به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «علی چیتسازیان» 20 آذر 1341 در همدان چشم به جهان گشود. وی با فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل ارتش 20 میلیونی، از طریق هنرستان وارد بسیج شد و در پادگان آموزشی قدس همدان آموزشهای نظامی را گذراند.
با شروع جنگ تحمیلی شهید چیتسازیان مسئولیت آموزش جنگهای کوهستانی در گردان انصار الحسین (ع) را بر عهده گرفت. وی در عملیاتهای والفجر 2، والفجر 5، والفجر 8 شرکت کرد و چند بار مجروح شد؛ اما هربار با جدیتی بیشتر و عزمی راسخ تر به جبهه برمیگشت. سرانجام این سردار ملی و سرباز فداکار اسلام عزیز در 4 آذر 1366 در حین انجام یک ماموریت گشت شناسایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
وصیتنامه شهید «علی چیتسازیان»
بسم الله الرحمن الرحیم
حمد و سپاس خداوندی را كه در رحمت خود را در اين عصر و زمان بر روی بندگان خود باز كرده و راه و روش اسلامشناسی را به ما آموخت و ما را از ظلمت و تاريكی به صبح سفيد و آشنايی و پيروزی بر نفس سركش كشاند و از خواب غفلت به بيداری كشيد و از مردن در رختخواب و يا در راه غير خدا به شهادت در راه خودش كشاند و چنين پدر بزرگواری را، الگوی تمام خوبیها، مرد تقوا و عمل، انسان پاک و فرعون كش، بت شكن زمان، انسان سخن و عقل، پير شكستناپذير و گوهر جماران به عنوان رهبر بر بالای سر ما يتيمان نهاد و درس تقوا و آزادگی را از زبان حسين (ع) بر ما آموخت و قلب سياه و كدر ما را با گذشت و جانبازی و ايثار و صبر و استقامت در راه خدا سفيد و پاک گرداند و حال اگر شب و روز شكرگزاری كنيم قدر اين نعمت خدا را نتوانيم دانست.
خداوند در اين مدت انقلاب، يک نعمت بزرگی باز به ما بخشانيد و آن هم جنگ با كافران و خدانشناسان روی زمين تا بتوانيم خودمان را در صحنه عمل امتحان كنيم و برای رسيدن به جهاد مقدس (اصغر) بايد مانعهای بزرگی را از سر راه برداريم و آن هم مبارزه با نفس و يا جهاد اكبر است. واقعا كه جبهه دانشگاه الهی است، دانشگاهی كه در آن درس تقوا، درس گذشت، استقامت، فداكاری، جانبازی، صبر و غيره و غيره آموخته میشود، جبهه جايی است كه انسانهايی كه در آن قدم میگذارند بايد از ته قلب بر سرور شهيدان آقا اباعبدالله لبيک گويند و حسين گونه تا آخرين لحظه عمر خود باشند، جبهه جايی است كه انسان يک قدم از ديگران نسبت به خدا نزديکتر است. خاک جبهه ايران همچون خاک كربلاست چون زمانی كه عزيزان سر بر زمين میگذارند و زمين را با خون خود آبياری میكنند به عشق رسيدن به آقا ابا عبدالله (ع) و بياد آن بزرگوار هستند و خداوند در اين راه پاداش قرار داده است كه بالاترين پاداشش شهادت در راه اوست.
در مسلخ عشق جز نكو را نكشند
روبه صفتان زشت خود را نشكند
پيام به مردم حزب الله و زحمتكش:
البته اينجانب كوچکتر از آن بودم كه بعد از رفتن خود پيامی بدهم. خودم را در مقابل تمام موجودات خداوند كوچکتر میدانم ولی گفتنیهای زيادی برای مردم دارم كه بعد از خاموش شدن چراغ عمرم شما مقداری از آن را از روی كاغذ میخوانيد. اول اين كه امام عزيز را تنها نگذاريد و به پيامهای پدرگونه او از ته قلب گوش فرا دهيد و مانند مردم كوفه نباشيد كه اباعبدالله (ع) را تنها گذاشتند. اگر تا به الان در اين راه مقدس قدم نگذاشتهايد و به پابوس اسلام نيامدهايد فرصت هست و هر وقت كه پيش خدا بیایید خداوند شما را قبول میكند و ديگر اين كه از راههای انحرافی كه انسان را از خط امام عزيز و بزرگوار دور میكند پرهيز كنيد. امام عزيز فعلا فرمودهاند كه بايد در جبهه باشيم و دفاع را واجب دانستهاند. جبهههای گوناگون برای خودتان درست نكنيد، جبهه فقط و فقط خط مقدم است و برای همه واجب است. نگذاريد امام عزيز برای چندمین بار به ما بگويد كه به جبهه برويد؛ اگر ما سرباز او باشيم فرمودهاند و ديگر كافی است. ما بايد به دنيا ثابت كنيم كه هر چه امام میگويند با جان و دل خريداريم. از گروه بازی و خيانت به خون شهدا بايد ديگران به فكر كمک كردن به اين خاک باشند نه به فكر مسئول بودن و مسئولیتها که به عهده ما میگذارند به فكر كمک كردن به مستضعفان باشيم، نه به كسانی كه از زحمت و خون شهدا استفاده میكنند و نفعی هم به انقلاب و جنگ نمیرسانند. پيام ديگری كه دارم اين است كه سعی كنيد كه در اين 2 روز زندگی، امام بزرگوار را راضی نگه داريد و از همه بالاتر پروردگار عالیتان را. لباس عاشقانه رزم را بر تن كنيد و پوتينهای خود را محكم ببنديد و پيشانی بند اللهاکبر بسته و پشت پا به این دنيا و ماديات زودگذر زنيد و با يک دست قرآن و با دست ديگر سلاح برگيريد و بسوی جبهههای حق عليه باطل حركت كنيد و به زبان خود اين را جاری كنيد جنگ جنگ تا پيروزی.
پيام برای برادران واحد اطلاعات عمليات:
آنسو كشان با سرخوشان، اينسو كشان با ناخوشان
يا بگذرد يا بشكند، كشتی در اين گردابها
برادران عزيز از اين كه خداوند بزرگ توفيق داد و منت بر من نهاد تا بتوانم چند صباحی از عمر خود را با شما عزيزان فداكار باشم شكرگزارم ولی میخواهم بگويم كه اين واحد مقدس را خيلی خيلی قدر بدانيد. كارهايی كه شما برادران عزيز انجام میدهيد عاشقانه است نه علاقه [عاقلانه]، برای رضای الله است نه برای كس ديگری، از ته قلب اينجانب را حلال كنيد و خلاصه اين بنده گنهكار و حقير را به بزرگی خودتان ببخشيد و از خدا برايم طلب آمرزش كنيد چند پيام است كه میخواهم برايتان بگويم:
1- خداوند را سعی كنيد با حرکت قلبی خود راضی نگه داريد.
2- برای شهادت يا رفتن تلاش نكنيد برای رضای او كار كنيد بگويید: خداوندا! نه برای بهشت نه برای شهادت، اگر ما را هم در جهنمت بیاندازی و فقط از ما راضی باشی، برای ما کافی است.
3- خانواده شهدا را فراموش نكنيد. بخصوص شهدای واحد.
4- به مجروحين و معلولين سركشی كنيد مخصوصا برادران واحد.
5- در وقت نماز این بنده را هم دعا کنید و نماز وحشت شب اول قبر را هم برای من بخوانید. حلال کنید.
پيام به پدر و مادر و برادر و خواهرم:
ای پدر و مادر عزيزم! میدانم كه جز زحمت و ناراحتی برای شما چيزی ديگری نداشتم و جای نگذاشتم و میدانم كه شهادت فرزند دوم برای شما مشكل است و اين را بدانيد و خوشحال باشيد كه من را دشمنان خداوند بکشند مانند منافقین. دشمنان خداوند مرا نشانه گرفتند و من اين راه مقدس را آگاهانه انتخاب كردم و خوشحال هستم كه به مقصد آخر رسيدم و اگر خداوند قبول كند و این دنیا دنیای فانی است و زودگذر و زندگی آن است که کارنامه قبولی را بگیرم و از این دنیا بروم. از شما میخواهم كه خداوند را از خودتان راضی نگه داريد و خوشحال باشيد كه با خون ما، شما هم سهمی را بر دین خدا پیدا کردید.
برادر عزيزم میدانم كه بعد از رفتن من شما خواهی ماند و ديگر برادری نداری، ولی میخواهم بگويم كه خوشحال باش كه 2 برادر خودت را در راه خداوند بزرگ قربانی دادهای و هر طور كه میتوانی سعی كن كه انقلاب و جنگ را ياری كنی. از خداوند بزرگ هم برای پدرم كه خيلی خیلی زحمت من را كشيده است و میدانم كه مقداری از آن موهايش را كه سفيد شده است، من سفيد كردهام و همينطور موهای مادرم، از خداوند میخواهم كه صبر به آنها عنايت بفرمايد. خواهشی از شما دارم که برای من گريه نكنيد برای مظلوميت آقا اباعبدالله (ع) بگریید و از خواهرم میخواهم كه زينب گونه باشد و از خداوند میخواهم كه به آن هم صبر عنايت بفرمايد. از کلیه فامیلها و آشنایان حلالی به جای من بخواهید و همسایگان هم آنهایی که در کنارمان بودند و هم همسایگان آپارتمان و هم اطراف و از خانواده رستگاری و غیره هم حلالی بخواهید. برادر عزیزم حسین فرزان، برای شما برادر عزیزم هم از خداوند بزرگ صبر میخواهم و از تو میخواهم که برای من دعا نمایی.
مقداری پول که از من میخواهند:
1- 3600 تومان موتوری 23.
2- 1300 تومان در خرم آباد به موتوری سپاه بدهکارم.
3- 10000 تومان حاج آقا.
4- مقداری پول هم رضا حاجیلو تعاون رزمی سپاه میخواهد.
5- 700 تومان اسماعیل اسدی.
6- 2 سال و 2 ماه نماز بدهکار هستم و روزه نزدیک چهار ماه و یک روز هم نتوانستم روزه بگیرم به دلیل مریضی که داشتم این هم حل شود.
7- نزدیک سه هزار تومان هم حق مظالم بدهید.
در ضمن اگر از کسی هم پول میخواهم اگر ندارد بدهد حلال آن باشد.
تو همسر عزيزم:
از اين كه مدت آشنايی ما كم بود و بيشتر آن را در منطقه بودم از شما معذرت میخواهم، ولی از اين خوشحال هستم كه من هم ادعای تكليف کرده و رضايت خداوند را که بود انجام دادم. اگر در این زمان هر کس در زندگیش از روی مال دنیا و زندگی شیرین بدون دردسر و لذتهای دنیوی پل پیروزی زد و خود را به جهاد اصغر رساند، عاقبت بخیر خواهد شد.
از شما میخواهم كه بعد از من هم چون زينب محكم و استوار باشيد. اگر خداوند به من فرزندی داد، در بزرگ كردن آن سعی و تلاش كن و در تربيت آن جدی باشید. اگر خداوند به من دختر داد آن را يک مسلمان واقعی و اسلام شناسی خوب بزرگ كن و اگر پسر داد آن را جوری بزرگ كن كه نان را از راه حلال بدست بياورد و به مستضعفان كمک كند و از بچگی آن را عاشق اباعبدالله (ع) كن و تربت آن را در دهانش بگذار و آن را مانند مولايمان حسين (ع) آزاد مرد بزرگ كن و به آن بگو كه هيچ وقت جلوی زورگويان دنیا سر خم نكن و خداوند را برای رضای آن عبادت كن.
به فرمانده عزیزم:
از برادر همدانی و برادر کیانی و برادر شادمانی که به عنوان فرماده من بودند، اگر در کار کم کاری کردم امیدوارم که مرا حلال کنید و اگر از من بدی دیدید امیدوارم که آن را هم حلال کنید.
پدر عزیزم از مهمانانی که به منزل ما میآیند برای تسلیت گفتن بخصوص برادران اطلاعات خوب قدردانی نما.
انتهای پیام/ 181