به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، برای ديدار و مصاحبه با خانواده شهید مدافع حرم، محسن كمالی دهقان به استان البرز رفتیم. منزل شهيد در باغستان كرج واقع است. پيشتر با هماهنگي يكي از همرزمانش آشنايي مقدماتي با خانواده شهيد صورت گرفته بود. به خانهشان كه رسيديم، پدرش با گرمي به استقبالمان آمد و مهرباني و خونگرمي مادر شرمندهمان كرد. شهيد محسن كمالي دهقان جواني از نسل بعد از دفاع مقدس بود كه جهاد و غيرت دينياش او را رهسپار جبهه مقاومت اسلامي كرد. گزارشی از حضور در خانه شهيد كمالي دهقان و گفتوگو با پدرش يدالله كمالي دهقان را پيشرو داريد.
مراسمي كه شگفت انگيز بود
اولين نكتهاي كه در خانه شهيد كمالي دهقان جلب توجه ميكند، ويترين وسايل اوست كه توسط خانواده با نظمي خاص چيده شدهاند. از لوحهاي تقديرش گرفته تا عكسها، چفيه، تصاوير شهدا و پولهاي نوعيدي سال 1394 (سال شهادتش) كه در لابهلاي اوراق قرآن به يادگار مانده، همگي در اين ويترين ديده ميشوند. در كنار اين نمايشگاه كوچك نيز قاب عكس ديدار پدر شهيد با مقام معظم رهبري قرار دارد.
ديدن اين تصوير، اولين سؤال را در ذهنم تداعي كرد و از پدر در خصوص ديدارش با حضرت آقا پرسيدم كه ايشان پاسخ ميدهد: «بعد از شهادت محسن سعادت ديدار با امام خامنهاي عزيز برايمان فراهم شد. در اثناي گفتوگو با آقا از ايشان خواستم تا سي دي مراسم تشييع شهيد را كه با خودم برده بودم را در فرصتي مناسب ملاحظه كنند. براي من مراسم تشييع شهيدم بسيار شگفت انگيز بود. به ايشان هم گفتم مردم رجايي شهر و كرج براي محسن سنگ تمام گذاشته بودند. گويي شهادت محسن اثر عجيبي در منطقه گذاشته بود.
خانه شهيد كمالي دهقان با زيبايي معنوياش چنان آرامش بخش است كه تا مهمان
خانه شان نشويد اين حس و حال را از ميان سطور كلمات و لغات درك نخواهيد
كرد. در ادامه پدر شهيد ميگويد: «محسن متولد بهمن ماه 1363 و فرزند سوم من
بود. من چهار فرزند داشتم كه محسنم در سال 1394 در نبرد با تكفيريها به
شهادت رسيد.»
مسئول پادگان بعلبك لبنان
پدر
شهيد خود از رزمندگان دفاع مقدس است. اين نكته را از لابهلاي صحبتهايش
متوجه ميشوم. از ايشان ميخواهم كمي از دوران رزمندگياش بگويد: «من متولد
1328 هستم و از سال 1360 به امر امام خميني كه بايد جبههها را پر كنيد،
داوطلبانه راهي مناطق جنوب و ميدان جهاد شدم و تا سال 1361 يعني قبل از
عمليات والفجر مقدماتي مسئول اردوگاه پشتيباني قدس جنوب و در خدمت رزمندگان
بودم. اما كمي بعد بنا به حساسيت شغلي و مسئوليتم در محل كار به درخواست
مسئولان به پشت جبهه برگشتم. سال 1362 دوباره به دعوت سپاه به غرب كشور
رفتم و در قرارگاه حمزه و سردشت فعاليت كردم. براي بار سوم سال 1365 باز
به دعوت سپاه مأموريت پيدا كردم به لبنان اعزام شوم. من تا سال 1367 در
لبنان در خدمت رزمندگان حزب الله انجام وظيفه ميكردم. مسئول پادگان بعلبك
به عنوان يكي از بزرگترين پادگانهاي نظامي اين كشور بودم.»
مكارم اخلاق
از
گفتههاي پدر شهيد فهميدم كه خط جهاد در خانواده كمالي دهقان موروثي است.
سالها پيش پدر اين خانواده رزمنده جبهه مقاومت اسلامي ميشود و براي دفاع
از اسلام ناب محمدي در آن سوي مرزها خدمت ميكند و سالها بعد پسرش محسن
اسلحه پدر را برميدارد و راهش را ادامه ميدهد. از پدر شهيد ميپرسم به
نظر شما آقازاده چه شاخصه اخلاقي داشت كه شهادت نصيبش شد؟ پاسخ ميدهد:
«به جرئت ميتوانم بگويم محسن يك نمونه كامل از اخلاق اسلامي را دارا بود.
بسيار خوش اخلاق و با سخاوت بود. خوش سخن و خوش گفتار هم بود. نه اينكه چون
پدرش هستم بخواهم از او امروز كه شهادت نصيبش شده تعريف كنم، نه! همه آنها
كه با محسن معاشرت داشتند صحبتهاي من را تأييد ميكنند.»
پدر شهيد
ادامه ميدهد: «محسن هرگز باعث رنجش كسي نميشد. اهل بخشيدن مال بود.
بيدرنگ ميبخشيد. بيهيچ توقعي. محسن بسيار مؤدب و مهربان بود. كسي از اهل
خانه صداي بلندش را نشنيد. نجابت عجيبي داشت. اين پسر جاذبه زيادي داشت و
هيچ گاه كسي را از خودش دفع نميكرد. جوانان زيادي را به مسجد و بسيج جذب
ميكرد. به فاصله چند روز
بعد از شهادتش جواني پيش من آمد و خاطره جالبي از
پسرم تعريف كرد. آن جوان ميگفت: دزد مغازهام را سرقت كرده بود با اينكه
تنها چند روز از آشنايي ام با شهيد ميگذشت، اما آقا محسن كارت عابر بانكش
را به من داد و گفت برو هر چه دوست داري براي مغازه تهيه كن. آن جوان
ميگفت من تا آن روز بسيج نميرفتم اما بعد از اين اقدام محسن به بسيج رفتم
و امروز چهار سال است كه بسيجي هستم و در فعاليتهاي بسيج شركت ميكنم
بدون اينكه حتي كارت عضويت بگيرم. الحمدلله وضع مالي خوبي هم دارم. يكي
ديگر از اقداماتي كه ما بعد از شهادت محسن متوجه آن شديم سركشي به خانواده
شهداي دفاع مقدس بود كه گمنام هستند. ايشان ضمن سركشي هر كاري كه مادر شهدا
نياز داشتند برايشان انجام ميداد».
شاد كردن دل مستمندان
مادر
شهيد تا اين لحظه ساكت است و تا ميخواهد از پسرش بگويد، گريه امانش
نميهد. اما اشارهاي به لباسهاي خاكي آقا محسن ميكند. از پدر شهيد در
اين خصوص ميپرسم و ميگويد: «پسرم چند باري با لباسهاي گچي و خاكي به
خانه ميآيد. مادرش ميپرسد تو كه بنا نيستي چرا لباس هايت اينطور شدهاند.
محسن فقط لبخند ميزند و چيزي نميگويد. گويي بيخبر از ما، خانوادههاي
محروم كرج را شناسايي و بعد از پي بردن به مشكلاتشان به آنها رسيدگي
ميكرده و براي آنها حمام ميساخته است.
محسن دوست داشت مردم محروم را
خوشحال كند، لذا در محله بررسي ميكرد و بچههايي كه تنها بودند را جذب
ميكرد. از مردم محروم گرفته تا بچههاي افغانستاني. يكي از افتخارات پسرم
اين بود كه با بچههاي فاطميون همراه شد. اين اواخر ميگفت آقا فرمودند به
اينها بايد رسيدگي شود.
پاي ثابت خاطرات جبهه
در
اثناي گفتوگو به اتفاق پدر و مادر شهيد به اتاق آقا محسن ميرويم. اتاقي
كه همه ديوارهايش با عكس خود او تزئين شده است. ارادت شهيد كمالي دهقان به
شهدا از ميان تصاويري كه در اتاقش نصب شده بود، مشخص است. پدر شهيد در اين
باره ميگويد: «پسرم هميشه پاي خاطرات، حرفها و واگويههاي من از جنگ و
جبهه مينشست و بسيارمشتاق بود كه از آن دوران بداند. با بسياري از دوستان و
همرزمان جنگ من باب رفاقت باز كرده بود. آنها هم محسن را دوست داشتند. با
يكي از بچههاي حزب الله لبنان كه رفت و آمد داشتيم بسيار رفيق شده بود.
محسن خيلي ايشان را دوست داشت. وقتي خبر شهادت محسن به گوش آن دوست لبناني
رسيد با همه مشغلههايي كه داشت خود را به مراسم تشييع پيكر محسن رساند تا
رسم رفاقت را به جا آورد. پسرم طبق وصيت خودش در بهشت معصومه(س) در كنار
مزار مادربزرگش به خاك سپرده شد. محسن همه اميد مادربزرگش بود. خيلي به هم
علاقه داشتند.»
روزهاي دلتنگي
كمي
به عقبتر برميگردم و از خانواده شهيد مدافع حرم ميخواهم از چرايي راهي
شدن محسن برايم بگويند. از اينكه تصميم محسن براي مدافع حرم شدن از روي شوق
جواني بوده يا دليل ديگري داشته است پدر پاسخ ميدهد: «من و خانواده شناخت
كافي نسبت به امنيت كشورهاي اسلامي و جهان اسلام داشتيم. ميدانستيم كه
استكبار جهاني براي از بين بردن مقاومت اسلامي با تمام توان وارد ميدان شده
است.
محسن در اوج جواني با تعصب ملي و غيرت ديني راهي را انتخاب كرد كه در
انتهايش به آرزويش رسيد. من اين مسير را سالها پيش رفته بودم و ميدانستم
كه انتهاي اين مسير يا اسارت است يا شهادت و يا جانبازي. احتمال شهادت
محسن را هم ميدادم اما هرگز جلوي تصميمش نايستادم و افتخار شهادت نصيب
فرزند ما شد. افتخار مااين بود كه خانواده كمالي دهقانها هم سهمي از امنيت
ايجاد شده در منطقه و جبهه مقاومت اسلامي داشته باشند.
شرايط امروز كشور
ما شرايط خاصي است. ما در منطقهاي هستيم كه دور تا دورمان را ناامني و
اغتشاش و كشتار گرفته است. اما درامنيت كامل زندگي ميكنيم. ما بايد يادمان
بماند كه اين امنيت را مرهون و مديون خون شهدا و جانبازان جبهه مقاومت
اسلامي هستيم. محسن راهي شد. اولين اعزامش سال 1392 بود. آمد و بعد مجدد در
سال 1393 راهي شد. ما بيصبرانه روزها را ميشمرديم تا اينكه اين بار هم
با خاطراتي از شهدا و جبهه مقاومت اسلامي بازگشت. آخرين اعزامش در 6
فروردين ماه سال 1394 بود كه به سوريه اعزام شد. محسن در 27 فروردين سال
1394 درجاده دمشق،حماء به حلب منطقه خناصر(روستاي خناصر) به شهادت رسيد.
خبر شهادتش را هم برادرش به ما داد. ميدانستيم راهي را كه محسن رفته،
برگشتش با خداست.»
پدر شهيد ادامه ميدهد: «جواناني كه در دفاع مقدس
به ميدان جهاد ميرفتند، روحيه انقلابي داشتند. يكسري براي خودشان وظيفه
انقلابي ميدانستند كه بايد از وطنشان دفاع كنند كه بسيار هم ارزشمند بود
اما امروز كه ما در مرزهايمان جنگي نداريم جوانان ما هزاران كيلومتر آن
طرفتر در غربت و شرايط سخت منطقهاي به مصاف دشمنان ميروند. آن زمان در
جنگ با عراق جبهه ما مشخص بود. ما اين طرف و حزب بعث آن طرف بود. حمايت
داخل كشور هم نسبت به رزمندگان اسلام وجود داشت و خطري از پشت سر نبود ولي
الان در سوريه و عراق با همه مشكلات موجود گروهكهاي مخالف در داخل و حمايت
استكبار جهاني از داعش و تروريستها از خارج و غربت و دوري از وطن، جنگيدن
را سخت كرده است. همه اين عوامل ارزش كار اين عزيزان را بالا ميبرد.
اينگونه
است كه رهبري ميفرمايند اين شهداي مدافع حرم اجر دو شهيد را ميبرند. اين
را بايد درك كرد، مدافعان حرم دشمن مقاومت اسلامي را در هزاران كيلومتر آن
طرفتر از مرزهاي كشور زمينگير كردهاند. ما امنترين كشور را در منطقه
داريم كه حاصل خدمات و فداكاري مدافعان حرم و شهداست».
گله شهيد از جوانان
در
پايان پدر شهيد از سفارشهاي محسن برايمان ميگويد: «يكي از توصيههاي مهم
شهيدم اين بود كه هرگزمساجد را خالي نگذاريد و نماز اول وقت بخوانيد. اما
پسرم يك گله هم از جوانان داشت ميگفت يك بسيجي نبايد نماز اول وقتش را به
تأخير بيندازد و مسجد را خالي بگذارد.
هميشه ميگفت نبايد برخورد بدي
با مردم داشته باشيد، اگر امر به معروف و نهي از منكر ميكنيد بايد با حسن
خلق همراه باشد. نكته مهم اين بود كه محسن اهل عمل بود و با عمل كردن مردم
را جذب ميكرد. از اين رو حرفهايش به دل مردم مينشست. محسن در انجام كار
خير بيريا بود و كسي متوجه آن نميشد. مسجدبان ميگفت وقتي همه مراسمها
در مسجد به پايان ميرسيد و همه ميرفتند محسن همراه من ميماند و همه مسجد
را تميز ميكرد بدون اينكه كسي او را ببيند. به نظر من همه اين كارها باعث
شد تا به درجه شهادت برسد و براي خود وخانوادهاش افتخاري باشد. خدا را
شاكرم كه چنين فرزندي به ما عنايت كرده بود.»
منبع: روزنامه جوان