فرازی از زندگی‌نامه و وصیت‌نامه معلم شهید «ابراهیم اصغری»؛

با اتکا به خدا دست آن‌هایی که چوب لای چرخ انقلاب می‌گذارند را قطع کنید

امت مقاوم اسلام بدانید و آگاه باشید که اگر همگی حول محور رهبری واحد اسلام جمع شوید، هیچ قدرتی نمی‌تواند در بنیان مرصوص‌تان رخنه نماید. با اسلحه‌ی ایمان و اتکا به حبل الله المتین دست منافقین و آن‌هایی که چوب لای چرخ انقلاب می‌گذارند را قطع کنید.
کد خبر: ۲۴۲۵۸۸
تاریخ انتشار: ۱۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۹:۰۰ - 08June 2017
امت اسلام، همگی حول محور رهبری واحد اسلام جمع شوید تا هیچ قدرتی نتواند در بنیان مرصوصتان رخنه نمایدبه گزارش دفاع پرس از زنجان، شهید «ابراهیم اصغری» چهارمین فرزند خانواده در تیرماه سال 36 در روستای «مزرعه» از توابع شهرستان «ماهنشان» به دنیا آمد. دوران دبستان را در مدرسه خاقانی  و دبیرستان را در مدرسه امیرکبیر گذراند پس از آن وارد دانشسرای مقدماتی زنجان شده و در خرداد ماه سال 54 فارغ التحصیل شد.

شهید اصغری در دی‌ماه سال 56 به استخدام آموزش و پرورش زنجان درآمد و مدت دو سال در روستای «طارم» و «سردهات شیخ» تدریس می‌کرد.

سال 56 در آزمون دانشگاه تهران در رشته حقوق پذیرفته شد. چون مادرش تاب دوریش را نداشت از ادامه تحصیل در تهران چشم پوشید. در سالی دیگر در مجتمع آموزش عالی دهخدای قزوین در رشته ادبیات فارسی پذیرفته و مشغول تحصیل شد.

ابراهیم به ورزش علاقه فراوانی داشت و در تیم باشگاهی رشته های: «هاکی»، «کوهنوردی»، «کاراته»، «بسکتبال» و «هندبال» فعالیت می‌کرد و دروازه‌بان تیم فوتبال بسیج زنجان بود.

معلم شهید ابراهیم اصغری پس از پیروزی انقلاب، کار خود یعنی تدریس و تحصیل را موقتاً تعطیل کرد و در مناطق عملیاتی کردستان و بعدها در جبهه‌های جنگ ایران و عراق حضور یافت.

وی در عملیات «خیبر» به عنوان «آر پی جی زن» در گردان ابوذر، لشکر 17 علی بن ابی طالب (ع) حضور داشت. پس از عملیات خیبر مدام در لشکر های 17 علی بن ابی طالب (ع) و 31 عاشورا در واحد اطلاعات منشأ خدمات و حماسه آفرینی های گمنامانه بود. سرانجام در 19 دی ماه سال 65 در عملیات کربلای 5 شهید و پیکر مطهرش در مزار پایین زنجان دفن شد.

شهید ابراهیم اصغری که نویسنده توانایی بود آثاری از خود برجای گذاشت که بیان‌گر آرمان‌ها، مناجات، راز و نیاز و آفاق عمیق دید او می‌باشد. دست نوشته‌های ایشان شامل سه دفتر کوچک و چند برگ پراکنده به انضمام وصیت‌نامه و مقاله های او می‌باشد که به صورت کتاب «زیر غبار خاطره» مربوط به روزهای جنگ و همچنین کتاب «شاعرانه‌های ناتمام» از مجموعه اشعار این شهید می‌باشد.

برخی از یادداشت‌های شهید ابراهیم اصغری:

3 آذرماه سال 63: چند روز است که کارمان را به صورت جدی شروع کرده‌ایم و در نزدیک‌ترین خط با دشمن هستیم … پروردگارا رحم کن. بار گناه کمرم را شکسته است حتی تا آن‌جا که خجالت می‌کشم از دریای بی‌کران رحمتت آمرزش بخواهم. دوستان و یاران همه رفتند و می‌روند. من هنوز گناه روی گناه می‌گذارم…

11 بهمن‌ماه سال 64: چند روز دیگر عملیات شروع می‌شود. از خیلی وقت پیش تدارک این لحظه شده‌ایم … اکنون در موقعیتی هستیم که نیروهای خط شکن گردان علی اصغر (ع) و گردان سید الشهداء (ع) آموزش می‌بینند و ما هم در کنا آن‌ها هستیم. لباس غواصی می‌پوشند و شب‌ها تمرین می‌کنند. کاش می‌دانستم کدام یک شهید می‌شود تا دستش را بگیرم و از او بخواهم که مرا هم شفاعت کند.

1 دی ماه سال 65: این لباس رزم که اکنون بر تن ماست به خون آغشته خواهد شد… خدایا نوشتن بر روی کاغذ را وسیله‌ای برای قرب به تو یافته‌ام. چون صفحه است مثل دل معصومین و من معصومیت را دوست دارم.

وصیت‌نامه شهید ابراهیم اصغری:

به نام آنکه هستی بخش جان ها و هادی انسان‌ها است. ارحم الراحمین که انبیاء و اولیا و شهدا را اسوه بشر قرار داد و به وسیله آن‌ها مشعل فروزان هدایت را برافروخت. سلام بر مهدی (عج) آنکه انتظارش اعتراضی است بر هر چه ظلم و جور و استکبار و بی عدالتی است.

