۷ روایت از امامی که شبیه پدرش نبود

هفت روایت خواندنی به مناسبت میلاد کریم اهل بیت علیه‌السلام منتشر می‌شود.
کد خبر: ۲۴۲۹۲۶
تاریخ انتشار: ۲۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۹:۰۶ - 10June 2017
به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع پرس، ده‌ها هزار نفر دور خانه عثمان جمع شده بودند. با شمشیرهای کشیده و آماده برای کُشتنش. تشنگی امانِ او و خانواده‌اش را بریده بود. با این وضع، کسی جرأت نمی‌کرد به خانه‌‌ٔ او نزدیک شود. اما او رفت و با مَشکی برایشان آب برد. حسن(ع) بود؛ پسرِ علی(ع).

 مثل همیشه آقایی کرده بود و بزرگ‌واری. پیامبر(ص) جایی گفته بود: «من هیبت و آقایی‌ام را به حسن(ع) بخشیدم». راست گفته بود. همه‌ٔ زندگی‌اش با هیبت و حلم و کرامت و بزرگ‌واری گره خورده بود.

یک: حسن(ع) را می‎نشاند روی پاهایش. برایش بداهه شعر می‌خواند: «انتَ شبیهٌ بأبی لستَ شبیهاً بعلی».
 
یک: علی(ع) نگاهشان می‌کرد و لبخند می‌زد. فاطمه(س) راست می‌گفت. حسن (ع) خیلی شبیه پیامبر(ص) بود. بعدترها روزی گوشه‌ای کنار معبر نشسته بود. هر کس از آن‌جا عبور می‌کرد، می‌ایستاد و محو تماشای چهره‌اش می‌شد. انگار رسول خدا زنده شده باشد. آن‌قدر ایستادند به تماشا که معبر پر ازدحام شد. امام بلند شدند که مسیر مردم مسدود نشود.  

دو: ده‌ها هزار نفر دور خانه عثمان جمع شده بودند. با شمشیرهای کشیده و آماده برای کُشتنش. تشنگی امانِ او و خانواده‌اش را بریده بود. با این وضع، کسی جرأت نمی‌کرد به خانه‌‌ٔ او نزدیک شود. اما او رفت و با مَشکی برایشان آب برد. حسن (ع) بود؛ پسرِ علی. مثل همیشه آقایی کرده بود و بزرگ‌واری. پیامبر(ص) جایی گفته بود: «من هیبت و آقایی‌ام را به حسن (ع) بخشیدم»2. راست گفته بود. همه‌ٔ زندگی‌اش با هیبت و حلم و کرامت و بزرگ‌واری گره خورده بود.

سه: امام را که سوار بر مرکب دیده بود، شروع کرد به هتاکی و بی‌احترامی؛ مردی که از شام آمده بود و کینه‌‌ٔ امام را  به دل داشت. حرف‌هایش که تمام شد، امام از مرکب پایین آمدند، جلو رفتند، سلام کردند و احوالش را پرسیدند و گفتند: «به نظر می‎رسد اینجا غریب باشی، اگر گرسنه هستی غذایت می‌دهیم و اگر لباس‌هایت مندرس شده، جامه نو برایت فراهم کنیم و اگر ... می‌توانی تا وقتی در مدینه هستی مهمان ما باشی...»3. معلوم است چه حالی شد مرد شامی!  

چهار: دو بار همه‌ ٔ دارایی‌‎اش را بخشید و سه بار با خدا تقسیمش کرد. کریمانه و بزرگ‌وارانه می‌بخشید. آن‌قدر که عزت سائل محفوظ بماند. بارها پیش آمده بود که قبل از اظهار نیاز، به سائل کمک کند. چیزی شبیه آن‌چه شعرش کرده‌اند؛ «ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم/ گوش این طایفه آواز گدا نشنیده است»4.

پنج: در سخت‌ترین هنگامه‌ها صبر کرد و سکوت کرد. وقت‌هایی که حتی دوستانش به او پشت کردند. به او  تهمت زدند. لشکرش از سپاه خالی شد. خلافت بر حقش را غصب کردند. بزرگ‌وارانه صبر کرد. بزرگ‌واری را از پیامبر(ص) به ارث برده بود.

شش: از اول اسم او و برادرش به هم گره خورده بود. خیلی از روایاتی که از پیامبر(ص) مانده، فضیلت آن دو را با  هم نقل می‌کند. حتی شهرتشان به «حسنین» هم دلیل این گره‌خوردگی و وابستگی است. روز عاشورا هم با آن‌که نبود، دو تا پسرهایش سندِ این همراهی و پیوستگی بودند. یکی‌شان وصف «احلی من العسل‌» اش جاودانه شد و آن یکی دستی را که سپر جان عمو کرد.   

هفت: ماه مبارک به نیمه رسیده بود. در خانه‌‌ٔ کوچکی چسبیده به مسجد پیامبر(ص)، نوزادی به دنیا آمده بود.  اسمش را جبرییل آورد؛ «حسن» معرّب «شبر»؛ اسم پسر بزرگ هارون. اسمی که سند تأیید دوباره‌ای بود بر نسبت میان پیامبر(ص) و علی (ع).5

پی‌نوشت:

1. تو شبیه پدرم هستی و شبیه علی نشده‌ای!
2. امّا الحسن فانّ له هیبتی و سؤددی ...»: بحارالانوار/ ج 43/ ص 263
 3. بحارالانوار/ ج 43/ ص 344
 4. بیتی از غزلی منسوب به صائب تبریزی
5. حدیث منزلت از پیامبر (ص) خطاب به امام علی (ع): «انت منّی به منزله هارون من موسی.

منبع: تسنیم

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار