهاند.
تیپ زینبیون متشکل از مدافعان پاکستانی حرم، مدتهاست که در خط مقدم سوریه در کنار دیگر رزمندگان حاضر شده اند و امروز در گلزار بهشت معصومه (س) در قم تعداد زیادی از شهدای این تیپ به خاک سپرده شدهاند.
«عدیل حسین» نام یکی از شهدای تیپ زینبیون است که سال گذشته در سوریه به شهادت رسید. خانواده عدیل از شیعیان پاکستانی اهل ایالت پنجاب هستند که سالهاست در ایران زندگی میکنند. عدیل با داشتن سه خواهر و سه برادر، کوچکترین فرزند خانواده است، خانوادهای که در آن، پدر پروفسور و مادر معلم و خانهدار است و دیگر خواهرها و برادرها در حوزههای مختلف فرهنگی و دینی مشغول به فعالیت هستند، دور از ذهن نبود اگر از چنین خانواده فرهیختهای، شهیدی چون عدیل پرورانده شود. خواهر شهید «عدیل حسینی» در ادامه به بیان خاطراتی از شهید و سیر زندگی او در ایران و پاکستان میپردازد که آن را میخوانید.
دفاع پرس: خانم حسینی! لطفا مختصرا خودتان را معرفی کنید.
حسینی: بنده خواهر بزرگ شهید سید عدیل حسینی و طلبه جامعة المصطفی العالمیه و مترجم کتاب هستم و در رسانه هم فعالیت دارم.
دفاع پرس: شهید متولد چه سال و ماهی هستند؟
حسینی: ۱۵دسامبر ۱۹۹۱ میلادی
دفاع پرس: آنطور که شنیدهایم شما در پاکستان زندگی میکردید و شهید دوران کودکی و نوجوانی خود را در کشور پاکستان گذرانده است. کمی از شرایط اجتماعی، فرهنگی و مذهبی پاکستان بگویید.
حسینی: از لحاظ مذهبی، شیعه در اقلیت تقریبا ۳۵ درصدی هستند ولی جو در استان ما تقریبا مناسب است اما کاملا نمیشود گفت که شیعه و سنی در کنار هم بدون مشکل و با راحتی زندگی میکنند چون جو حاکم در مناطق مختلف فرق میکند.
ما در کشور ۴ ایالت بزرگ داریم که شامل پنجاب، سند، بلوچستان و خیبر پختونخواہ است. بیشتر شهدا و بچههای شیردل، از منطقه پاراچنار هستند که واقع در ایالت خیبر پختونخواہ قرار دارد. این منطقه، کاملا شیعهنشین و بشدت محروم است. شهید عدیل اهل ایالت پنجاب است که از لحاظ اقتصادی و فرھنگی شرایط کاملا پیشرفته و متفاوتی را با سایر نقاط دارد. در پنجاب اگرچه برای شیعیان مشکل وجود دارد ولی این مشکلات خیلی کمتر از مناطق دیگری است.
دفاع پرس: زمانی که شهید سید عدیل به دنیا آمد را به خاطر دارید؟ حس و حال خانواده چگونه بود؟حسینی: بله دقیقا یادم هست. نصف شب بود که برادر بزرگ رفت و پزشک آورد. نزدیک اذان صبح بود که عدیل متولد شد. یک بچه تپل مپل و صورتی رنگ!
دفاع پرس: چطور شد اسمش را عدیل گذاشتید؟ عدیل نام اصلی ایشان هست یا نام جهادیاش؟
حسینی: اسم جهادی هست و خود شهید بسیار به این اسم علاقه داشت. قبلا هم از زبانش این اسم را شنیدہ بودم. به معنای صاحب عدل و عدالت خواهی است که واقعا صفت بارزی در زندگیاش به شمار میرود.
دفاع پرس: از کودکی عدیل بگویید. دوران کودکیاش چگونه گذشت؟ خاطره شاخصی هست که از کودکی او به خاطر داشته باشید؟
حسینی: از کودکیاش اگر بخواهم بگویم زمان زیادی میبرد. بچه آرام ولی بسیار باهوشی بود. آرام از این جهت که اذیت نمیکرد یا بیقراریهای بچگانه نداشت. لوس هم نبود ولی به شدت پر جنب و جوش بود، به شدت پر انرژی و فعال. سه ساله بود که با اجبار و گریه به مدرسه رفت.
خواهر بزرگ ما معلم بود و من هم در همان مدرسه درس میخواندم. وقتی ما به مدرسه میرفتیم مادر را خیلی اذیت میکرد که چرا من نمیتوانم بروم. بالاخره یک روز مادر او را به مدرسه فرستاد و عدیل در پیشدبستانی مشغول به تحصیل شد. مادر تعریف میکرد همان روز یک شعر کامل انگلیسی را حفظ کرد و برای ما خواند. زبان انگلیسیاش خیلی خوب بود و به راحتی صحبت میکرد. کودکان در پاکستان از سه و نیم سالگی در پیشدبستانی ثبتنام میکنند که به آن کلاسPLAY میگویند.
خیلی بیشتر از سنش میفهمید. به خاطر دارم یک بار که خیلی ناراحت بودم و روی زمین دراز کشیدہ بودم. عدیل با آن جثه کوچکش پیشم آمد، خیلی کم میتوانست حرف بزند ، واژہ واژہ و بریده بریده گفت آبجی، به ابرها نگاہ کن. به من ابرها را نشان داد تا خوشحال شوم.
