خاطراتی از نماز رزمندگان در دفاع مقدس

در حالی که از درد ناله می‌کرد با همان حال خوابیده شروع کرد به خواندن نماز ظهر. او از شدت درد نماز را بلند می‌خواند و با آه و ناله نماز را به پایان برد و در حال خواندن نماز عصرش بود که دعوت حق را لبیک گفت و به شهادت رسید.
کد خبر: ۲۴۴۹۵۱
تاریخ انتشار: ۰۵ تير ۱۳۹۶ - ۰۶:۰۴ - 26June 2017
به گزارش دفاع پرس از یزد، نماز اظهار بندگی در پیشگاه عظمت الهی و نعمتی بزرگ برای بندگان است؛ با مشاهده زندگی رزمندگان در دوران دفاع مقدس متوجه می‌شویم که نماز یکی از عوامل اصلی و بنیادی رسیدن رزمندگان به درجه ایثارگری و شهادت  بوده است.
 
در اینجا چند خاطره از نماز شهدا و زرمندگان را با هم مرور می‌کنیم:

نماز شب حین عملیات

وقتی در عملیات کربلای 3 در خلیج فارس دچار مد و امواج متلاطم آب شده بودیم و من نگران و متحیر، ستون در حال حرکت را در داخل آب کنترل می‌کردم دیدم که یکی از بچه‌ها سرش را بدون حرکت داخل آب قرار داده است بیشتر نگران شدم و شانه‌اش را گرفتم و تکان دادم، سرش را بلند کردم با نگرانی و تعجّب پرسیدم: چی شده؟ چرا تکان نمی‌خوری؟ خیلی خونسرد و بدون نگرانی گفت: مشغول نماز شب بودم. اطمینان و آرامش این جوان بسیجی زبانم را بند آورده بود. گفتم: اشکالی ندارد ادامه بده التماس دعا. صبح رویِ اسکله الامیه اولین شهید بود که به دیدار معشوق نائل آمد. او شهید غلامرضا اکبری بود.

(کتاب نماز شهدا صفحه 17، مؤلف: محمدرضا کلانتری سرچشمه)

یار نماز

پس از عملیات والفجر 8 (فتح فاو) با اینکه همه‌ی بچه ها خسته به خواب رفته بودند امّا «محمدجواد دورولی» بیدار ماند و به کمک شهید سعیدی نیا بشکه‌هایی بیست لیتری آب را پر کرد بعد کنار سنگر بچه‌ها ‌گذاشت تا صبح وضو بگیرند و نماز بخوانند، سپس به نماز شب ایستاد و در مناجات با خدا آنقدر الهی العفو، العفو گفت تا بی‌هوش شد. او سرانجام در شلمچه جاودانه شد و به ملکوت پیوست.

(کتاب نماز شهدا صفحه 19)

قنوت

بهمن سال 1364 در جبهه رفت و آمد عجیبی بود، شور و شوق عملیات در حرکت و سکنات همه هویدا بود. در آموزشها اطاعت پذیری بیش از حد انتظار بود و نیروهایِ آماده برای شرکت در یک عملیات گسترده به خرمشهر آمده بودند، مجالس روضه‌خوانی و دعایِ کمیل در محیطی آکنده از صفا و صمیمیت و عرفان برگزار می‌شد و گاهی یک مجلس دعا چند ساعت طول می‌کشید. در کنار آن نماز شبها نیز با صفایِ همیشگی خود برگزار می‌گشت . روز قبل از عملیات، برای کسب اطلاع از خط به پشت بام منزلی که در گردان امام علی (ع) در آن مستقر بود رفتم تا با دوربین از وضعیت خط کسب اطلاع کنم . محمد حسین دهقان بنادکی در حال نماز خواندن و قنوت بود. حدود 2 ساعت منطقه را زیر نظر داشتم و برادر دهقان نیز در این مدت در حال قنوت و راز و نیاز با خدا بود. بعد از نماز به او گفتم بابا چه خبره؟ او جوابی نداد ولی وقتی شب بعد شنیدم دهقان اولین شهید گردان امام علی است جواب سؤال خود را یافتم.

