به گزارش خبرنگار بینالملل
دفاع پرس، پس از عقبنشینی ارتش اسرائیل از جنوب لبنان در می 2000، آمریکا و رژیم صهیونیستی فهمیدند که انقلاب اسلامی ایران در منطقه در حال تبدیل شدن به یک الگو برای تمام ملتهای درگیر با پروژه صهیونیسم است. این موضوع به خوبی نشان داد که اکنون نیرویی قدرتمند، جای دشمن پیشین غرب، یعنی شوروی را گرفته است و درگیری فعلی نه حالتی مشابه جنگ سرد بلکه یک جنگ تمامعیار میان یک محور با محور دیگر، منتهی با حجم و کیفیتی کمتر از جنگ دوم جهانی خواهد بود.
مهمترین سیاست اسرائیل، آمریکا و ناتو برای مقابله با گسترش قدرت نیروهای انقلابی مورد حمایت ایران در جهان، سیاست «تفرقه و تجزیه» بود.
سرویسهای اطلاعاتی غرب و رژیم صهیونیستی، از روزهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اقدام به راهاندازی جریانهای گسترده رسانهای و فکری علیه وحدت پیروان دو فرقه اصلی اسلام، یعنی شیعه و سنی، کردند. این سیاست هماکنون مخصوصا پس از تحولات بیداری اسلامی و درگیریهای گسترده در چندین کشور مسلمان، با شدت از سوی دشمنان امت اسلامی دنبال میشود.
پس از تفرقه، تجزیه کشورهای مسلمان یکی از مهمترین اهداف رژیم صهیونیستی و حامیان آن به شمار میرفت. رسیدن نیروهای مقاومت اسلامی لبنان به مرزهای مشترک با فلسطین اشغالی یعنی اینکه در صورت هر نوع آزادی عمل در بین نیروهای مقاومت خصوصا حزبالله، اسرائیل دیگر نخواهد توانست روی آرامش را ببیند.
الگوی حزبالله، که ترکیبی جدید از جنگ منظم و جنگ پارتیزانی است، باعث تغییر گستردهای در مبارزات مردم فلسطین در غزه و کرانهباختری شد. آنان با الگوگیری از مقاومت اسلامی توانسته بودند ضرباتی سخت به ارتش و شهرکنشینان صهیونیست در سراسر فلسطین اشغالی وارد کنند.
با توجه به فشارهای ذکر شده، شبکه بینالمللی صهیونیسم تصمیم به اجرای طراحی موسوم به «خاورمیانه جدید» گرفت که طی آن، کشورهای مسلمان خاورمیانه باید بر اساس مسائل قومیتی و مذهبی تقسیم میشدند و از دل این تغییرات، کشورهای جدیدی به وجود میآمد.
طی سالهای نخست هزاره سوم میلادی، آمریکا با هدایت چندین شورش گسترده در چند کشور واقع در مرکز آسیا و شرق اروپا، که به «انقلابهای رنگین» معروف شد، توانست افسار قدرت را در آن کشورها بدست آورد. این دوره با وقوع تحولاتی در غرب آسیا، مخصوصا لبنان و فلسطیناشغالی، همزمان بود.
حزبالله لبنان پس از 2 عملیات اسیرگیری در سال 2001، که یکی در مزارع شبعا و دیگری در بیروت اجرا شد، توانست پرونده تبادل اسرا را بار دیگر مطرح و رژیم صهیونیستی را به آزادسازی اسرای لبنانی وادار کند. با این وجود، اسرائیل در مرحله تبادل اسرای 2 طرف، که در آلمان اتفاق افتاد، دست به خیانت زد. در آلمان معلوم شد که «سمیر قنطار»، «نسیم نسر» و «یحیی سکاف» در میان اسرای آزاد شده نیستند.
سمیر قنطار مهمترین اسیر لبنانی در زندانهای رژیم صهیونیستی بود. او یکی از اعضای لبنانی «جبهه خلق برای آزادسازی فلسطین» بود که طی عملیاتی در فروردین 1358 در شهرک «نهاریا» در شمال فلسطین اشغالی به اسارت نظامیان صهیونیست درآمد و به بیش از 500 سال حبس محکوم شد. مشخص شد که طرف صهیونیست، تحت هیچ عنوان حاضر نیست سمیر قنطار را آزاد کند.
سید حسن نصرالله پس از ورود اسرای لبنانی وعده داد که سمیر قنطار را به لبنان بازمیگرداند. با این حال، خود وی طی صحبتهایی پیش از وقوع جنگ 33 روزه، گفت: «ما پس از تبادل اسرا هیچ راهکاری برای ادامه این پرونده نداشتیم. واسطه آلمانی به ما گفت شما باید مجددا از صهیونیستها اسیر بگیرید تا بتوانید مجددا اسرائیل را پای میز مذاکره بکشانید و اسرای خود را آزاد کنید.»
با این حال، سال 2005 سالی بحرانی برای لبنان بود. ترور رفیق حریری در شمال بیروت، باعث شد موجی از هرج و مرج، سراسر کشور را فرا بگیرد. جبههبندیهای داخلی آغاز شد و گروههای معترض، 2 جریان را شکل دادند. جریان حامی سوریه به رهبری سید حسن نصرالله، روز هشت مارس 2005 تظاهراتی گسترده در حمایت از سوریه و لغو قطعنامه 1559 سازمان ملل در بیروت برگزار کرد. او از افرادی که در حال حضور در میدان «ریاض الصلح» بیروت برای تظاهرات بودند، خواست که تنها پرچم لبنان را با خود بیاورند. خود وی نیز در در مقابل پرچم لبنان ایستاد و برای حاضران سخنرانی کرد.
جریان طرفدار غرب، که مسئولان اطلاعات نیروهای ارتش سوریه در خاک لبنان را مسئول ترور حریری میدانست، پس از مشاهده این تجمع عظیم، دست به اقدام متقابل در روز 14 مارس 2005 زد و تظاهراتی علیه سوریه سازماندهی کرد.
با تصمیم دبیرکل حزبالله لبنان، که مورد موافقت هر 2 طرف قرار گرفت، لشکرکشیهای خیابانی در بیروت و دیگر شهرهای لبنان به پایان رسید تا خروج نیروهای سوری از لبنان، بدون درگیری و به صورت کاملا مسالمتآمیز انجام شود.
اسرائیل که در پی این اوضاع، فکر میکرد که حزبالله درگیر اوضاع سیاسی داخل لبنان شده است و تمرکزی بر تحرکات ارتش صهیونیست در جوار مرزهای جنوبی لبنان ندارد، غافل از این بود که حزبالله پس از توصیه واسطههای آلمانی، در حال طراحی برای اجرای عملیاتی جدید، این بار در مناطقی خارج از مزارع شبعا است.
روز 25 نوامبر 2005 اولین عملیات گسترده حزبالله لبنان پس از تبادل اسرا، علیه پایگاه ارتش اسرائیل واقع در منطقه «غَجَر» در شمال ارتفاعات اشغالی جولان و در جوار مزارع اشغالی شبعا اجرا شد که به رغم انهدام گسترده تجهیزات دشمن، حزبالله نتوانست هیچ اسیری از نظامیان صهیونیست بگیرد. پنج تن از رزمندگان مقاومت اسلامی نیز در این عملیات به شهادت رسیدند.
اسرائیل پس از عملیات حزبالله در شمال جولان، فهمید که باید گشتهای مرزی را تقویت کند زیرا امکان تکرار دوباره عملیات از سوی حزبالله در مرزهای شمالی فلسطین اشغالی وجود داشت. این بار، شهیدان «عماد مغنیه» و «خالد بَزّی»، که مغزهای متفکر عملیات قبلی بودند، دست به طراحی عملیاتی جدید در ناحیه مرکزی نوار مرزی شمال فلسطین اشغالی با جنوب لبنان زدند.
