یادبود منظوم شهدای ترور در تهران/ خفاش به لانه عقاب آمده است
هفتمین روز شهادت مظلومانه شهدای حادثه تروریستی اخیر، فرصت مناسبی برای مرور اشعار سروده شده درباره این واقعه است.
به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، امروز و همزمان با روز ضربت خوردن حضرت علی (ع)، هفتمین روز ترور مظلومانه و شهادت جمعی از هموطنانمان گرامی داشته میشود؛ اتفاقی که در هفدهمین روز از خردادماه رُخ داد، ۱۷ نفر از ایرانیان سرافراز به لیست ۱۷ هزار شهید مظلوم ترور اضافه شدند.
و اما از همان نخستین ساعات وقوع این حادثه غمبار، پیامهای همدردی و در عین حال اعلام وحدت هموطنان، باریدن گرفت و در این میان، شاعران این آب و خاک هم تلاش کردند تا با کلام منظوم خود، گوشه ای از این بار را بر دوش گیرند و در تاریخ ثبت کنند.
محسن ناصحی یکی از شاعرانی است که این حادثه را مُهر تأییدی بر امر خطیر «دفاع از حرم» می بیند و آن را، مایه درک بهتر مدافعان حرم، بویژه برای شکّاکان و تردیدکنندگان می داند؛ چراکه عدم دفاع از حرم سبب می شود که دشمن، در مرزهای خودمان به مقابله با ما مشغول شود و حتی جنگ را به داخل مرزها بکشاند:
امروز وطن معنی غم را فهمید
با سایه ی جنگ، متّهم را فهمید
از خواب پرید کشورِ من؛ امّا
معنای مدافع حرم را فهمید
راضیه مظفری هم در شعر کوتاه خود، به تعبیر رهبر مجاهد انقلاب از این حرکت نابخردانه نیروهای تکفیری – ترقّه بازی - اشاره می کند و می آورد:
بیچاره! بفهم هم ترازیها را
تا حدّ گلیم، پادرازیها را
نُه ماه به چارشنبه سوری مانده ست!
بچه! نکن این «ترقّه بازی»ها را
تشبیه این حرکت دشمنان به «رفتن خفاش به لانه عقاب» و همچنین «رفتن شب کوره به جنگ آفتاب» تعبیر دیگری است که در شعر مهدی صفی یاری به چشم می خورد:
بر کوردلان وقت عذاب آمده است
شب کوره به جنگ آفتاب آمده است
سردار بیا گردن شان را بشکن
خفاش به لانه عقاب آمده است
و اما کیست که نداند همه این توطئهها و دشمنیها، ریشه در جنایات یهود و آل سعود دارد؛ نکتهای که عبدالمجید فرائی در شعر خود به آن میپردازد و در پایان، تلافی صاعقهوار را، حاصل این حرکات سخیف می داند:
این آل سعودست، به فرمان یهود
فکرش شده تنظیم، به میزان یهود
اینان، همه هم قبیله و هم کیش اند
گویید به این فرقه؛ مسلمان یهود
ما آتش سوزنده و بگداخته ایم
ما تیغ برای اجنبی، آخته ایم
ما را ز ترقه وحشتی در دل نیست
ما موشک خودساخته پرداخته ایم
داعش، به کُنام شیرها آمده است
با فتنه، به دنبال جفا آمده است
بیچاره ندانسته، به دام افتاده
با پای خودش، پی بلا آمده است
مطمئن باش، دگرباره امان ات ندهیم
قدر یک پلک زدن نیز، زمان ات ندهیم
منتظر باش؛ چنان صاعقه ریزیم سرت
بر نداریم ز تو دست، تکانت ندهیم
مهلت آه کشیدن، به تو نادان ندهیم
فرصت آخ، به تو بی سر و سامان ندهیم
و اما بخشی از کلام شاعران و ادیبان در این مناسبت، ترانه هایی است که شاید مورد استقبال خوانندگان و آهنگسازان هم قرار گیرد که یکی از آنها، ترانه کوتاه اما پُرمعنای قاسم صرافان است:
میخوان با خون و با آتش
بترسن کوچهها؛ از مرد خالی شن
نفهمیدن که تو این سرزمین رسمه
هزاران مرد، با افتادن یک مرد، پا می شن