(کتاب نماز شهدا صفحه 25)

شهید پیچک

نماز خواندن معلم شهید غلامعلی پیچک حال و هوایی دیگری داشت هر وقت او را در نماز می‌دیدی حالت خاصی داشت رنگش دگرگون می‌شد و تغییر می‌کرد ،طوری که احساس می‌کردیم از این دنیا جدا شده و در این دنیا نیست. او مقیّد به نماز جماعت در اوّل وقت بود و هر جا هم جماعت نبود خودش نماز جماعت برپا می‌کرد. مادر شهید پیچک می‌گوید: «روزهای اول پیروزی انقلاب هر کس چیزی داشت مثل طلا و پول .... برای جبهه می‌داد، من به علی گفتم: پسرم من چیزی ندارم بدهم، فوراًً گفت : من را که داری، مرا بده.»

(کتاب نماز شهدا صفحه 39)

 
خاطراتی از نماز رزمندگان در دفاع مقدس
 

معراج مؤمنین

در سرزمین کبریایی شلمچه ساعتی به عملیات کربلایی 8 مانده بود و بچه ها وصیتنامه‌ها را نوشته بودند و خود را عطرآگین نمودند .آخرین وضو را ساختند تا پس از نماز مغرب و عشاء در یورشی دیگر بر خصم زبون افتخاری برای امت اسلام بیافرینند. اذان مغرب و عشاء فرا می‌رسد و عاشقان مهیای نمازمی‌شوند. بچه ها به سید علی هاشمی که طلبه‌ای با صفا و با سابقه‌ی طولانی در جبهه بود و فرماندهی یکی از گروهان‌ها را به عهده داشت پیشنهاد نماز جماعت می‌دهند. او به نماز می‌ایستد و چند نفر از همرزمان به او اقتدا می‌کنند. به قنوت نماز می‌رسد و دعای «اللّهم الرزقنا توفیقَ الشّهادت فی سبیلِکَ تَحت رایتِ نبیِک و اولیائک» (خدا شهادت در راهت را در زیر لوای پرچم پیامبرت و اولیائت روزی ما گردان) را می‌خواند و در همان حال دعایش مستجاب می‌گردد. گلوله‌ی کاتیوشای عراقی فرود می‌آید و آن جمع رحمانی را به معراج می‌رساند.

(کتاب نماز شهدا صفحه 70)

عطر شهید

از آزاده سرافراز برادر محمّد علی صمدی خواستم که خاطره ای از نماز در اسارت برایم بگوید. او گفت: در عملیات کربلای 5 به اسارت نیروهای بعثی درآمدم. اسرای کربلای 4 و 5 را بعد از استخبارات به زندان الرشید انتقال می‌دادند، هر زندان اتاقی بود تقریبا 5/2 در 5/2 و حدود 30 نفر را به زور در آن جایی می‌دادند، به طوری که ایستادن در آنجا مشکل بود چه رسد به خوابیدن و نماز خواندن. یکی از آزادگان زخمی بود و در آنجا هم به مجروحین رسیدگی نمی‌شد. آن آزاده مجروح نمازش را ترک نمی‌کرد و حتی نماز شب را هم به جا می‌آورد. در آخرین نماز شب خود هم از خدا خواسته بود که با حضرت زهرا (س) محشور شود، در حالی که بدنش بوی تعفن می‌داد و حدود 50 روز بود که حمام نرفته بود. اما معجزه‌ای روی داد به این شرح که، این شهید در آخرین سجده به شهادت رسید و پیکرش را به بیرون از زندان الرشید منتقل نمودند. بعد از مدتی عراقی‌ها سراسیمه به زندان هجوم آوردند و شروع به تفتیش اسرا نمودند و وقتی که چیزی نیافتند به بیرون رفتند. یکی از عراقی‌ها گفت: « الآن فهمیدم که شماها برحقید با این که 50 روز در زندان پر از چرک و کثافت هستید اما این فرد که از شما از دنیا رفته بدنش بوی عطر گل محمدی می‌دهد! این معجزه‌ای بود که در بهمن ماه سال 1365 در پادگان الرشید اتفاق افتاد و ما شاهد آن بودیم. آری هنگامی که شهید از خدا می‌خواهد با حضرت زهرا (س) محشور شود در نماز به شهادت می‌رسد و بدنش نیز معطّر می‌شود.

(کتاب نماز شهدا صفحه 60)

نماز و ناله‌ شهید سید جمال حیدری

منطقه‌ی عملیات طوری بود که ما در دشت قرار گرفته بودیم و مواضع دشمن نیز بالای کوه بود به گونه‌ای که با طلوع خورشید دشمن می‌توانست به راحتی ما را هدف قرار دهد. سید جمال آرپی‌جی‌زن بود و جلوتر از ما حرکت می‌کرد. ناگهان او یکی از تانک‌ها را هدف قرار داد و منفجر کرد. همین باعث شد روحیه‌ بچه‌های رزمنده چندین برابر شود. این شد که همگی به مقّر فرماندهی دشمن حمله و آنجا را فتح کردیم. سید جمال در حالی که مشغول پاکسازی سنگرها بود مجروح شد و جراحت او خونریزی شدیدی داشت. همچنین پای من هم روی یک مین والمر رفت و مجروح شدم و چون نمی‌توانستیم با این حال به عقب برگردیم ناچار تا تاریک شدن هوا صبر کردیم. من بیرون یکی از سنگرها خوابیده بودم و از شدت درد می‌نالیدم. در این هنگام سید جمال مرا شناخت و به من گفت که آیا ظهر شده است؟ جواب دادم : بله. در حالی که از درد ناله می‌کرد با همان حال خوابیده شروع کرد به خواندن نماز ظهر. او از شدت درد نماز را بلند می‌خواند و با آه و ناله نماز را به پایان برد. در حال خواندن نماز عصرش بود که دعوت حق را لبیک گفت و به شهادت رسید.

(کتاب شمع محفل دوستان صفحه 75.( خاطره از زبان اکبر غنی زاده احمد آبادی)

آمریکا قدرت پیروزی بر ما را ندارد

یکی از دوستان محمد منتظر قائم که او را در ماموریت صحرایی طبس همراهی می‌کرد با ذکر خاطره‌ای از این شهید بزرگوار می‌گوید: «وقتی قرار شد به طبس برویم محمد گفت اول نمازمان را بخوانیم.» من نماز را خواندم ولی محمد هنوز در گوشه‌ حیاط سپاه مشغول نماز خواندن بود. این بار نمازش حال دیگری داشت بعد از آنکه تمام شد یکی از برادرها به شوخی گفت. نماز جعفر طیار می‌خواندی؟ او با خوشحالی جواب داد: به جنگ آمریکا می‌رویم شاید هم نماز آخرمان باشد. بین راه مثل همیشه قرآن و حدیث می‌خواند و تفسیر می‌کرد. سوره‌ اصحاب فیل را برایمان تشریح کرد و گفت: «آمریکا قدرت پیروزی بر ما را ندارد.»

(کتاب سبک زندگی صفحه 63، مؤلفین: محمدرضا کلانتری سرچشمه و جواد بهبودزاده)

سردار محمدحسن رشیدی و نماز

همسر سردار محمدحسن رشیدی می‌گوید: « شهید رشیدی هنگامی که در قید حیات و در جبهه بود یا در سپاه، خیلی کم به خانه می‌آمد و موقعی که خانه بود مشغول مطالعه کتاب بود و به بچه‌ها نسبت به اخلاق اسلامی و نماز و عبادت نصیحت می‌کرد. نماز شب و زیارت عاشورای او هیچ وقت ترک نمی‌شد».