یک بار هم در مدرسه، زمانی که چهار و نیم سالش بود، دوستش، پسر نایبمدیر مدرسه ما بود، زنگ تفریح به اتاق معلمان، جایی که به این راحتی کسی اجازہ رفتن ندارد رفته بود و به مادر دوستش که معلم همان مدرسه بود، گفته بود: «من با پسر شما دوست هستم ولی اون با من دوست نمیشه. شما چرا به پسرتون نمی گید که با من دوست بشه و بازی کنه؟!»
آن خانم معلم از شدت ذوق زدگی بغلش کرد و پیش خواهر بزرگم که در همون مدرسه کار میکرد آورده و ماجرا را تعریف کرده بود.
دفاع پرس: سید عدیل اوقات فراغتش را در دوران کودکی چه طور سپری میکرد؟
حسینی: با پدر، بازی میکرد. چون فاصله سنیش با ما زیاد بود، ما بیشتر به او محبت میکردیم تا اینکه همبازی باشیم؛ ولی بیشتر به پدر وابسته بود. به خاطر دارم همین که پدر از دانشگاہ برمیگشت، زنگ پدر را میشناخت و برای استقبال از او دم در میایستاد، همین که پدر به داخل خانه میآمد، فقط اجازہ داشت که کیف دستیاش را به ما بدهد و عدیل را بغل میکرد و به حیاط پشتی میبرد تا با هواپیما بازی کنند.
دفاع پرس: سبک زندگی خانواده شما در رابطه با تربیت بچهها چطور بود؟
حسینی: ما خانوادہ مذھبی و تحصیل کردہای داریم. پدرم پروفسور بازنشسته مھندسی الکترونیک است و مادر، مدیر مدرسه هنری دختران و البته بیشتر خانهدار. ما در فعالیتھای سالم ـ البته با نظارت خیلی متین پدر و مادر ـ کاملا آزاد بودیم. در خانه ما موضوع بارزی که به چشم میخورد این بود که خیلی به مسائل مادی اهمیت دادہ نمیشد، یعنی از شکسته شدن لیوانھای جهیزیه مادر گرفته تا خسارتهای مالی آنچنانی، که اشتباهی از ما سر میزد، توسط پدر و مادر نادیده گرفته میشد. پدر و مادر خیلی روشنفکرانه برخورد میکردند. درس قرآن روزانه حتی به مدت ۵ دقیقه هم که شده توسط پدر برقرار بود. تفریحات سالم مثل رفتن به پارکهای جنگلی، رفتن به سینما برای دیدن فیلمهای ایرانی، رفتن به نمایشگاہهای ارتشی و علمی و غیرہ هم برقرار بود.
یک بار هم عدیل در پارک جنگلی گم شد، آن زمان 5 سالش بود. ما خانوادگی به پارک جنگلی ایّوب در شهر راولپندی رفته بودیم. عدیل اصلا اجازه نمیداد دستش را بگیریم، پدر هم او را به مادر سپرد، عدیل به مامان گفته بود: «من دلم میخواهد پرواز کنم و لای برگهای درخت بروم.» یک باره متوجه نشدیم که چه شد دستش را از دست مادرم جدا کرد و دوید. مادر، برادرم را صدا زدن که به دنبالش برود. نفهمیدیم چطور از جلوی چشمان ما گم شد. کمی شلوغ هم بود. همه پراکندہ شدیم و دنبالش گشتیم، مامان نگران بودن که طرف جنگل نرفته باشد. نزدیک غروب بود و کم کم داشت هوا تاریک میشد که برادرم او را در کنار درب خروجی دیده بود.
دفاع پرس: رابطه سید عدیل در زمان کودکی با دوستانش چه طور بود؟
حسینی: چون من و عدیل در کودکی در یک مدرسه بودیم این موضوع را به خوبی میدانم که رابطهاش با دوستانش عالی بود، اصلا اهل دعوا نبود، خیلی آرام بود. خیلی هم وفادار به دوستی بود، نکته جالب اینکه اغلب با بچههای بزرگتر از هم سن و سالش دوست میشد و با آنها گپ میزد. ولی در نوجوانی مدرسهاش را خودش انتخاب کرد. اگر از بچهها و معلم خوشش نمیآمد به هیچ وجه زیر بار حرف دیگران نمیرفت. حتی پدر، دلیل میآورد که در آخر پدر هم حرفش را میپذیرفت.
دفاع پرس: سید عدیل دوست داشت درآینده چه کاره شود؟
حسینی: از کودکی جنگجو بود. به طور مشخص نمیتوانم بگویم، ولی مشخص بود که کارهای بزرگتر از خودش را انجام میداد، با برادرهای بزرگتر میگشت و در کار آنها مشارکت میکرد. در مدرسه هم تئاتر بازی کرده بود که در نقش یک بچه کشمیری بازی کرد. به اسلحه و اسباببازیهای پسرانه علاقهمند بود. کلا بچه تکنیکالی بود. یعنی خیلی زود از چیزهای برقی و الکتریکی سر در میآورد. این اواخر هم در خانه به او «کامپیوتر» میگفتند. تدوین و برنامهریزی کامپیوتریاش عالی بود.
ادامه دارد...