به گزارش دفاع پرس از سمنان، در مقدمه کتاب 589 صفحهای جامه سرخ، نکتههایی درباره متن کتاب آمده است؛ مثل اینها: احمد اُمّی، متولد 1336... خاطرات خود را از مهرماه 1357 تا یک روز قبل از شهادت [در دی سال 1359] به زبان انگلیسی نوشته است... خاطرات او از زندگی خوابگاهی، روابط خانوادگی، روزهای پرالتهاب سال پیروزی انقلاب، دوران آموزش نظامی و روزهای پرفراز و نشیب جنگ است... احمد اُمّی، هر روز علاوه بر آن که خاطرات شخصیاش را مینوشت، رویدادهای داخلی و خارجی را نیز با عنوان «حاشیه» به رشته تحریر در میآورد... آخرین نوشتهاش مربوط به ساعاتی پیش از شهادت است در حالی که فرمانده یک تانک بود.
کتاب «جامه سرخ» با خاطرات سال 1357 آغاز میشود که تا صفحه 200 کتاب ادامه دارد. در خاطرات مربوط به روز 22 بهمن 1357 احمد اُمّی نوشته است: «بارش باران که از نیمههای شب آغاز شده بود، ساعت هشت صبح قطع شد، اما آسمان همچنان ابری بود. مردم همچنان با شوق به نبرد مسلحانه میپرداختند. من ساعت 9 صبح از خانه حاجآقا رضا بیرون آمدم. خیابانها همه با کیسههای شن و ماسه مسدود شده بود. بیش از 20 کامیون و 10 تانک آتش گرفته و سه هلیکوپتر هم سقوط کرده بود. من پیاده به میدان شهدا رفتم. آنجا چند نفر مسلح را دیدم که تلاش میکردند که به میدان ارک بروند تا تلویزیون و رادیو را تصاحب کنند. من هم همراه آنها راه افتادم و به مدرسه علوی رفتم که امام [خمینی(ره)] آنجا بود. داخل مدرسه بسیار شلوغ و پر سر و صدا بود. نتوانستم امام را ببینم. به همین سبب به میدان ارک برگشتم. آنجا بین نیروهای ارتشی که از رادیو و تلویزیون حمایت میکردند و مردم، درگیری سختی درگرفته بود... ساعت هفت بود که مطلع شدم که رادیو و تلویزیون به دست مردم افتاده است...»
ویژگی این یادداشتهای روزانه این است که چکیده اتفاقهای هر روز را در ذهن راوی، در بر دارد. بعضی اتفاقها خبر روز هستند و چند روز بعد نقض آنها یا دیگر گونه بودن آن اتفاقها در یادداشتهای دیگر دیده میشود. این ویژگی هم نشان میدهد که هر یادداشت حکم سندی از همان روز را دارد و راوی بعد از آن هم دستی در نکتههای ثبت شده نبرده است.
خاطرات روزانه سال 1358 فقط مربوط به فروردین ماه این سال است و خاطرات سال 1359 از اول مرداد این سال آغاز میشود و تا 14 دی 1359 ادامه دارد. این خاطرات هرچه پیش میروند، رنگ و بوی شخصی بودن و سخن از اعضای خانواده داشتن را از دست میدهند و بیشتر تحت تاثیر اتفاقها و تحولات جامعه اطراف راوی هستند. احمد اُمّی در 13 مرداد 1359 وارد خدمت نظام وظیفه میشود. در خاطرات روزانه این ایام موضوع آموزش نظامی و اطلاعاتی که در اینباره مطرح شده، کتاب «جامه سرخ» را هم به جمع کتابهایی وارد میکند که خاطراتی از این ایام در بر دارند و تعدادشان در مجموعه کتابهای دفاع مقدس به مرور بیشتر شده است.
دوران آموزش نظامی راوی با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران مصادف میشود و خاطرات این روزها خبرهایی که راوی از این جنگ میخواند و میشنود را هم در بر دارند. او پس از دوره آموزش نظامی در پنجم آذر 1359 خود را به لشکر 92 زرهی ارتش جمهوری اسلامی ایران در اهواز معرفی میکند. از این بعد خاطراتش را در منطقه جنگی مینویسد؛ به عنوان فرمانده یک تانک M60.
سنگرهایی که روز و شب را در آنها سپری میکند و خطهایی از جبهههای جنگ که به آنها رفت و آمد میکند، تمام خاطرات روزانه راوی را در بر میگیرند.
او در یادداشت 12 دی 1359 مینویسد: «بعد از نیمه شب خوابیدم. پس از آن که نامهای برای خواهرم، خدیجه و یک کارت پستال هم برای برادرم در ایستگاه گرمسار نوشتم، همین لحظه بود که به ناگاه اشکهایم سرازیر شد، چون یک لحظه این فکر به ذهنم آمد که در جنگ با نیروهای عراقی شهید میشوم! نمیدانم کی خوابم برد!...»
در کتاب «جامه سرخ» و پس از یادداشتهای روزانه احمد اُمّی، دو بخش دیگر هم گنجانده شده؛ ضمائم (شامل نامهها و مصاحبهها) و تصاویر. نامهها، آخرین نامههای راوی به خانوادهاش هستند که حال و هوای جبهههای دفاع مقدس در نخستین ماههای حمله ارتش صدام را در بر دارند. مصاحبهها هم شامل مصاحبههایی است که احمد اُمّی در پایان دوره آموزشی تانک با تعدادی از افسران وظیفه همدوره خود انجام داده و آنها از حال و احوال آن ایام خود گفتهاند.
انتهای پیام/