(کتاب سبک زندگی صفحه 81)

بیایید نماز شب بخوانیم

سردار شهید سید محمد ابراهیمی نامی آشنا برای شیر مردان الغدیر است. او در جبهه کردستان برف‌ها و یخ‌ها را جمع می‌کرد و داخل کتری می‌ریخت، بعد آن را روی چراغ والور می‌گذاشت تا موقع نماز شب آب گرم برای وضو گرفتن موجود باشد و یاران را صدا بزند که «بیایند و نماز شب بخوانند» ایشان در عملیات کرلای 5 در شلمچه جاودانه شدند.

(کتاب سبک زندگی صفحه 109 )

خاطراتی از نماز رزمندگان در دفاع مقدس 

نماز شب علی‌اصغر

با برادر پاسدار علی‌اصغر امینی‌پور در پادگان بهشتی کرمان هم دوره بودیم. هر روز صبح که برای نماز بیدار می‌شدم جای او را خالی می‌دیدم و وقتی به مسجد پادگان می‌رفتم او را در حال خواندن نماز می‌یافتم او در گوشه‌ای خلوت کرده بود و الهی العفو الهی العفو می‌گفت. سعی کردم روزهای دیگر زودتر از خواب بیدار بشوم و کم کم فهمیدم حداقل یک ساعت قبل از اذان صبح به پا خاسته و نماز شب به پا می‌دارد. او در عملیات بدر جاودانه شد و طبق وصیت بر روی سنگ قبرش نامش را ننوشتند و تنها نوشته شد: «پر کاهی تقدیم به آستان کبریایی الله.»

(کتاب سبک زندگی صفحه 111)

ابراهیم جعفرزاده و نماز شب

در سالن فرماندهی تیپ الغدیر به فرمان سردار ابراهیم جعفرزاده تابلویی زده بودند که روی آن نوشته شده بود: «رسم بر این است که در اینجا همه برادران نماز شب می‌خوانند، اگر کسی نمی‌خواهد نماز شب بخواند در این سالن نخوابد.» این سنت جاری در جبهه بود.

(کتاب سبک زندگی صفحه 133)

امام جماعت در شب عروسی

پاسدار شهید محمدرضا دشتی در شب عروشی خودشان بعد از مغرب و عشاء جلو ایستاد ، همه به او اقتدا کردیم و نماز خود را به جماعت خواندیم. بعد از آن هم دعای توسل خواندیم و ساعتی بعد سفره را انداختیم و شام صرف شد.

مزد نماز جماعت

برادر آزاده سرهنگ پاسدار سید حسین فرمی‌باف می‌گوید: در دوران اسارت یک روز هنگام مغرب نماز خود را به جماعت برگزار کردیم. فرمانده اردوگاه تهدیدهای زیادی کرد ولی ما به این حرف‌ها اعتنایی نداشتیم، ساعتی از شب گذشته بود و ما در خواب بودیم که از صدایِ دلخراش ترانه‌های عربی که از بلندگو پخش می‌شد بیدار شدیم. دقایقی بعد 50 کماندوی عراقی با کابل و باتوم وارد آسایشگاه شدند و همه را به باد کتک گرفتند. آنقدر زدند که خودشان هم دیگر نای زدن نداشتند. آنها رفتند و ساعتی دیگر بازگشتند و باز همه را زدند. دفعه‌ سوم ساعت 8 صبح به ما حمله کردند و این بار وحشیانه‌تر زدند به گونه‌ای که همه زخمی و مجروح شدیم. سپس فرمانده اردوگاه به پشت بلندگو رفت و گفت: هذا جزاءُ الصّلات. این مزد نماز جماعت است.

(کتاب سبک زندگی صفحه 210)

چرا اینقدر نماز می‌خوانی؟

سردار شهید محمدعلی شریفی معاون لجستیک تیپ الغدیر از هر فرصتی برای خواندن نماز بهره می‌جست. به او گفتم چرا اینقدر نماز می‌خوانی؟ گفت آدم در آخر عمر باید ارتباطش با خدا قوی باشد. من همین طور به او نگاه کردم و مات و مبهوت ماندم. چند روز بعد با عروج سرخش راز نمازهایش را دریافتم.

