ره‌یافتگان وصال؛

شهیدی که هیچ‌گاه جبهه را ترک نکرد

شهید باقری از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به طور مستمر در جبهه‌های جنگ حضور یافت و تنها به هنگام شروع عملیات والفجر 4 که برای گذراندن دوره فرماندهی به تهران اعزام شده بود در منطقه جنگی نبود، اما با وجود این در انتهای عملیات خود را به منطقه رساند.
کد خبر: ۲۴۴۹۷۱
تاریخ انتشار: ۰۳ تير ۱۳۹۶ - ۱۲:۳۹ - 24June 2017

فرماندهی که در سختیها و دشواریها نقطه اتکای رزمندگان بودبه گزارش دفاع پرس از زنجان، شهید «حسن باقری» در اول فروردین 1339 در روستای والا رود زنجان متولد شد. پس از مدتی به زنجان آمدند و در خانه ای استیجاری ساکن شدند. حسن از سال 1345 تحصیلات ابتدایی را در مدرسه سعدی آغاز کرد و پس از اتمام دوره راهنمایی، در رشته اتومکانیک در هنرستان صنعتی مشغول به تحصیل شد. در تعطیلات تابستان بنایی می‌کرد و دستمزد خود را به خانواده می‌داد.

مامورین حکومت شاه در زنجان تلاش زیادی کردند تا حسن باقری را به خاطر فعالیت‌ علیه رژیم طاغوت دستگیر کنند، اما هر بار به طریقی فرار می‌کرد. او پس از یک سال تحصیل در هنرستان صنعتی به علت حضور مستمر و مداوم در جریان نهضت مردم مسلمان ایران، ترک تحصیل کرد و به کارهای انقلابی مشغول شد و با شجاعت زایدالوصفی بدون خوف از شهادت و یا دستگیری در مبارزات شرکت می‌کرد.

در تظاهرات و راهپیمایی در چهار راه امیر کبیر زنجان که به دستور رئیس شهربانی وقت عده زیادی از مردم بر اثر تیر اندازی نیروهای نظامی به شهادت رسیدند، باقری به همراه پدرش حضور داشت. او در راه گسترش انقلاب بسیار فعال بود به نحوی که برای تهیه کتابهای مذهبی برای جوانان و نوجوانان به قم می رفت و آنها را در اختیار جوانان قرار می داد. اوقات فراغت خود را بیشتر با مطالعه کتابهای مذهبی به خصوص آثار استاد مرتضی مطهری می گذراند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی جزء اولین کسانی بود که نسبت به تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در زنجان اقدام کرد. در این زمان با وجود اینکه از وضع مالی مناسبی برخوردار نبود از سپاه حقوق نمی‌گرفت، تا اینکه مجید کیمیا قلم (از همکارانش) به مسئولین وقت سپاه گفت حسن، حقوق نمی‌گیرد ولی شما باید حقوق او را به خانواده‌اش بدهید.

باقری در ماموریت‌های مختلف از جمله اغتشاش حزب خلق مسلمان در تبریز و حزب دموکرات کردستان شرکت داشت و وقتی از ماموریت بر می‌گشت، می‌گفت از این مردم شرمنده‌ام، دعا کنید که ان‌شاءالله وظیفه خود را به نحو احسن انجام داده باشم.

از خصوصیات بارز او کمک به نیازمندان بود. پوتین و یا لباس‌هایی را که از سپاه دریافت می‌کرد به افراد نیازمند می‌داد. از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به طور مستمر در جبهه‌های جنگ حضور یافت و تنها به هنگام شروع عملیات والفجر 4 که برای گذراندن دوره فرماندهی به تهران اعزام شده بود در منطقه جنگی نبود، اما با این در انتهای عملیات خود را به منطقه رساند. او فردی پر کار و فعال بود و اوقات فراغت نداشت و در سختی‌ها و دشواری‌ها نقطه اتکای رزمندگان بود. به مادیات و تشریفات به هیچ وجه اهمیت نمی‌داد و بسیار ساده زندگی می‌کرد.