و اینک دو بیت از فرشته شفقت که همگان را به وحدت و ابراز شجاعت در برابر این کوته فکریها فرا می خواند و پرونده ماجرا را می بندد:
با وحدت و با شجاعتی پیوسته
ایران، وطنم، همیشه از غم رسته
ای دشمن کوتاه نظر، ساکت شو
پرونده ی این ترقّه بازی، بسته
پرداختن به برخی تفکرات محجور و مهجور نیروهای تکفیری؛ آن هم به نام اسلام راستین و ناب، نکته ای است که در شعر حسن صنوبری به آن توجه داده شده است:
رنگی از ایمان ندارد پرچم اسلام او
«قالتِ الاعرابُ آمنّا» و لکن اَسلموا
من برادر خواندمش با مِهر و خواند او کافرم
من اگر گل، تیغ آورده ست او در گفتگو
ما اگر از آبشارِ بیقرارِ اشکِ خویش
او ولی از جویبار خون ما گیرد وضو
این چه اسلام است؛ خالی از سلام و صلح و صبر؟
حیف تنها خار دارد این گل بی رنگ و بو
تا به کِی شورِ شرارت؛ تا به کی جولانِ جهل؟
تا به کی با مومنان کین؛ با شیاطین نرم خو؟
بر مسلمانی چقدر ای قوم تهمت می شوید؟
چند می ریزید با خون از خداتان آبرو؟
سروها سر در گریبان، یاسها اندوهناک
بر زمین افتاده جسم لاله های سرخ رو
پر شده امروز تهران از لهیب انتقام
مرد و زن، خانه به خانه، پیر و برنا، کو به کو
چشمها سرشار اشک و اشکها لبریز خشم
دستها بر اسلحه، فریادهامان در گلو
هین! به خود آیید، نک ما ذوالفقار حیدریم
هان! کدامین سر شود با تیغ مولا رو به رو؟
تک سواران خمینی عازم میدان شوند
تا کنند ایل و تبار بُزدلان را زیر و رو
وقتِ طوفانِ سلیمانی ست! دیوان را بگو
تا نهان گردند بینِ قبرهایِ تو به تو.
اکنون دو بیت از محمدرضا سهرابی نژاد را مرور می کنیم:
کی غیرت مردانه ی ما بگذارد
دشمن به حریم خانه پا بگذارد
هرکس که قدم به خاک ما بگذارد
باید سر خویش را به جا بگذارد
و اما یکی از شهدای مظلوم این حادثه، باغبان حرم مطهر حضرت امام (ره) بود؛ شهیدی که شعر ابوطالب صفدری به او تقدیم شده است:
او بود و نگاهِ آسمان بود، فقط
انگار کمی دل نگران بود، فقط
او جای گلوله، گل به دستانش داشت
سرباز نبود؛ باغبان بود فقط
عادل علوی هم در دو بیتی خود، داعشیان را بسان خرمگسان معرکه می بیند و می سراید:
در وهم و گماناند که کاری بکنند
گرم هیجان اند که کاری بکنند
این خرمگسان معرکه در ایران
کوچک تر از آناند که کاری بکنند
شعر بعدی از وحید طلعت است. او در شعر خود، سرزمین عشق، یعنی ایران را مخاطب خود قرار می دهد و از او می خواهد تا حُزن و اندوه احتمالی را از خود دور کند:
محزون نبینمت؛ ای سرزمین عشق
تقدیرِ شاد من، روی حزین عشق
محزون نبینمت؛ آشفته خواب من
سرمستی مدام، ای همنشین عشق
تا بوده بودهای، تا هست باشدی؛
آنسان عجین غم، اینسان عجین عشق
پیچیده در سَرَم یک عمر نام تو
نامت بلند باد، بادا طنین عشق
دلکنده از جهان، دلبسته تو اَم
ای پیش از این عشق، ای بعد از این عشق
من در تو دیده ام، افسون صبر را
من با تو دیده ام؛ مه را نگین عشق
محزون نبینمت؛ جغرافیای مهر
ای اولین عشق، ای آخرین عشق
و در نهایت با شعر کوتاه سید محمدصادق آتشی، یادبود منظوم شهدای مظلوم ترور را به فرجام می آوریم تا دشمنان، منتظر جواب دندان شکن ملت بمانند و خوابهای آشفته ببینند:
هم دست شما حسابتان را بدهیم
هم پاسخ ارتکابتان را بدهیم
ای پست تر از سگانِ هارِ صحرا
زود است که ما جوابتان را بدهیم