امام خمینی(ره) از چه زمانی به فکر ایجاد حکومت اسلامی افتاد؟
رهبر انقلاب فرمودند: من یک وقتی از امام سوال کردم شما از کی به فکر ایجاد حکومت اسلامی افتادید؟ چون درسهای حکومت اسلامی امام سال 47 در نجف ایراد شد و نوارهایش آمد اینجا و تغییر حکومت اسلامی را ما در کلمات ایشان ندیده بودیم.
به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، در آستانه بیست و هشتمین سالگرد رحلت حضرت امام خمینی(ره) به بازخوانی بخشی از سیره عملی آن پیر سفر کرده پرداختهایم. در این بازخوانی گزیدهای از خاطرات رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره حضرت امام روحالله- را که از متن بیانات معظمله استخراج شده است- منتشر میشود.
این خاطرات که مقاطع مختلف حیات طیبه امام خمینی را در بر میگیرد، حاوی نکاتی آموزنده از سیره مکتبی، انقلابی و اخلاقی امام راحل است که بازخوانی و توجه به آن از شرایط لازم برای سناخت و تداوم راه امام خمینی( ره) است.
تاکید امام؛ قیام برای وظیفه
ما بارها از امام عزیز و معلم دین و اخلاقمان این جمله را شنیدیم. بارها امام گفتند که ما برای نتیجه اقدام نمیکنیم، ما برای وظیفه اقدام میکنیم. ما اقدام میکنیم برای این که وظیفهمان را انجام داده باشیم. البته خدای متعال اگر از روی اخلاص باشد ما را به نتیجه هم خواهد رساند. همچنانی که دیدیم در بزرگترین آزمایش این ملت – یعنی حادثهی واژگون کردن نظام دوهزار و پانصد سالهی ستمشاهی – خود این امام عزیز و لشکر عظیم او که همین تودهی امت حزبالله بودند با دست خالی به نتیجه هم رسیدند. من یک وقتی از امام سوال کردم – همین چند ماه قبل از این – گفتم شما از کی به فکر ایجاد حکومت اسلامی افتادید؟ چون درسهای حکومت اسلامی امام سال چهل و هفت در نجف ایراد شد و نوارهایش آمد اینجا و تغییر حکومت اسلامی را ما در کلمات ایشان ندیده بودیم. من گفتم مبدأش کی بود؟ ایشان گفتند که من دقیقا یادم نیست که مبداء کی بود، اما آن نقطهی مورد توجه این است گفتند هر وقتی که من هر چیزی را احساس کردم وظیفه است آن را انجام دادم، خدای متعال خودش جور آورد. یعنی خاصیت «من کان لله کان الله له» همین است. وقتی انسان احساس میکند وظیفهاش است این کار را انجام میدهد و مجموع این کارهایی که بر طبق تشخیص وظیفه – آن هم به وسیله یک فقیه، یک فقیه عظیمالشان – انجام میشود یک تسلسلی از یک کارهای منظم درمیآید که منتهی میشود به حکومت اسلامی و نظام اسلامی و یک چنین انقلابی.( در صبحگاه سپاه پاسداران در پادگان قصرفیروز 1364.7.2)
امیدواری ناشی از ایمان در همهی مراحل
هیچوقت امید امام تا قبل از پیروزی انقلاب و حتی قبل از این سالهای آخر که اقبال مردم و توجه مردم به مبارزه زیاد شده بود، در آن سالهای اختناق، کاستی نگرفت؛ همیشه به آینده امیدوار بود. این امید ناشی از ایمان است. همهی این خصوصیاتی که من عرض میکنم، ناشی از ایمان است. ناشی از یک ایمان عمیق و قوی. یکی همین امیدواری است. من یادم نمیرود در روز دوم فروردین که همان روز حادثهی فیضیه بود، بعد از آن که در مدرسهی فیضیه آن حادثهی فجیع انجام گرفت، که طلبهها را زدند و نابود کردند، ما در مدرسهی فیضیه نبودیم، گفتیم برویم ببینیم چه خبر است. عدهی معدودی که از مدرسه فیضیه توانسته بودند فرار کنند، جلوی ما را گرفتند و گفتند نخیر، باید برگردید، مدرسهی فیضه کشتارگاه است، دارند از بین میبرند، از طلاب و رفقای خودمان بودند، ما مجبور شدیم از نیمهی راه، برگردیم ازنیمهی راه، مدرسه فیضیه نرفتیم، گفتیم کجا برویم. گفتیم برویم منزل امام. حالا آن تصویر وضع خیابانها و کوچهها چه جوری بود در آن لحظه، چیز عجیبی است؛ از ذهن من هیچ وقت خاطرهی آن روز زدوده نشده، که نمیخواهم حالا این جزئیات را بگویم، بالاخره آمدیم منزل حضرت امام، حدود غروب بود ایشان آماده شدند برای نماز و نماز جماعت را در حیات منزلشان اقامه کردند، یک عدهای از طلبهها آنجا بودند میخواستند در خانه را ببندند فکر میکردند که ممکن است مزدورها به منزل ایشان حمله کنند، ایشان گفتند که نه باید در خانه باز باشد. همه مضطرب بودند، خود من فراموش نمیکنم در نهایت اضطراب بودم. ایشان با خیال راحت با آرامش کامل با یک طمانینهی شگفتآور نماز مغرب و عشا را خواندند، بعد رفتند در یک اتاقی از اتاقهای همان منزلی که در آن اقامهی جماعت شده بود، ما هم همه رفتیم به طرف آن اتاق.... این جمع طلاب ترسیدهی از یک حادثهی بیسابقه، سابقه نداشت، اینجور بریزند جلادانه به قصد کشت طلبهها را بزنند و روشن شده بود که دستگاه تصمیم دارد که همهی طلبهها را نابود کند و آن شب ممکن بود به همهی این خانههای شناخته شده و مدارس معروف و شناخته شده بریزند، طلاب را از بین ببرند، نابود کنند، تارومار کنند. اینجور فهمیده شده بود در آن جمع همه مضطرب و ناراحت ترسیده، امام ده دقیقه یا یک ربع، بیست دقیقه صحبت کردند، تمام این اضطرابها تبدیل شد به آرامش و اطمینان، ازجملهی حرفهایی که من یادم است، تو گوشم است، که آن روز ایشان گفتند؛ همین بود گفتند اینها میروند شما میمانید، ایستادگی کنید، اینها باطلند.( در افتتاحیه کنگرهی بزرگداشت 15 خرداد 1368.3.12)
هیجان امام از فداکاریهای مردم
معنویت مردم و خانوادهی شهدا و اخلاص رزمندگان در جبههها، امام را به هیجان میآورد. من چند بار گریهی امام را – نه فقط به هنگام روضه و ذکر مصیبت – دیده بودم. هر دفعه که راجع به فداکاریهای مردم با امام صحبت میکردیم، ایشان به هیجان میآمدند و متاثر میشدند. مثلا موقعی که درمحل نماز جمعهی تهران، قلکهای اهدایی بچهها به جبهه را شکسته بودند و کوهی از پول درست شده بود، امام در بیمارستان با مشاهدهی این صحنه از تلویزیون متاثر شدند و به من که در خدمتشان بودم، گفتند: دیدی این بچهها چه کردند؟ در آن لحظه مشاهده کردم که چشمهایشان پر از اشک شده است و گریه میکنند. ( مراسم بیعت فرماندهان و اعضای کمیتههای انقلاب اسلامی 1368.3.18)