سرودههایی به مناسبت ۱۵ شوال؛
مُلک ری است قبله دلهای فاطمی؛ اینجاست ملک خون خدا سیدالکریم
سرودههایی بهمناسبت سالروز شهادت حضرت حمزه سید الشهدا(ع) و حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) منتشر شد.
به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، امروز دوشنبه 19 تیرماه و 15 شوّال مصادف با سالروز شهادت حضرت حمزه (ع) عموی پیامبر اکرم (ص) و وفات حضرت عبدالعظیم (ع) است.
در ادامه اشعار شاعران آیینی کشورمان را در سوگ حضرت حمزه (ع) و حضرت عبدالعظیم (ع) میخوانیم:
حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
قاسم نعمتی
ای آنکه زیباتر ز پرواز نسیمی
با خاکِ زیرِ پای خود هستی صمیمی
مثل حسن تفسیر ذکر «یاکریمی»
مشهور در عالم به شاه عبدالعظیمی
بوی حسن می آید از صحن و سرایت
تعظیم دارد سبزیِ گلدسته هایت
با چشم هایِ خود گره وا می کنی تو
می آیی و در عشق ، غوغا می کنی تو
با مقدمت این چشمه ، دریا می کنی تو
«ری» را حسینیۀ زهرا می کنی تو
ما تا قیامت خاک بوسِ این حریمیم
مدیونِ احسان تو آقایِ کریمیم
عبدالعظیمی عاشقِ پروردگاری
بر آستانِ قربِ حق سر میگزاری
این جمله بس باشد ز اوصافِ تو آری
«تو مُهرِ تأیید از امامِ خویش داری»
از بسکه زیبا عهد با دلدار بستی
الحق ز یارانِ امامِ هادی هستی
ما را تو از دستان غم آزاد کردی
از خاک نفرین گشتۀ ما یاد کردی
در خاک ری کرببلا ایجاد کردی
این سرزمین را تو حسین آباد کردی
بی شک تو را زهرا فرستاده به ایران
مدیون تو هستیم و آقای خراسان
خیلی در این وادی کنارت گریه کردیم
با نوکران بی قرارت گریه کردیم
هر مسلمیه در جوارت گریه کردیم
سینه زنان دورِ مزارت گریه کردیم
شاید تسلایِ دل مادر نماییم
شاید که از شرمندگی ها در بیاییم
صحن و سرای تو دیارِ گریه کن هاست
هرگوشه از صحنت مزارِ گریه کن هاست
صحنت شبِ جمعه قرارِ گریه کن هاست
چون مادری در انتظارِ گریه کن هاست
دلداده و سرگشته ایم الحمدلله
ما یارِ مادر گشته ایم الحمدلله
با یک سلام از کویِ تو پر باز کردیم
تاگوشۀ صحنِ حسین پرواز کردیم
سیر و سلوکِ عاشقی آغاز کردیم
مانند فطرس بر ملائک ناز کردیم
راه رسیدن تا خدا تنها حسین است
زیباترین ذکر لبِ زهرا حسین است
شبهایِ جمعه گریه آب و رنگ دارد
پیراهنی که جای صدها چنگ دارد
مادر شکایت ها ز روز جنگ دارد
گوید چرا رویِ تو جای سنگ دارد
گوید مرا با روضه هایت پیر کردی
مثل خودم زیرِ لگدها گیر کردی
مانند من ترکیبِ ابرویت بهم ریخت
با هر تکانِ ضربه گیسویت بهم ریخت
خوردی زمین و وضع پهلویت بهم ریخت
آتش گرفتی حالت رویت بهم ریخت
خیلی شبیه مادرت زهرا شدی تو
آشفته گیسو زیرِ دست و پا شدی تو
بر نیزه ها و نیزه دارِ پست لعنت
بر آنکه راهِ حنجرت را بست لعنت
بر خیزران و تشت و قومی مست لعنت
بر آنکه دندان تو را بشکست لعنت
با هر تکان خیزران زینب زمین خورد
از تشت افتاد و سرت با لب زمین خورد
جعفر رسول زاده
شعر من ای آسمانی حال من
ای سکوت و شور و قیل و قال من
خسته منشین در حریم وصل یار
نشئه ای از جام مشتاقی بیار
گر سفر نزدیک آید یا که دور
می وزد عطر دل انگیز حضور
می رباید دل صفای این حریم
قدسیان را ذکر یارب العظیم
زائران اینجا حسینی مذهب اند
کربلا در کربلا تاب و تب اند
یک توسّل عشق در این بارگاه
می برد دل را به سوی قتله گاه
اشک اینجا گوهر و آیینه است
قیمتی گر هست این گنجینه هست
لطف خوبان کرامت دیدنی ست
این رواق با صفا بوسیدنی ست
اهل ری در خیمۀ حق ایمن اند
مومنان با دشمن دین دشمن اند
تا خراسان و قم و ری جان ماست
هفت وادی معرفت ایمان ماست
غلامرضا سازگار
ای به شهر ری مزارت رشک جنات النعیم
آیت عظمای حق نجل الحسن عبدالعظیم
آفتاب فاطمه چشم و چراغ اهل بیت
منشأ فضل و کرامت صاحب لطف عمیم
هم شریف ابن شریف ابن شریف ابن شریف
هم کریم ابن کریم ابن کریم ابن کریم
قبلۀ دل کعبۀ اهل ولایی نی عجب
گر زند بیت الحرامت بوسه بر خاک حریم
در پی احیای دل کار مسیحا می کند
بامدادی گر وزد از تربت پاکت نسیم
زائر قبر تو یعنی زائر قبر حسین
خادم کوی تو یعنی خادم حجر و حطیم
شهر ری تا متکی بر آستان قدس تو است
تا قیامت نیستش از فتنۀ بیگانه بیم
نی عجب گر سائل درگاهت از احسان کند
دامن طفل یتیمی را پر از در یتیم
چارمین نجل کریم اهل بیتی میتوان
هشت جنت را ببخشایی به شیطان رجیم
طلعت نورانیت مرآت الله الصمد
طاق ابروی تو بسم الله رحمان الرحیم
مظهر توحیدی و در بیت دل داری مقام
آفتاب عرشی و در شهر ری گشتی مقیم
شاهراه زائرت «انا هدیناه السبیل»
چل چراغ تربتت شمع صراط المستقیم
بر مشام جان دهد در هر نفس عطر حسین
هر کجا آرد نسیم از تربت پاکت شمیم
اینکه من امروز می گردم به دور تربتت
مرغ جانم زائر کوی تو بوده از قدیم
دست من گر کوته است از مرقد پاک حسین
یافتم از تربتت اینجا همان فوز عظیم
هر که در این سرزمین بر خاک تو صورت نهاد
در ثواب زائران کربلا گردد سهیم
خورده از اول دل «میثم» گره بر مرقدت
وصل اجداد تو خواهد از خداوند کریم
محمود ژولیده
عبد خدا و مرد خدا سیدالکریم
مِنّا به نزد آل عبا سیدالکریم
در وصف دوست ، حضرت هادی به غمزه گفت:
هستی بحق تو دوست ما سیدالکریم
بر سائل تو در حرمت میرسد جواب
اینجا کجاست کرب و بلا سیدالکریم
تا دین خویش عرضه کنی برامام خویش
کی میشوی ز یار جدا سیدالکریم
مُلک ری است قبله ی دلهای فاطمی
اینجاست ملک خون خدا سیدالکریم
خونِ تو را اگرچه به مقتل نریختند
مانند سیدالشهدا سیدالکریم
اما برای مردم دنیا تو حجتی
آری تویی تو حجت ما سیدالکریم
قبر حسین بر سر و رویت خراب شد
یعنی شدی دوبار فدا سیدالکریم
یکبار تحت قبّه ی ویرانه ی حسین
یکبار پیش پای رضا سیدالکریم
عمری گریستی به تنِ پاره پاره ای
آخر شدی شهیدِ جفا سیدالکریم
هرگز به زیر سم ستوران نرفته ای
خنجر نخورده ای ز قفا سیدالکریم
از روضه های داغ ، تو دق کرده ای یقین
از کوفه تا به شامِ بلا سیدالکریم
دریاب ای ولیِّ خدا اهل درد را
ای نایب الامام الا سیدالکریم
ما را وصال کرب وبلا گر نصیب نیست
هستیم پس دخیل تو یا سیدالکریم
عارفه دهقانی
گرچه شبیهِ وضعِ شهرِ خود وخیمیم
ما همچنان پابندِ آن عهدِ قدیمیم
تهران اگرچه مثلِ مشهد،مثلِ قم نیست
ما هم کنارِ سفره ی شاهِ کریمیم
شاهی که خود لقمه برای ما گرفته
ما نیز در کارِ غلامانش سهیمیم
عطرِ گلابش را گرفتیم...آنقَدَرکه
در پیچ و تابِ زلفِ او همچون نسیمیم
گفتند او باب الحوائج بوده و هست
ما همچنان محتاجِ جنّاتُ النَعیمیم
ضامن شده امشب براتِ کربلا را
از چه دگر در غصّه...در امّید و بیمیم؟!
ما را ازین پس کربلا رفته بدانید!
ما زائرانِ حضرتِ عبدُالعظیمیم
حضرت حمزه سیدالشهدا علیه السلام
علی اکبر لطیفیان
گمان نمی کنم این روح پیکرم باشد
تنی که مُثله شده در برابرم باشد
گمان نمی کنم این تکه های پخش شده
همان عموی رشید پیمبرم باشد
بدن مگر بدن کیست این چنین شده است؟!
اگر خدای نکرده برادرم باشد...!
چرا عبای پیمبر نمی گذارد تا
دوباره روشنی دیدۀ ترم باشد؟
فدای خواهر مظلومه ای که نالان گفت
کنار کشتۀ گودال مو پریشان گفت
گمان نمی کنم این زیر نیزه افتاده
حسین فاطمه یعنی برادرم باشد
تو را خدا بگذارید بوسه اش بزنم
که قول می دهم این بار آخرم باشد
کفن که نیست عبا نیست، بوریا هم نیست؟!
بد است بی کفن این مرد محترم باشد
برای آن که روی پیکرش بیاندازم
نمی شود بگذارید معجرم باشد؟
مجتبی کرمی
بنویسیم از مسیر بهشت
باید از این سعود پاک نوشت
باید از عزتی فراتر گفت
نه عمو ، یاور پیمبر گفت
تا که آن پیر سر بلند آمد
نفس هر که بود بند آمد
آمده عبد عشق خود باشد
مرد رزم آور احد باشد
سمت او تا که هر که می آید
لرزه ای حول مکه می آید
جهل اعراب را به رزم آورد
قلم این جلوه را به نظم آورد
گر که الگوی هر نبرد شده
او جوانیست پیرمرد شده
خون کفر از شجاعتش جاری
دین حق در ابهتش جاری
شرح صدرش به قدر اسلام و
شیر مردان صدر اسلام و
قدر ظرفش اگر چه ظرفی نیست
چشمه ای از علی ست حرفی نیست
سجده ی عشق او قبول شده
بازوی لشکر رسول شده
دین کجا کار با نفر دارد ؟!!
چه کسی این وسط جگر دارد !؟
مرد وقتی که نیتش زیباست
در ره حق حمیتش زیباست
کشته ی غمزه ی رسول الله
حضرت حمزه ی رسول الله
عشق اینگونه جلوه گر می شد
حمزه اینگونه خون جگر می شد
رقص خون در مقابل دلبر
پیش چشمان اشک پیغمبر
خون به مردان رند می آید...
و صد افسوس هند می آید
بدنی پاره پاره واویلا
دل بی راه چاره واویلا
کار این دل چه چیز جز آه ست
وای من چون صفیه در راه است
از خجالت زمین خجل شده بود
خاک از خون حمزه گل شده بود
خواهرش می رسید وا می ماند
باید این نعش پاره را پوشاند
احمد آرام عباش را وا کرد
خار و خاشاک را مهیا کرد
قصه با این رویه می گذرد
غصه های صفیه می گذرد
قاتلش آن طرف عرق می خورد
برگ تاریخ دین ورق می خورد
صحبت از یک عموی دیگر شد
غم و اندوه شیعه از سر شد
روضه هایی که مو به مو گفتند
کودکانی عمو عمو گفتند
شده اوضاع خیمه ها در هم
دشت و یک مشت مرد نا محرم
تا عمو رفت هی کتک خوردند
بی هوا گوشواره را بردند
کاش اینجا هم ای نبی بودی
فکر اندوه زینبی بودی !!
چه عذابی کشید این خواهر
تا به نیزه رسید این خواهر
پیش چشمان خواهری مضطر
رفته بر روی نی ز پهلو سر
علی زمانیان
عبا رسید که گرما به پیکرت نرسد
و گرد و خاک به موی مطهرت نرسد
عبا رسید به جسمت قبول حرفی نیست
ولی خدا کند از راه، خواهرت نرسد
اگر رسید به مقتل دعا کن آن لحظه
کسی برای جدا کردن سرت نرسد
تلاش کن به روی خاک تشنه هم بودی
صدای وا عطشایت به مادرت نرسد
تنت توسط سر نیزه جا به جا نشود
خداکند که دگر حرف بوریا نشود
به روی حنجرت از زخم بود اثر یانه؟
تو نیزه خورده ای اصلا ز پشت سر یانه؟
به جای دفن،زمانی که بر زمین بودی
سوار اسب رسیدند ده نفر یانه؟
تنت به روی زمین مانده است در گودال؟
شدی مقابل خواهر بدون سر یانه؟
عبور کرده ای از کوچۀ یهودی ها
زدند سنگ به سمتت ز هر گذر یانه؟
به غیر شام که در آن نبود هم نفسی
سری به نیزه نبوده بلند پیش کسی
به شام قافله را با عذاب آوردند
برای دست یتیمان طناب آوردند
مگرکه طشت زر و چوب خیزران کم بود؟
که بعد چند دقیقه شراب آوردند
به روی نیزه سر شیر خواره را عمدا
درست پیش نگاه رباب آوردند
برای اینکه دلش بیشتر به درد آید
مدام روبرویش ظرف آب آوردند
به روی نیزه دشمن تمام هستش رفت
نه شیر خواره که گهواره هم ز دستش رفت