درسهایی که باید از عاقبت انقلاب الجزایر گرفت
انقلاب استقلال الجزایر یکی از انقلابهایی است که بیشترین میزان تلفات را داشته است. اما این انقلاب که با هدف استقلال از فرانسه صورت گرفت در نهایت سبب ورود نرم و گستردهتر فرانسویها به ساختار اجتماعی و اقتصادی الجزایر شد.
به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، قرن بیستم شاهد انقلاب های بزرگی بوده است؛ انقلاب روسیه، انقلاب نیکاراگوئه، انقلاب اسلامی ایران و انقلاب استقلال الجزایر. داستان انقلاب الجزایر داستانی مفصل و طولانی است، اما آن چه در اینجا به آن اشاره می شود، نکاتی عبرت آموز از انقلاب استقلال الجزایر است و نه ماهیت انقلاب و چگونگی و چیستی انقلاب این کشور.
1. انقلاب تحت شدید ترین اقدامات
در بین این انقلاب ها، یکی بیشترین خسارت ها را برای مردم به بار آورده و سرنوشت بسیار آموزنده ای برای سایر انقلاب ها و کشورهایی که اهداف انقلابی را دارند رقم زده است؛ انقلاب الجزایر. انقلاب الجزایر که یکی از پر تلفات ترین انقلاب های تاریخ معاصر است، حدود یک میلیون کشته را در دل خود جای داده است. سرزمین یک میلیون شهید عنوانی است که به الجزایر اطلاق می شود. عنوانی که از مبارزه و شهادت یک میلیون نفر در راه رسیدن به آزادی و استقلال از فرانسه به عاریه گرفته شده است. استقلال الجزایر در ژانویه 1960 که ژنرال دوگل، رئیسجمهور فرانسه طی نطقی از مردم این کشور خواست صلحی شجاعانه برقرار کنند سپس ضمن سفری به الجزایر، نسبت به اعطای استقلال به الجزایر اظهار تمایل کرد، به وجود آمد.
یک میلیون نفر در این کشور بر اثر اقدامات وحشیانه فرانسوی ها جان خود را از دست دادند تا انقلابشان به ثمر برسد. فرانسوی ها وحشی گری را به حدی رسانده بودند که سر انقلابیون را بر نیزه می کردند تا درس عبرتی برای دیگران باشد تا نسبت به وضع موجود انقلابی نشوند. اما با همه این ها انقلاب استقلال به نتیجه رسید و فرانسویها به آن تن دادند.
اهمیت انقلاب الجزایر به قدری است که رهبر انقلاب بیان می کنند «با وجود اینکه علیه این انقلاب [اسلامی ایران]، تهاجمها و ضربهها و محاصرهها بیش از همه انقلابهایی که من میشناسم بوده، آسیبپذیری این انقلاب، از همه انقلابهای بزرگ دنیا بهمراتب کمتر بوده است. من یادداشت کردهام که انقلابمان را با سه انقلاب معروف (که کموبیش شما آقایان میشناسید) مقایسه کنم. البته غیر از اینها هم مواردی هست، اما این سه انقلاب، مهم است. یکی انقلاب کبیر فرانسه است (از انقلابهای دور دست، با دویست و خردهای سال فاصله) یکی انقلاب شوروی (در فاصله تقریباً نزدیک به ما) که یکی از بزرگترین انقلابهای قرون اخیر است، یکی هم یک انقلاب اسلامی، یعنی انقلاب الجزایر که حقیقتاً انقلاب بود. آدم نمیتواند این کودتاهایی که به اسم انقلاب، در آفریقا و آمریکای لاتین انجام گرفت، واقعاً خیلی انقلاب بداند و الا من بعضی از اینجاهایی که انقلاب کردند (کشورهای آفریقایی و غیر آفریقایی، موزامبیک، زیمبابوه، یا آنچه در هند اتفاق افتاد) دیدهام، اگر بشود اسم آنها را انقلاب گذاشت! ما اینها را از نزدیک مشاهده کردیم؛ هیچکدام آنچنان خصوصیتی را ندارند که اصلاً بشود آنها را با انقلاب ما مقایسه کرد. اما این سه انقلاب، تا حدودی قابل مقایسهاند.»
2. پیروزی خون بر نیزه
انقلاب الجزایر با هر مشقت و دشواری که داشت، به وقوع پیوست، و نهایتا فرانسوی ها تن به خواست استقلالیون دادند و دوگل اظهار تمایلش را به انقلاب الجزایر در سال 1960 بیان داشت و این انقلاب به نتیجه رسید. پیروزی مردم الجزایر در نبرد طولانی برای رسیدن به استقلال، این نکته را یادآوری می کند که راه یک ملت برای رسیدن به استقلال راه همواری نیست. شبیه این تجربه را هندی ها نیز در استقلال از بریتانیا داشته اند، اما عمق فجایع الجزایر و هند قابل مقایسه نیست. در الجزایر فرانسوی ها تا آخرین لحظه ای که می توانستند ماندند. آن ها الجزایری ها را مردمی درجه چندم تلقی می کردند و سرزمینشان را ملک طلق خود می پنداشتند. تاریخ انقلاب الجزایر تاریخ استعمار فرانسه علیه مردم تحت سلطه بوده است، تاریخ کشوری که مردم سرزمین دیگر را برده تصور می کردند و بر آن بودند که جهان آن ها با بردگان متفاوت است. بردگان توان اداره امور خود را ندارند و محتاج قیم هایی هستند تا آن ها را مدیریت کند. انقلاب استقلال الجزایر هر چند جزو آخرین تلاش های استقلال طلبانه نیمه قرن بیستم محسوب می شود، اما یکی از تراژدی های تاریخ سیاسی انقلاب های جهان نیز محسوب می شود.
3. انقلابیون برای فضای پساانقلابی نسخه ای نداشتند
انقلاب استقلال الجزایر، درسهایی نیز برای جریان های سهم خواه نسبت به انقلاب داشته است. بعد از استقلال بود که سهم خواهی از انقلاب الجزایر بالا گرفت و جریان های نهضت ملی و سایر جریان ها به جان هم افتادند و مسیر انقلاب را به کلی از ریل خارج کردند و زمینه ای را فراهم کردند که دشمنی که از در بیرون رفته بود از پنجره و با روتوش وارد شود. این همان اتفاقی بود که بعد از انقلاب فرانسه نیز افتاد.
فرانسوی ها نیز بعد از انقلاب نتوانستند آرمان های انقلاب را به پیش ببرند و نهایتا نیز قدرت را به ناپلئونی سپردند که اساسا اعتقادی به آرمان های انقلاب نداشت. دوره ترمیدور انقلاب الجزایر اما سریع تر پیش رفت و انقلاب الجزایر که با ریخته شدن خون یک میلیون انسان به وقوع پیوسته بود، نهایتا با اختلافات گروه های سیاسی و جناح های سهم خواه دچار تحول شد. تجربه استقلال از فرانسه، تجربه بسیار گرانقدری بود، اما مبارزان انقلابی در روند رسید به انقلاب، تجربه وحدت ملی را به خوبی مورد استفاده قرار ندادند. در الجزایر گویا صرفا انقلاب و استقلال از فرانسه یک هدف بود، و انقلابیون نتوانستند برای بعد از آن نسخه ای داشته باشند.
4. چشم دوختن به راه حل بیرونی برای مشکلات درونی
یکی از تجربه های دیگر انقلاب الجزایر، چشم دوختن به منابع بیرونی برای حل و رفع مشکلات اقتصادی درونی بود. این تجربه نیز در انقلاب های دیگر صورت گرفتف اما الجزایر در این مورد نیز بر سایر انقلاب های پیشی گرفت. انقلاب روسیه در حالی که هفتاد سال از عمر آن می گذشت این امر را تجربه کرد. مقامات حزب کمونیست شوروی در حالی که با مشکلات فراوانی در حوزه اقتصادی مواجه شدند رو به مذاکره با آمریکا و پذیرش طرح های پروستریکا و گلاسنوست زدند. همانطور که این دو طرح به مثابه میخ بر تابوت کمونیسم شوروی بود، الجزایر نیز بلافاصله بعد از انقلاب استقلال خود چنین تجربه ای را سپری کرد. انقلابیون به دلیل عدم اعتماد به نفس برای حل و رفع مشکلات داخلی، رو به سوی نسخه های بیرونی آوردند. درست بعد از استقلال بود که برخی از سران غرب گرای الجزایر که از روحیه انقلابی فاصله گرفته بودند، برای حل و رفع مشکلات داخلی رو به سوی مذاکره با آمریکایی ها بردند.
آن ها نمی دانستند در مسیری قدم می گذارند که برای کشورشان نه تنها منفعتی ندارد، بلکه هزینه های بسیاری نیز دارد. انقلاب الجزایر، هزینه سازش کسانی را پرداخت کرد که گمان می بردند راه حل مشکلات اقتصادی داخلی، مذاکره با آمریکا است. نتیجه نگریستن پساانقلابی ها به این راه حل آن شد که الجزایر دولتی ورشکسته و بی ثبات را دائم تجربه کرد. دولتی که از یک طرف فرانسه را به این دلیل بیرون رانده بود که معتقد بود منافع ملت الجزایر را از بین برده است و از دیگر سو نمی توانست مشکلات اقتصادی خود را بر طرف کند و مجبور به پذیرش قدرت خارجی دیگر بود. دکتر مصدق نیز در ایران همین اقدام را انجام داد. وی که با بیرون راندن انگلیسی ها از صنعت نفت و سیاست ایران تلاش کرد تا نفت را ملی کند، بعد از ملی کردن این صنعت و برای از بین بردن مشکلات داخلی رو به سوی آمریکایی ها برد تا بتواند گشایشی ایجاد کند. نتیجه آن شد که آمریکا بر تمام ارکان سیاست در ایران مستولی شد، مصدق با کودتایی آمریکایی از قدرت برکنار شد و بیست و پنج سال آمریکا در تمام ساختارهای اقتصادی و سیاسی ایران حضور داشت.
به عبارتی با تشکیل حکومت پسااستقلال در این کشور، الجزایر با مشکلات اقتصادی روبرو شد، مشکلاتی که انقلابیون تصور می کردند عاجز از برطرف کردن آن ها هستند. در همین برهه بود که شبکه غربگرایان داخلی چنین وانمود کردند که مشکل در گرو رابطه با فرانسه و غرب است. تفوق جبههی آزادیبخش و اعلام تک حزبی شدن حکومت در الجزایر به همراه افزایش نفوذ لابی فرانسوی در قدرت سبب شد تا دوباره دشمنی که از در و با ریخته شدن خون یک میلیون نفر بیرون رفته بود، از پنجره و با رویکرد نرم و به واسطه غلبه رویکرد غربگرایان بر انقلابیون وارد شود. غلبه رویکرد اقتصادآزاد در دوران «شاذلی بن جدید» سبب شد بنیانهای اقتصاد الجزایر به سمت وابستگی حرکت کند. وابستگی در اقتصاد الجزایر به غرب همان نقطه شروع اضمحلال انقلاب الجزایر بود.
5. اضمحلال اقتصادی و فرهنگی
اضمحلال انقلاب الجزایر دو جنبه داشت، نخست اقتصادی و دوم فرهنگی. که غربی ها در هر دو جنبه نقش تاثیرگذاری داشته اند و تلاش کرده اند تا انقلاب را از مسیر اصلی خود خارج کنند.
در حوزه اقتصادی همانطور که اشاره شد برای بر طرف کردن مشکلات اقتصادی، انقلابیون رو به قدرت های بین المللی آوردند تا بتوانند برخی از مسائل را برطرف کنند. به همین دلیل الجزایر مجددا در مدار سیاست های قدرت های بین المللی قرار گرفت. رهبر انقلاب در این زمینه بیان داشتند «در کشور الجزایر، مردم مشکلات اقتصادی داشتند - که داستانهای مفصّلی دارد - اینطور وانمود کردند که رابطه با امریکا، بازکننده این گرههاست! در نتیجه به این سمت رفتند؛ اما نتیجه کار آنها را شما امروز میبینید که در الجزایر چه خبر است: دولتهای منقطع از مردم، حکومت نظامی ستمگر، سرکوب شدید حرکت مردمی و اسلامی، تسلّط باندهای قدرتی که تا چند ماه قبل از این در روزنامهها میخواندید و از رسانهها میشنیدید که هرچند روز یک بار در یکی از روستاهای الجزایر، یا در یکی از شهرکهای اطراف مرکز کشور، کشتار و قتل عام بیست نفر، پنجاه نفر، صد نفر به وسیله ایادی شناخته نشده(!) انجام میشد.»
به لحاظ فرهنگی نیز آن ها مجددا با حضور نرم فرانسوی ها در ساختار فرهنگی خود مواجه شدند. ورود فرانسویها به ساختار فرهنگی الجزایر به همراه قرار دادن اقتصاد آزاد به عنوان بنیان اقتصادی، الجزایر را با مشکلات فراوانی مواجه کرد. بنابراین فرانسویها دوباره نفوذ خود را بر الجزایر از سر گرفتند و یک لابی قدرتمند طرفدار فرانسه در حکومت تشکیل شد. به علاوه فرانسویها سرمایهگذاری زیادی برای بسط فرهنگ و زبان فرانسوی انجام دادند. سفارت فرانسه در این دوران فعالترین و بزرگترین سفارتخانه خارجی در الجزیره بود. نتیجه آنکه انقلاب الجزایر به مرور از مسیر اصلی خود منحرف شد.
رهبر انقلاب در این زمینه بیان می دارند «بنده بعد از انقلاب، به الجزایر رفتم. در خیابان، ماشین ما عبور میکرد. یک وقت دیدم پسر جوانی نصف موی سرش را تراشیده و نصف دیگر را باقی گذاشته است. هرچه من نگاه کردم، دیدم این آرایش، هیچ زیبایی ندارد. مشخص بود او از کسانی تقلید کرده است. در الجزایر، فشار صنعتی و فشار ابزار تولید و تکنیک بر زندگی مردم، اصلاً آنقدر نیست که یک جوان، احساساتی را پیدا کند که در آمریکا یا انگلیس یا در جای دیگر پیدا میکرد، اما چون دیده بود آنها انجام دادهاند، او هم انجام میداد. بنده با این چیزها مخالفم و دوست نمیدارم جوان ما اینطوری حرکت کند و دختر و پسر ما دائم چشمشان به آنها باشد.»
در همین زمینه ایشان در جای دیگری بیان می کنند: «انقلاب الجزایر را بعد از بیست سال، خود من دیدم. سالی که من به الجزایر رفتم، حدود نوزده سال از انقلاب گذشته بود. وضع آنها واقعاً عبرتانگیز است. انقلاب الجزایر، انقلاب اسلامی، انقلاب مساجد و انقلاب علمای دین بود؛ انقلاب، از مساجد، از مدارس دینی و از حوزههای علمیه شروع شد (مثل انقلاب خود ما)، لیکن حتی یک روز، حکومت دینی در الجزایر بهوجود نیامد! از همان اول، فرانسویها توانستند هم فرهنگ و آداب خودشان، هم بیاعتقادی به دین را در الجزایر (که تحت نفوذشان بود و داشت از استعمارشان خلاص میشد) نفوذ بدهند!
در زمان ریاستجمهوری من، یکی از بزرگان الجزایر به دیدن من آمد. با من که صحبت میکرد، به زبان عربی حرف میزد. بعد میخواست جملهای را بگوید، لغت عربی به یادش نیامد. با این که زبان خودش و سخنگوی دولت بود! یک خرده فکر کرد، یادش نیامد. برگشت و به زبان فرانسه، از همراهش پرسید که این لغت، چه میشود؟ او لغت عربی را به وی گفت. بعد او حرفش را با بنده ادامه داد! یعنی آنها حتی زبان عربی را (نه دین را، بلکه زبان عربی و عربیت را) که ظاهراً خیلی برایش اهمیت قائل بودند، نتوانستند در الجزایر حفظ کنند و نگه بدارند و زنده کنند! در آن جا از اسلام، مطلقاً خبری نبود. از لحاظ وضع زندگی و مادی و اقتصادی هم، زیر بد! وضع آنها از لحاظ کشاورزی، از لحاظ اقتصادی (همه چیزشان) واقعاً زیر بد بود! البته یک ظاهر حکومت انقلابی داشتند و مواضع سیاسی خوبی در دنیا میگرفتند.»
منبع: پایگاه برهان