وی چنان به امام خمینی (ره) علاقه داشت که خود را آزادشده امام خمینی میدانست و به این اعتقادش میبالید. از این رو در پی صدور فرمان امام (ره)، مبنی بر تشکیل نهضت سوادآموزی به همکاری با نهضت سوادآموزی پرداخت.
پاکداد با شروع غائله کردستان تصمیم گرفت به عضویت سپاه پاسداران درآید. وی در مقابل مخالفت دوستانش ساعتها با آنان درباره این موضوع بحث و استدلال میکرد که اگر تاکنون با قلم و در عرصه فرهنگی مبارزه میکردیم امروز تکلیف فرق میکند و باید عملاً وارد مبارزه شویم و در کنار آن به امر تعلیم و تربیت نیز ادامه دهیم.
او با این اعتقاد که لباس پاسداری کفن اوست و همیشه باید آن را به تن داشته باشدف پیوسته خود را برای شهادت آماده میکرد. وقتی که والدینش از عزیمت او به جبهه اظهار ناراحتی میکردند در پاسخ میگفت «پدرم، مادرم جبهه سفره شهادت است که به واسطه امام گسترده شده و صاحب احسان خداست، به سوی خدا میروم، خریدارم خداست چرا نروم؟»
ابوالفضل در دومین اعزامش به جبهه به منطقه عملیاتی فتحالمبین به شوش رفت. قبل از شروع عملیات فتحالمبین، فرماندهان رده بالای لشکر نجف در جلسهای تصمیم گرفتند با طراحی یک عملیات ایذایی توجه نیروهای عراقی را از عملیات اصلی منحرف کنند.
قرار بر این شد که گردانی متشکل از 96 نفر به فرماندهی اصغر محمدیان و معاون او (ابوالفضل پاکداد) این مأموریت را در محدوده سایت 4 واقع در جبهه رقابیه انجام دهند. از آنجا که فرماندهان پیشبینی میکردند کسی از نیروهای شرکتکننده در این عملیات زنده نمیماند شهید اصغر محمدی و دوستانش تصمیم گرفتند این تعداد را از افراد داوطلب جمعآوری کنند.
از آنجا که منطقه مذکور بسیار هموار و عاری از هرگونه جانپناه بود نیروها کاملاً در تیر رس شدید آتش دشمن قرار میگرفتند. در جریان عملیات، اصغر محمدیان فرمانده گردان در اثر اصابت گلوله دوشکا به پا مجروح شد و از ابوالفضل خواست که هدایت عملیات را به عهده بگیرد.
گردان مذکور مأموریت خود را با موفقیت به انجام رساند. اما ابوالفضل پاکداد به علت درگیری شدید، به عمق خاک دشمن نفوذ کرد و به اتفاق شهید گلشنی در اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید و اجساد مطهر شهدای عملیات حدود 12 روز بر زمین ماند.
پس از پایان عملیات موفقیتآمیز فتحالمبین و عقبنشینی نیروهای بعثی، پیکر او و شهید گلشنی و شهید مهدی طهماسبی را در آن سوی میدان مین دشمن یافتند.
شهید پاکداد میگفت: یک پاسدار بیش از 11 ماه زنده نمیماند او خود شاهد صدق این سخن شد و دقیقاً 11 ماه پس از ورود به سپاه به شهادت رسید.
همکاران او در حراست زندانیان سیاسی نقل کردهاند وقتی خبر شهادت وی به زندانیان رسید آنان نیز گریستند. ابوالفضل به هنگام شهدت 21 ساله بود. پیکر پاکش در گلزار شهدای زنجان پس از تشییع با شکوه در 15 فروردین ماه 61 تدفین شد.
انتهای پیام/