در سال 1342 در شهرستان یزد دختری به نام «جواهر» در خانواده مومن و خداجو پا به عرصه هستی نهاد. افراد این خانواده به خوبی در کنار یکدیگر زندگی می کردند که به یکباره غم از دست دادن پدر آنها را سخت پریشان نمود.
جواهر که دوران ابتدایی را به پایان رسانده بود با فقدان پدر دست از ادامه تحصیل برداشت و در خانه مشغول هنر قالیبافی شد تا بتواند به این وسیله گوشهای از بار زندگی را به دوش بکشد. با اینکه هنوز نوجوان بود ولی از نیروی معنوی بالایی برخوردار بود سعی داشت نماز شب از او فوت نشود و به واجبات نیز اهتمام ویژه داشت.
وقتی به سن 18 سالگی رسید با مردی ازدواج کرد که استوار ارتش بود و جواهر را بسیار دوست میداشت او هم به همسرش عشق میورزید ولی پس از گذشت یکسال از زندگی مشترک، همسرش به لشکر 28 سنندج منتقل شد و دست تقدیر این بار نیز این دختر را از مادرش جدا نمود. به هرحال آنها راهی سنندج شدند و در سال 61 بود که فرزندی به نام مطهره به جواهر از طرف خداوند عطا شد و دومین فرزند جواهر نیز با فاصله سنی کمی از مطهره به دنیا آمد.
جواهر بسیار مراقب اعمال و رفتارش بود تا بتواند الگویی شایسته برای فرزندانش باشد. جواهر زنی قناعتپیشه و صادق بود و اصولا دو خصلت ایمان و تعهد در شخصیت او بارز بود. هر بار که به یزد میآمدند جدایی از مادر برایش بسیار سخت بود؛ ولی سرانجام در 13 تیر ماه 1364 وداع همیشگی میان او و خانوادهاش به وقوع پیوست.
پادگان محل زندگی آنها مورد حمله هوایی قرار گرفت
و خانه آنها در بمباران کاملا تخریب شد. اکبر و جواهر به همراه 2 فرزندشان به شهادت
رسیدند. پیکرهای آنان به یزد منتقل شد و طی مراسمی باشکوه در خلدبرین آرام گرفت.
انتهای پیام/