حجتالاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان:
هیچچیز جز تماشای تصاویر شهدا امام را متأثر نمیکرد
یکی یاران دیرین رهبر کبیر انقلاب گفت: هیچچیز جز تماشای تصاویر شهدا امام خمینی را متأثر نمیکرد.
به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، حجتالاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان از یاران دیرین و پاکباز رهبر کبیر انقلاب و نیز از اعضای دفتر ایشان در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. وی از بسیاری از ظرایف و نکات مهم منش فردی و اجتماعی امام آگاه است و همین امر به گفتهها و خاطرات او، اهمیتی دوچندان میبخشد. درگفت و شنودی که پیش روی دارید، رحیمیان دیدگاه خود را درباره برخی خاطرهنگاریهای دو دهه اخیر، پیرامون مشی و منش سیاسی امام بازگفته است. امید آنکه مقبول افتد.
حضرتعالی به عنوان یکی از یاران و یاوران نزدیک حضرت امام، سالها با ایشان محشور بودهاید، لذا در زمره کسانی هستید که بیش از دیگران میتوانید مختصات خط امام را برشمارید و معیار مشخصی برای تشخیص اینکه فرد یا گروهی در خط امام هست یا نیست، ارائه کنید تا با کمک آن معیار بتوان سره را از ناسره تشخیص داد. لطفاً در آغاز سخن، قدری در باب این موضوع بفرمایید؟
بسماللهالرحمنالرحیم. به اعتقاد بنده بر اساس عملکرد افراد یا گروهها، نمیتوان حق و باطل آنها را تشخیص داد، لذا باید شاخصهای ثابت خط امام را با دقت و به درستی برای جامعه تبیین کنیم تا معیار دقیقی در دست مردم باشد و بر اساس آن افراد و گروهها را ارزیابی کنند.
یکی از مهمترین ویژگیهای حضرت امام، انطباق قول و عمل ایشان بود. این ویژگی یکی از نشانههای بارز یک مؤمن واقعی و عکس آن صفت ممیزه منافقین و مؤمنین است. ویژگی دیگر امام ثبات رأی و پایداری بر اصول و عدم اعوجاج و فراز و نشیب در زندگی، گفتار و اعمال ایشان است. اگر زندگی امام را از ابتدا تا زمان رحلت بررسی کنید، کوچکترین تفاوت، تضاد، تزلزل و اعوجاجی در آن نمیبینید و همین ویژگی حقانیت ایشان را اثبات میکند. در زندگی امام ثبات قدم و استواری بینظیر بر اصول اسلام ناب موج میزند. بنابراین بهترین معیار سنجش افراد با خط امام، همین ثبات قدم و عدم اعوجاج در شرایط گوناگون است. در زندگی امام، چه در زمانی که در قم بودند، چه بعد از تبعید به ترکیه و عراق و چه در پاریس و سپس در ایران، کمترین تغییری در مبانی اصولی دین نمیشود. ما در سالهای بعد از پیروزی انقلاب کم ندیدهایم افرادی را که در موردی حکمی را صادر میکردند و وقتی در موقعیت دیگری قرار میگرفتند، بر حکمی درست مخالف آن صحه میگذاشتند و در هر دو صورت هم، خود را پیرو خط امام میدانستند.
امام در زمانی هم که شهرتشان جهانگیر نشده بود همین ویژگیها را داشتند؟
صددرصد! یادم هست در سال41، فردی که با من همحجره بود، چون میدانست مقلد امام هستم، مرا مسخره میکرد!...
چرا؟
چون در آن زمان، امام حتی در بین طلبهها هم ناشناخته بود و فقط خواص و فضلا ایشان را میشناختند. با این همه رفتار ایشان چه در آن زمان، چه بعد از آزادی از زندان، چه در نجف و چه پس از پیروزی انقلاب در ایران کوچکترین تغییری نکرد و ایشان همواره بر اصول و مبانی پایداری میکردند و هیچ عاملی روی ایشان تأثیر نمیگذاشت و باعث نمیشد که ذرهای از مسیر حق منحرف شوند. یکی دیگر از ویژگیهای حضرت امام این بود که در عین حال که با صراحت و قاطعیت حرفشان را میزدند، به استناد دهها پیامی که بنده و آقای رسولی از جانب ایشان نوشتیم و برای سران کشورهای اسلامی و غیر اسلامی فرستادیم، همه آنها را با نهایت آداب و ادب اسلامی و با رعایت همه القاب لازم مخاطب قرار میدادند و در عین حال به شکلی ظریف و ضمنی نکاتی را هم به آنها گوشزد میکردند. امام در عین حال که تفکرات غربی و شرقی را به شدت میکوبیدند، اما در برخورد با مصادیق رعایت نکات اخلاقی و ادب متعارف را میکردند. امام دشمن سرسخت تحجّر و اعتقاد به جدایی دین از سیاست بودند، با این حال با کسانی که صاحب چنین اندیشههایی بودند، با نهایت ادب و احترام رفتار میکردند و دقیقاً بین شخص و شخصیت و تفکر او تفاوت قائل میشدند.
اشاره کردید به بازنگاری برخی پیامهای حضرت امام توسط خودتان و جناب آیتالله رسولی محلاتی. عدهای تلاش میکنند به این شبهه دامن بزنند که پیامهای امام را کسانی غیر خود ایشان نوشتهاند. نظر شما چیست؟
این تشکیکها و شبهات بیشتر در مورد پیامها و اعلامیههای 10 سال آخر عمر حضرت امام است. بنده با قاطعیت عرض میکنم که امام حتی متنهایی را هم که به نام دفتر منتشر میشدند، باید میخواندند و تأیید میکردند، چه رسد به متنهایی که امضای خوشان پای آنها بود.
شما و آقای رسولی این متنها را پاکنویس میکردید؟
بله، مخصوصاً در نجف، موقعی که برخی دستنویسهای امام را به چاپخانه میدادیم، چون خط ایشان شکسته بود و آنها نمیتوانستند درست بخوانند، من مجدداً دستنویسهای امام را به خط نسخ نسخهبرداری میکردم. یادم هست در یک مورد- که جزوهای حاوی برخی فتاوای جدید ایشان بود- موقعی که کار تمام شد و همه را تحویل دادم، امام به مرحوم آقای آشیخ عبدالعلی فرهی دستور دادند که مزد مرا بدهند. من به آقای فرهی گفتم: من از امام دستمزد نمیگیرم. ما حاضریم جانمان را برای امام بدهیم!با این همه امام معتقد بودند که به هیچ وجه نباید از کسی بهرهکشی شود. آقای فرهی رفت و عرض بنده را به امام منتقل کرد و برگشت و گفت: امام ناراحت شده و امر کردهاند که باید بگیرید. من گفتم: حالا که این طور است به ایشان بفرمایید به جای دستمزد، جزوه دستخط خودشان را به من بدهند. ایشان هم پذیرفتند و الان آن 30 صفحه به خط خود امام، نزد من هست. یا به عنوان نمونه، امام در نجف چند پیام هم به یاسر عرفات دادند که متن آن را باز من به خط نسخ بازنویسی کردم که خوانا باشد.
در ایران هم پیامها و مطالب امام را بازنویسی میکردید؟
بله، چند مورد را من بازنویسی کردم و ایشان امضا کردند. پیامهای طولانی را گاهی چند روز طول میکشید تا بنویسند. گاهی هم مثل پیام به حجاج یا منشور روحانیت، روی کاغذهای مختلف با قطعهای گوناگون مینوشتند و شمارهگذاری میکردند و میدادند که بنده یا آقای رسولی بازنویسی کنیم. دستنوشتههای امام کمتر خط خوردگی داشت، ولی اضافات و حاشیهنویسیهایی داشت و چون بنا بود منتشر شوند، قاعدتاً باید بازنویسی میشدند. خاطرم هست که تعدادی از پیامهای طولانی امام را من بازنویسی کردم.
امام نسخههای بازنویسی شده را با دقت میخواندند و امضا میکردند. بخش زیادی از اجازات امام به خط خود ایشان نیست. قبل از رفتن به نجف، ایشان عموماً اجازات را خودشان مینوشتند و تعدادی را هم آقای رسولی مینوشتند. استفتائات را به قم میفرستادیم و اکثر جواب را آقای قدیری و تعدادی را هم آقای سیدجعفر کریمی پاسخ میدادند. به هر حال هر کسی که اینها را مینوشت، امام با دقت مطالعه و گاهی با خط خود کم و زیاد میکردند و بعد ما در حضور خود ایشان مهر میکردیم. هیچ مطلبی بدون مطالعه امام مهر نمیشد، چه رسد به اینکه امضا کنند. ایشان همه موارد را با دقت میخواندند و تصحیح و بعد امضا میکردند، لذا تمام این موارد به خط هر کسی که نوشته شده و مهر و امضا شده باشند، بلا تردید با نظر و دقیقاً طبق نوشته امام بوده است.
نکته دیگری که در دو دهه اخیردر برخی خاطرهنگاریها مطرح شده، این است که حضرت امام از چه منابعی کسب خبر میکردند؟ آیا در جریان تمام خبرها بودند؟
منابع کسب خبر امام بسیار متنوع و متعدد بود. وزارت ارشاد سرمقالههای نشریههای معروف امریکا و اروپا و مطالب رادیوهای بیگانه را در بولتنی گردآوری میکرد و مرتباً برای امام میفرستاد. یکی دو روز که این بولتن نیامد، امام از من پرسیدند: چه شده؟ چرا آن بولتن جلد آبی نیامده است؟... همیشه هم رادیوی لندن، اسرائیل، امریکا و آلبانی را گوش میدادند.
رادیو مسکو چطور؟
خیر، از رادیوهای بلوک شرق، فقط رادیو آلبانی را گوش میدادند. ما به بعضیها که میگفتند: حرفهایمان به گوش امام نمیرسد، میگفتیم: نگران نباشید. شما که حرفهایتان را به رادیوهای بیگانه میزنید و امام هم هر شب گوش میدهند! وزارتخانهها و نهادها هم بولتنهایشان را برای امام میفرستادند. نامههایی هم بود که مردم به ما یا به دست پیرزنی که در منزل امام کار میکرد، میدادند و میبردیم و به امام میدادیم. مرحوم آقای لواسانی هم هفتهای حداقل یک بار، زودتر از شروع برنامههای جاری نزد امام میرفت و مفصل صحبت میکردند و معمولاً حرفهای برخی از افراد خاص و بعضاً ناجور را به امام میرساند. کانال دیگر آقای پسندیده بود که معمولاً جبهه ملیها و نهضت آزادیها و بعضی از مخالفین امام و حتی صوفیها، حرفهایشان را از طریق ایشان به امام میرساندند. ایشان از ریز و درشت مسائل با امام حرف میزدند و امام، با حوصله تمام گوش میکردند. غیر از اینها، کسانی هم که در دفتر امام کار میکردند، سلایق مختلفی داشتند و طبیعتاً اخبار را از جنبههای مختلف به عرض امام میرساندند.
چه کسی در دفتر امام منصب ریاست بر دیگران را داشت؟ چون عدهای در سالیان اخیر، خود را به عنوان رئیس دفتر امام معرفی میکردند؟
در دفتر امام، چهار پنج نفر بودیم که همگی مستقیم با خود امام کار میکردیم و هم عرض بودیم و کسی رئیس کسی نبود. اگر قرار بود کسی رئیس باشد، باید قاعدتاً مرحوم حاج احمدآقا میبود که البته ایشان هم، چنین شأنی را برای خود قائل نبود و اساساً اخلاق ریاستمآبانه نداشت. خود احمدآقا هم با طیفهای مختلف اجتماعی سر و کار داشت و از طریق ایشان هم اخبار به امام میرسید.
بنابراین کانالهای دریافت خبر توسط امام، به قدری زیاد و متنوع بودند که هیچ خبری را نمیشد از ایشان پنهان کرد. خاطرم هست ما فقط دو بار خبرهایی را سانسور کردیم. یکی از آنها بعد از سکته دوم امام در بیمارستان بود که آقای گلپایگانی پس از فوت آقای شریعتمداری تلگرافی برای امام فرستاده بودند که لحن مناسبی نداشت. یکی هم کتابی بود که یک ضد انقلاب در خارج از کشور، از زبان آقای پسندیده در حدود هزار صفحه نوشته و از اول تا آخر کتاب توهین کرده بود!ما واقعاً نمیدانستیم این کتاب را چطور به امام بدهیم. چند ماه بعد که خدمت امام رفتیم، کتاب را به ما دادند و گفتند: این را برای آقای منتظری پس بفرستید. معلوم شد که به رغم پنهانکاری ما، آقای منتظری آن کتاب را از قم برای امام آورده است.
تلگراف آیتالله گلپایگانی چطور؟ از آن باخبر شدند؟
بله، بعدها آقای زیارتی(سید حمید روحانی) نامه سرگشادهای به آقای گلپایگانی نوشته بود که در یکی از بولتنهایی که به دست امام میرسید، چاپ شده بود. امام با خواندن آن نامه، سراغ تلگراف آقای گلپایگانی را از ما گرفتند و خلاصه این مورد را هم نتوانستیم از امام پنهان کنیم.
چه واکنشی نشان دادند؟
در مورد کتاب حرفی نزدند، چون هر روز، نامههای پر از توهین و دشنام برای امام زیاد میآمد. حتی یک بار چند هزار تلگراف پر از دشنام، از سوی منافقین خارج از کشور برای امام آمد. در مورد تلگراف آقای گلپایگانی توجیه ما این بود که پزشک مؤکداً سفارش کرده بود که ایشان هیچ خبری که ناراحتشان کند، نباید بشنوند و این تلگراف هم درست موقعی آمد که امام به خاطر سکته در بیمارستان بستری بودند. البته کسانی که امام را خوب میشناختند، میدانستند که چیزی جز عکس شهدا و دیدن خانوادهها و فرزندان آنان امام را متأثر نمیکند. ما هر بار که عکس شهدا را میبردیم که امام امضاکنند، آثار اندوه و تأثر را در چهره ایشان میدیدیم و به همین دلیل در دوره اوج بیماری ایشان از این کار خودداری میکردیم. برادر خانم من که یک نوجوان 15-14 ساله بود، در اوایل سال66 شهید شد. موقعی که عکسش را بردم امام امضا کنند، آثار اندوه را در چهره ایشان دیدم. امام از دیدن عکس نوجوانانی که شهید میشدند، بسیار متأثر میشدند. یک بار هم آقای رسولی بعد از موشکباران دزفول آمد و برای امام تعریف کرد که چطور جنازه افراد را از زیر آوار بیرون میکشیدند و کودکان چقدر سخت آسیب دیده بودند. در آن مقطع هم دیدم که امام بسیار متأثر شدند. امام هیچ وقت احساسات خود را نشان نمیدادند و بسیار کمحرف و خوددار بودند. در هر حال در دورانی که در بیمارستان بستری بودند، سعی میکردیم اخبار ناگوار را به ایشان نرسانیم.
ولی در مجموع نمیشد چیزی را از امام پنهان کرد. اینطور نیست؟
ابداً! ایشان از پشت دیوارهای گلی جماران، در داخل کاخ کرملین چیزی را دیدند که خود گورباچف و اصحاب کرملین و کا. گ. ب ندیدند و تازه گورباچف 10 سال بعد گفت کاش حرف امام خمینی را فهمیده بودیم. بله، از امام نمیشد چیزی را پنهان کرد.
منبع: جوان