(کتاب سبک زندگی صفحه196)

خاطراتی از نماز رزمندگان در دفاع مقدس 

شهید صدوقی

آیت‌الله شهید صدوقی، از آب حوض وضو می‌گرفت. محاسنش را عطر و شانه می‌زد. کفش‌های واکس خورده‌اش را می‌پوشید و راهی مسجد می‌شد. از توی بازار که رد می‌شد مردم می‌گفتند: ما آخوندی به خوش تیپی و تمیزی صدوقی ندیدیم.

(کتاب رهبر دارالعباده، مؤلف: محمدعلی جعفری، صفحه: 33)

آیت‌الله شهید صدوقی، تمام کارخانه‌ها و ادارات را شناسایی می کرد. برای هرکدام، یک روحانی فرستاد. دیگر کارگران و کارمندان خیالشان بابت نماز جماعت اول وقت راحت بود.

(کتاب رهبر دارالعباده، مؤلف: محمدعلی جعفری، صفحه: 72)

دکتر به آیت‌الله صدوقی گفته بود از تخت پایین نیاید و نمازش را هم روی تخت بخوابد. نماز شبش که تمام شد گفت: اگر می‌دانستم باید به خاطر جراحی چشم شبی بدون سجده در برابر خدا سپری کنم؛ هرگز حاضر نمی‌شدم عمل کنم.

(کتاب رهبر دارالعباده، مؤلف: محمدعلی جعفری، صفحه: 118)

عطش آری! صلاه ممنوع!

چیزی به غروب نمانده بود که سربازان دشمن با سطل‌های آب وارد شدند. با التهاب به سطل‌های آب چشم دوخته بودیم. سهم هر نفر برای عطش، فقط نیم لیوان آب بود و بس؛ این مقدار آب تنها ترک‌های لبی را تر می‌کرد و عطشی را شعله‌ورتر!

نوبت به من رسید، آب را به لبهایم رساندم: سلام بر لب تشنه‌ات، یا حسین!

هر دو پایم به شدت آسیب دیده بود. اسرای دیگر هم وضعی بهتر از من نداشتند. با نزدیک شدن وقت اذان، تصمیم گرفتیم تیمم کنیم و به نماز بایستیم. نمی‌دانستیم قبله کدام طرف است. اما دل از خویش برگرفتیم و به او سپردیم و رو به قبله عشق و معرفتش نماز بستیم.

نماز مغرب را با هم خواندیم. من و چند اسیر دیگر به علت شدت جراحت و درد مجبور شدیم نمازمان را به حالت نشسته به جا بیاوریم. هنوز نماز عشاء را شروع نکرده بودیم که با نعره‌های وحشیانه‌ی نیروهای بعثی سکوت فضا شکسته شد و ضربه‌های کابل و چوب بود که بر بدن‌های زخمی و دردمند و خسته‌ی بچه‌ها فرود می‌آمد.

"صلاه ممنوع! صلاه ممنوع!"

شبی سخت و دردناک را پشت سر گذاشتیم. بچه‌ها از شدت درد و رنج و زخم‌هایی که در بدن داشت، خواب به چشمان‌شان نمی‌آمد. برخی به دعا و نیایش مشغول بودند. بعضی هم به خواب رفته بودند.

بچه‌ها تصمیم گرفتند نماز صبح را نشسته به جا بیاورند تا شاید دشمن متوجه نشود. اما باز هم ماجرای دیشب بود که تکرار می‌شدو ظهر عاشورا را در ذهن‌ها مجسم می‌کرد، آن‌گاه که باران تیرهای دشمن بر امام حسین (ع) و اندک یاران باقی‌مانده‌اش روانه می‌شد و نماز عشق را معنا میبخشید.تن‌های خسته و زخمی بر زمین می‌افتادند و نمازها این‌چنین در غربتی محض شکسته می‌شدند.

انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها