گروه حماسه و جهاد
دفاع پرس: «علی رضا باجلان» سال 1349 در اراک به دنیا آمد و طی عملیات نصر 7 در منطقه سردشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
در ادامه ماحصل گفتوگوی خبرنگار دفاع پرس با برادر این شهید گرانقدر را میخوانید:
در یکی از روستاهای اراک زندگی میکردیم. علیرضا تحصیلاتش را تا مقطع راهنمایی در آنجا گذراند که خانوادهام تصمیم گرفتند به تهران مهاجرت کنند. برادرم فعالیتش را از طریق بسیج مسجد محل آغاز کرد.
علیرضا از مدرسه به مسجد محل میرفت و شبها در بسیج پست میداد. همیشه در مراسم یادواره شهدا، دعای توسل و کمیل که در مسجد برگزار میشد، حضور داشت.
در مقطع سوم راهنمایی تحصیل میکرد که یک شب فرم رضایتنامه اعزام به جبهه را نزد پدرم آورد و به دلیل اینکه او سواد خواندن و نوشتن نداشت، گفت: مدرسه نامهای داده که والدینم امضا کنند؛ برادرم میدانست که اگر به پدرم بگوید، قصد دارد به جبهه برود با مخالفت او روبهرو میشود به همین دلیل به صورت پنهانی عازم جبهه شد.
برادرم در مدتی که در جبهه حضور داشت به تحصیلاتش نیز ادامه داد و دیپلمش را در جبهه گرفت. او زمانیکه به مرخصی میآمد؛ به دلیل تواضع و فروتنی که داشت ابراز نمیکرد در جبهه بوده و دوستانش در محل متوجه نمیشدند چه زمانی به جبهه میرود و چه زمانی بازمیگردد.
علیرضا به پدر و مادرم احترام بسیاری میگذاشت و همیشه حرف آنان را گوش میداد، به خواهران و برادرانم میگفت: اگر در جبهه به شهادت رسیدم، وظیفه دارید از پدر و مادر نگهداری کنید و به آنان احترام بگذارید.
اخلاق خوش علیرضا زبانزد اقوام بود. او علاقه بسیاری به فرزندان خواهرم داشت و با آنان رفتار صمیمی داشت به طوری که آنان احساس میکردند علیرضا دوستشان است و درد دلهایشان و مشکلاتشان را به برادرم میگفتند.
در مدت زمانیکه علیرضا در جبهه حضور داشت، دو بار مجروح شد. دومین مجروحیتش از ناحیه پای راست بود که یک ماه در بیمارستان بستری شد و پس از بهبودی تصمیم گرفت، دورههای امدادگری را در بیمارستان طی کند. این بار در بخش بهیاری به کمک همرزمان مجروح و مصدوم خود در خط مقدم شتافت.
علیرضا در 14 مرداد سال 66 مصادف با شب عید قربان طی عملیات نصر 7 بر اثر برخورد نارنجک به درجه شهادت نائل آمد. در معراج شهدا پیکر وی را دیدم که پاهایش بر اثر برخورد نارنجک از بدنش جدا شده بود.
وصیتنامه شهید «علیرضا باجلان»
به نام او که هستیبخش است و به نام او که هستیام از اوست، برای او و به سوی اوست. به نام او که آرام بخش دلهاست. دلی که در موقع حمله گناهان به یاد او، از اضطراب و تشویش نجات پیدا میکند. و بالاخره به نام او که غایب آمال عارفان و عاشقان است.
غروب عمر آدمی چه کوتاه است. خوشا به حال کسانی که غروب عمرشان رنگ خون بگیرد و این خون عالمگیر است. خدایا تو میدانی که چقدر مشتاق دیدارت هستم ولی از طرفی ترسانم از اینکه بندهای که این همه گناه و معصیت کرده است لیاقت دیداز تو را دارد یا نه؟ ولی امید ما به فضل و کرم شماست.
ما عزیزترین سرمایهمان که همان جانمان میباشد تقدیم راهت کردیم، باشد که شما با فضل و کرمتان رفتار کنید. خدایا ما را عاشق خودت بگردان چرا که عاشق فقط آرزو دارد. آن هم رسیدن به معشوق است و بس.
پیام به دوستان: شما عزیزان مقدمه را دیده و سپس فهمیدید عاقبت انسان به کجا میرسد. آری من حال این چنین دارم که از کثرت گناهان نالان و از عذاب حق تعالی ترسان.
حداقل شما از این موارد که این بنده حقیر به آن رسیدهام استفاده نمایید و مبادا در منجلاب معصیت غوطهور شوید که در آن هنگام خداوند مهر بر قلبهای شما میزند و دیگر حتی فرصت توبه را نیز پیدا نمیکنید.
اگر میخواهید به جایی برسید و عاقبتتان ختم به خیر شود سعی کنید نماز را هر چه با شکوهتر و در اول وقت انجام دهید و همیشه به یاد او باشید زیرا اوست صاحب همه چیز. پس از او بخواهید و امید به کس دیگری نداشته باشید و رزق و روزی را از ایشان طلب کنید و در تمام حالات پشتیبان و حافظ خون شهیدان باشید.
برادران گرامیام انشاءالله که کمک پدر و مادر عزیزمان کنید. در همه حال از شما میخواهم که سنگرهای مساجد را خالی نگذارید و فرزندان برادران و خواهران گرامیم از شما میخواهم که درستان را به نحو احسن بخوانید زیرا موقعیت کنونی جامعه ایجاب میکند که تحصیل کردههایی با تعهد داشته باشد.
در همه حال سنگرهای مساجد و مدرسه را خالی نگذارید و از تمامی اهل خانواده و فامیلها و آشنایان میخواهم که پشتیبان انقلاب اسلامی باشند و از تمامی آنها نیز حلالیت طلب میکنم.
انتهای پیام/ 111