حسن باقری در منطقه دارخوین بر اثر بمباران هواپیماهای عراقی از ناحیه پا دچار جراحت و شکستگی شد و به بیمارستان اعزام شد. پایش را گچ گرفتند ولی با این وضعیت هم در پشت جبهه نماند و در عملیات شرکت کرد و موضوع مجروحیت خود را هم به خانواده‌اش نگفت تا اینکه پس از بهبودی به مرخصی رفت. فرماندهان سپاه اصرار داشتند او به عنوان مربی آموزش در پادگان‌های سپاه در تهران خدمت نماید ولی او حاضر به دوری از جبهه نبود و تنها یک دوره آموزشی را در پادگان مالک اشتر زنجان به عنوان مربی تاکتیک گذراند و بلافاصله بعد از اتمام دوره به جبهه شتافت.

در اول فروردین 1362 در پاسگاه زید بود و پس از مدتی در 11 خرداد 1362 عازم منطقه سردشت کردستان شد. در این منطقه شبی محل استقرارشان در یک خانه مسکونی تحت محاصره نیروهای کومله قرار گرفت، در حالی که تعداد آنها 6 نفر بیشتر نبودند دموکرات‌ها آنها را به تسلیم شدن فرا می‌خوانند. باقری به نیروها می‌گوید: خشاب اسلحه‌های خود را پر کنید و هر یک در گوشه‌ای از پشت بام درازکش سنگر بگیرید و همزمان شروع به تیراندازی کنید. به دنبال این اقدام، ضد انقلاب بر حجم آتش خود افزود. در این هنگام باقری گفت: باید این قضیه در خارج از خانه حل شود. لذا با یکی از نیروهای داوطلب از ساختمان خارج شد و بعد از مدتی بازگشت در حالی که حلقه محاصره را شکسته و عناصر ضد انقلاب را متفرق کرده بود.

حسن باقری در 6 اسفند 1362 یک روز قبل از عملیات خیبر در حالی که برای ارائه گزارش و تحویل پست خود به فرمانده بعدی به سراغ سردار شهید مهدی زین‌الدین فرمانده لشکر 17 علی ابن ابی طالب می‌رفت، مورد اصابت ترکش راکت هواپیماهای عراقی که منطقه را بمباران می‌کردند، قرار گرفت و برای بار دوم زخمی شد. او به کمک مصطفی بهرامیون با چفیه برای جلوگیری از خونریزی، پایش را بست و هر چه بهرامیون اصرار کرد که برای مداوا و باندپیچی به موضع و سنگر آنها بیاید، قبول نکرد تا اینکه پس از یافتن مهدی زین‌الدین به مداوا و باند پیچی پایش اقدام کرد.

در عملیات خیبر، حسن باقری به همراه نیروهای گردانش در محاصر دشمن قرار گرفتند. با تنگ‌تر شدن حلقه محاصره، تیرباری را از دست یکی از نیروها گرفت و به خاکریز رفت و شروع به تیراندازی کرد. در همین هنگام با اصابت تیری در عملیات خیبر به شهادت رسید. پیکر حسن باقری پس از شهادت، در منطقه عملیاتی جا ماند و جاویدالاثر اعلام شد تا اینکه سال 1376 با شناسایی پلاک هویتش به شماره 1377 – 1367 به زادگاهش انتقال یافت و در گلزار شهدای زنجان به خاک سپرده شد.

فرازی از وصیتنامه شهید:

پدر جان! این امتحان است برای کسانی که می‌گویند «ای کاش با حسین (ع) در کربلا بودم و به یاری او می‌شتافتم» و یا می‌گویند «کاش در کربلا بودم، در راه حسین (ع) که راه خداست، از مال و فرزند خود می‌گذشتم»، اینک همان لحظه فرا رسیده است.

مدعیان باید برای یاری دین خدا آماده باشند و در کربلای خوزستان از جان و مال و فرزند خود بگذرند و به وعده‌های خود عمل کنند و امیدوارم که شما به آنچه می‌گفتید، یعنی به وعده خود عمل کنید و از بنده حقیر در این راه به عنوان نوکری برای حسین (ع) استفاده نمائید.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار