شهید گرانقدر از همان زمان دیپلم به علت عشق و علاقه وافر به انقلاب و رهبری حضرت امام خمینی (ره) وارد تشکیلات بسیج و سپاه شد و مسئولیتهای مختلفی را در سپاه عهدهدار شد و سرانجام در تاریخ 67/5/5 در عملیات پیروزمند مرصاد شرکت کرد و به فیض عظمای شهادت نایل شد.
فرازی از وصیتنامه شهید:
ابتدا پدر و مادرم را مورد خطاب
قرار میدهم، ای پدر و مادر عزیزم، مدتی طولانی مرا در دامن گرم و آغوش پر از مهر و
محبت که از خالقم نشات گرفته و میگیرد پرورش و تربیت کردید و به حق در این مدت از
نظر من نه تنها یک ذره از آن زحمات و مرارتها و رنجهایی که در جهت پرورشم متحمل
شدید جبران نکردهام و دین خود را ادا نکردهام.
در این میان براستی جسمم مدیون روحم است و چشم مدیون بینش و اوقات 24 ساعتهام مدیون تفکرات الهامبخش ذهنم بود، زیرا بدون شک نعمتی که خدا به من داده بود در موارد فوق نمیگنجید، به هرحال از همه مهمتر باید دربست تسلیم و مطیع او باشم که شما را آفرید و سپس در خلقت شما درک پرورش فرزندان داد و بعد از آن بواسطه اعضای دستگاه پیچیده مخلوقش (که انسان باشد) راه معرفت خویش را هموار کرد و از طریق مختلف اتمام حجت کرد و سپس منتظر پس دادن آزمایش مخلوقش از بهرهبرداری نعمات فوق ماند و حالا بنده که از روزنه معرفت متوجه او شدهام احساس میکنم که در میان جبران و در مرحلهای که باید احقاق حقوق الهی و سپس شما پدر و مادر مهربانم تحقق یابد آرام آرام و با دلی مطمئن گام برمیدارم و در برداشتن گامهایم چیزی جز استواری و اراده الهی درک نمیکنم و این کمال افتخار و سعادت برای من و تو ای پدر و مادرم میباشد.
و اما تو ای برادر بزرگوار و همیشه مصمم و استوار به اراده و مشیت الهی، مراد به حق شما و خانوادههای شهدا که بارها هم گفتهام شرمنده و سرافکنده است.
در پایان برادر جان ضمن اینکه مرا حلال بکنید مبلغ 1200 تومان پول دارم آنرا در صندوقی که برای تقویت هزینه تحصیلی دانشجویان ضعیف پیرو خط امام نصب شده بریزید.
در آخر ای مادر عزیز گر چه در ظاهر هم حقی از حقوق تو ادا نکردهام ولی کلید گنجی به تو میدهم و آن راه نجات توست و آن اینکه در عوض اینکه برای من و امثال من گریه کنید در اجرای فرایض الهی و دینی بیشتر اهمیت بدهید و پیش از آنکه برای من گریه کنی برای فردای قیامت گریه کن.
در جهان تنها و تنها یک افتخار دارم و آن اینکه در بسیج همواره پایدار و استوارم، میبالم و مینازم به تو ای مدرسه عشق که هر عاشقی از عشق تو جان گرفت! خوشا آن عاشقی که در تو تعلیم آموخت، عاشق تو پرواز کرد و پروانهوار اندامش سوخت، سوختن ز سبب تو محرومیت نیست، آزادی است. حبس شدن در سلول دشمن اسارت نیست، آزادمنشی است.
انتهای پیام/