این بار هدف، نقطهای در داخل خاک فلسطین اشغالی، در پیچ جادهای روبروی شهرکهای لبنانی «عیتا الشعب» و «رامیا»، موسوم به «خَلّه وَرده»، انتخاب شد. این منطقه از نظر دسترسی، حفاظت و امنیت، یکی از نقاط ضعف ارتش رژیم صهیونیستی محسوب میشد.
عماد مغنیه و خالد بزی به همراه تنی چند از فرماندهان عملیاتی نیروهای ویژه مقاومت اسلامی، بررسی و آمادهسازی طرح عملیات را با مشورت و نظارت دبیرکل حزبالله لبنان آغاز کردند. خالد بزی شخصا آموزش و هدایت نیروها را در نقطهای مرزی، نزدیک به مکان عملیات، آغاز کرد.
ساعت صفر عملیات، پس از بررسی نهایی، ساعت 9:05 صبح روز 12 جولای 2006 در نظر گرفته شد. نیروهای ویژه مقاومت اسلامی، پس از ماهها تمرینات فشرده، آماده اجرای عملیات علیه دو خودروی جیپ هامر گشت مرزی ارتش اسرائیل در ناحیه خله ورده بودند.
درحالیکه بسیاری از مردم در جهان، خود را برای تماشای آخرین مسابقه جام جهانی 2006 آماده میکردند، ناگهان خبری فوری توسط رسانههای جمعی جهان مخابره شد: «حزبالله طی بیانیهای رسمی، اعلام کرد که 2 نظامی ارتش اسرائیل را به اسارت درآورده است.»
این خبر موجی از شادی را در لبنان به همراه داشت. با این حال، ارتش اسرائیل که 30 دقیقه پس از اجرای این عملیات، از وقوع آن مطلع شده بود، ابتدا دست به گلولهباران مناطق مرزی جنوب لبنان و یک مورد تجاوز زمینی بوسیله یک دستگاه تانک زد. تانک مرکاوای مورد نظر در کمین انفجاری رزمندگان حزبالله افتاد و تمام سرنشینان آن کشته شدند. ساعاتی پس از این حمله، اسرائیل رسما جنگ علیه لبنان را آغاز کرد. طرحی که قرار بود در پاییز 2006 برای نابودی کامل حزبالله اجرا شود، زودتر از موعود به اجرا درآمد.
حملات گسترده ارتش اسرائیل از زمین، هوا و دریا به لبنان، اگرچه باعث شهادت، مجروحیت و آوارگی صدها هزار شهروند لبنانی شد اما نتوانست حزبالله را از میدان مبارزه خارج کند.
شکستهای پیدرپی نیروی هوایی ارتش اسرائیل در جلوگیری از شلیک موشکهای حزبالله به طرف سرزمینهای اشغالی شمال فلسطین، باعث شد که رژیم اشغالگر قدس نیروهای زمینی خود را وارد جنوب لبنان کند. این اقدام، بدترین شکست زمینی ارتش اسرائیل را به رژیم جعلی صهیونیست و «ایهود اولمرت» نخستوزیر وقت آن، تحمیل کرد.
اسرائیل سرانجام پس از اجرای چند حمله جنایتکارانه علیه غیرنظامیان، خصوصا در شهرک قانا در حومه صور، وادار به درخواست از سازمان ملل برای مداخله و اجرای آتشبس شد. این آتش بس از روز 14 آگوست 2006 آغاز و عملیات نظامی رژیم صهیونیستی در خاک لبنان به طور کامل متوقف شد.
33 روز نبرد، نتیجهای جز شکست اسرائیل در اهداف مورد نظرش در ابتدای جنگ نداشت. جنگی که با هدف «نابود کامل حزبالله در لبنان» آغاز شده بود، در روزهای آخر خود هدفی جز «دور کردن موشکهای حزبالله از مرز با فلسطین» نداشت.
شکست ارتش اسرائیل در لبنان، الگویی به نیروهای مقاومت در فلسطین داد که طی جنگهای 22، 8 و 51 روزه از آن استفاده کردند تا ارتش اسرائیل، طعم شکست را هرچه بیشتر در لبنان و فلسطین بچشد.
انتهای پیام/ 421