درود بر قلب تپنده ستم دیدگان زمین، بت شکن عصر و امام امت، خمینی کبیر و تحیت و تحنیت بی‌کران به شهدا و خانواده‌های گران قدرشان که با مقاومت خود و صبر زینب گونه‌شان، امید دشمنان را تبدیل به یأس کردند.

من سرباز حقیر امام زمان (عج)، ابراهیم اصغری با آگاهی کامل این راه را که ثمره هزاران گل نو رسته پرپر شده انقلاب اسلامی است انتخاب کرده‌ام و می‌دانم که این راه سختی و شکنجه و معلولیت و شهادت و اسارت دارد.

من از صلب مردانی متولد شده‌ام که قرن‌ها می گفتند: «حسین جان اگر در کربلا بودیم نمی‌گذاشتیم دست نامحرمان به خیام اطفال مظلومت برسد» و من هم در ادامه راه آن‌ها لبیک گویان پیوسته‌ام. اگر چه دیر بیدار شده‌ام، اگرچه برای یافتن آب حیات به خیلی درها کوبیده‌ام. سرانجام آن دری را که باید اول می‌زدم را یافتم و اکنون هرگز این آستانه را رها نخواهم کرد.

امت مقاوم اسلام بدانید و آگاه باشید که اگر همگی حول محور رهبری واحد اسلام جمع شوید، هیچ قدرتی نمی‌تواند در بنیان مرصوصتان رخنه نماید. با اسلحه‌ی ایمان و اتکا به حبل الله المتین دست منافقین دور و با آن‌هایی که چوب لای چرخ انقلاب می‌گذارند و آن‌هایی که حرمین شریفین و عتبات عالیات و قدس عزیز را غصب کرده‌اند و بر فراز ویرانه‌های دیر یاسین، کفر قاسم، هویزه و خرمشهر و قصر شیرین عربده کشی می‌کنند و سند اسارت امت اسلام را امضا می‌نمایند، قطع بنمایند و به عصرها و نسل‌ها بفهمانند که ما وارثان خون سید الشهدا (ع) و یاران با وفایش هستیم. هر چند در کربلا نبوده‌ایم اما هر روزمان را عاشورا و هر زمین‌مان را کربلا کرده‌ایم و در این محرم‌ها هیچ چیزی غیر از منافع اسلام برایمان ارزش ندارد.

و اماما! کاش می‌شد در عشق تو هزاران بار می‌کشتنم، قطعه قطعه‌ام می‌کردند و تکه‌های تنم را می‌سوزاندند و خاکسترم را به باد می‌دادند و باز زنده می‌شدم و باز …

خمینی جان، جان جانانم، روح و روانم. مگر نعمتی بالاتر از وجود سرا پا مهربانیت هست؟ بگو تا همه از پیر و جوان و زن و مرد کفن پوش شویم چرا که غسل شهادت را تو یادمان داده‌ای.

از آب‌های اقیانوس عشقت بگیریم و زمین را بر مهدی (عج) فرشی گلگون تدارک ببینیم. آمدیم تا جان ببازیم دست چیست، مرد که از سیلی بترسد مرد نیست.

و اما پدر جان و مادر جان که قدر تمام دنیا دوستتان دارم و هیچ گاه چهره‌های مهربان و خدایی‌تان از نظرم محو نمی‌شود. من فرزند خوبی برای شما نبودم و نتوانسته‌ام در پیری عصای دستتان باشم ولی یادتان باشد که شما مرا این‌گونه در دامان پرمعنویت خود پرورش دادید.

شما سید الشهدا (ع) را برای من اولین بار شناساندید. در مرگ من ناراحت نباشید و اگر گریه می‌کنید برای علی اکبر و حسین (ع) گریه کنید. من خیلی به روضه سید الشهدا (ع) و یارانش علاقه دارم، مجلس روضه را فراموش نکنید. ما با همین مجالس زنده هستیم. اسوه مقاومت و صبر باشید. آن‌چنان که صبر از دست شما به تنگ آید. کاری نکنید که خدای نخواسته دشمن اسلام شاد شود. چون کوهی استوار از جای نجنبید. ان شاء الله دیدارمان در جوار سید الشهدا(ع).

خواهرانم! اسوه تقوا و عفت و حجاب باشید. من دوست ندارم در مرگم شیون و گریه و زاری کنید. بلکه راه ما و شهیدان را به فرزندانتان بیاموزید. از تجمل دست بردارید و بدانید که هیچ کس چیزی از این دنیا نمی‌برد. همه فانی هستند. به هم دیگر مهربان باشید. همدیگر را به نظم، عفت و حجاب راهنمایی کنید. از خانواده‌های ضدانقلاب دوری کنید و با آن‌ها معاشرت ننمایید.

و اما دوستانم! نمی دانم برای‌تان چگونه بوده‌ام؟ ولی همیشه دوستتان داشته‌ام.

و اما برادرم عباس! می‌دانی که مهرت در دلم مالامال است. بعد از من، پدر و مادرم را فراموش نکن، آن‌ها مرا در تو خواهند جست. به آن‌ها دلداری بده، خداوند به ما جزای خیر دهد. این زیباترین لحظه زندگی من است زیرا 5 ساعت مانده است که یا به معشوقم بپیوندم و یا حسرت عاشقان را بخورم.

در پایان از همه حلالیت می‌خواهم. زشتی‌ها و بدی‌ها را به بزرگی خود و به خاطر شهدا ببخشید.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج) خمینی را نگهدار.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار