مزاحی که مادر شهید را دلگرم کرد
همرزم شهید «مصطفی احمدزاده» در نامهاش آورده است: روز قبل از نوشتن این نامه، مادرت را دیدم. با ناراحتی گفت: «مصطفی نوشته چهار ماه دیگر میخواهم اقامتم را تمدید کنم»، در جواب گفتم: «خانم احمدزاده! مطمئن باشید، مصطفی در سوریه زن گرفته و دیگر بازنخواهد گشت» و خلاصه اینطوری شوخی کردم تا شاید کسی خوشحال شود.
به گزارش خبرنگار
ساجد، شهید «مصطفی احمدزاده» 3 فروردین 1341 در تهران دیده به جهان گشود. وی با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و سرانجام 22 فروردین 62 در فکه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
تصویر نامه همرزم شهید «مصطفی احمدزاده»
بسمه تعالی
به نام هستی دهنده زمین و زمان
به نام پرورش دهنده مستضعفان و شهیدان
خدمت برادر عزیزم شیخ المصطفی احمدزاده چهارم
ضمن عرض سلام و احوالپرسی از درگاه خداوند برایت آرزوی موفقیت روزافزون دارم و امیدوارم همیشه سالم باشی و همچنان مورد لطف خداوند تبارک و تعالی قرار گرفته تا توفیق خدمت بیریا در راه خدا برای اسلام و مسلمین را لایق باشی. مصطفی عزیزی که همیشه به یادت هستم و هستیم از اینکه جواب نامه را دیر میفرستم معذرت میخواهم من چون حساب کرده بودم مدت چهار ماه تمام میشود با این فکر اگر نامه بنویسم خودت شاید در تهران باشی به این دلیل از نامه نگاری خودداری کردم تا یکی دو روز قبل از نوشتن این نامه مادرت را دیدم و احوالت را از ایشان پرسیدم که با ناراحتی گفت مصطفی نوشته چهار ماه دیگر میخواهم اقامتم را تمدید کنم و من در جواب گفتم، خانم احمدزاده مطمئن باشید مصطفی در سوریه زن گرفته و دیگر باز نخواهد گشت و خلاصه اینطوری شوخی کردم تا شاید کسی خوشحال شود. مصطفی جان بدان که دلمان خیلی برایت تنگ شده اگر لفظ (مان) را به کار بردم مقصودم تمام بچههای بسیج فرهنگی و عدهای اقتصادی و عدهای هم نظامی که همیشه احوالت را میپرسند.
خوب از وضع مسجد برایت بنویسم؛ شکر خدا روی هم رفته بد نیست افرادی که به مسجد میآیند بیشتر شدهاند، تمام گروههای خدماتی و فرهنگی هم نسبتا خوب کار میکنند. آقای غنوی هم از مدیریت تعاونی استعفا کرده و حاجی آقا تابش به جایش مشغول به کار شده است. ولی این را برایت بگویم هنوز جو قدرت طلبی و نفاق در مسجد وجود دارد یک سری برنامه دعای کمیل گذاشتهایم که هر شب جمعه در خانه یک شهید برگزار میشود. جایت خالی منزل محمد حبیب ا...زاده هم رفتیم. منزل حاج احمدی هم رفتیم و خیلی خوب برنامه سر گرفته شده است. بچههای مسجد هم سالم و سرحال هستند و تا این لحظه که نامه را برایت مینویسم. هیچکدام عازم به جبهه نشدهاند. رضا هاشمی هم در سپاه پاسداران مشغول به خدمت شده است. حاجی آقا هم (حاجی منتخب) چندین شب گذشته به او گفتم که تو به سوریه رفتهای و خیلی احوالت را پرسید و گفت مخصوصا سلام من را به او برسان. مصطفی جان از اینکه در هنگام دعا و نیایش به یاد ما هستی کمال تشکر را داریم و این را بدان همیشه در جاهای زیارتی و در حالهای دعا مخصوصا کمیل عجیب به یادت میافتم و دعایت میکنم. هر چه زودتر با سلامت کامل و ایمانی قویتر برگردی و به من درسی بیاموزی. مصطفی جان ان شاءالله سعی کن حتی اگر برای ده روز هم که شده برگرد و دوباره برو چون مادرت بسیار دلش برایت تنگ شده طوری که وقتی با ایشان صحبت میکردم تماما در کلمات احساس میکردم. شهریار هم به سر کار در اداره دارایی رفته است و مشغول کار است و متاسفانه بسیار کم به مسجد میآید.
داوود فرزانه از من میپرسید چرا مصطفی جواب نامه من را نداده. (یک نامه در جواب نامهات نوشته است.) گفتم نمیدانم لطفا دلیلش یا جواب نامه را بنویس. شیخ المصطفی اطهر مغازه فعلا باز شده البته با پرداخت جریمه. اسمت را هم هنوز ثبت نام نکردهایم چون متاسفانه وقت نشده است و چند روزی است برف حسابی در تمام ایران مخصوصا تهران شروع به باریدن کرده است؛ و جایت خالی است برای برف پاروکردن.
حتما خبر داری که یک گروه از امت ایران برای 22 بهمن به سوریه میآیند.
و انشاءالله ما هم سعادت داشته باشیم، خیال آمدن داریم. در ضمن روزی که در زینبیه سینهزنی بود و از تلویزیون ایران نشان داد من و خانواده ام تو را در صف اول با پیراهن سیاه مشاهده کردیم. و از خوشحالی چیزی نمانده بود شیشه تلویزیون را بشکنم و تو را در بغل بگیرم. حتما برایم بنویس آیا فیلمهایی را که سه حلقه بود و به وسیله برادران اعزامی سپاه فرستادم به دستت رسیده یا نه. مصطفی (مصطف) اگر شد موقع آمدن به ایران حدود صد عدد قرص آسپرین و ابتالیدن بخر و بیاور. از اوضاع و احوال آنجا برایم بنویس. انشاءالله سعی کن هر چه زودتر برگردی چون یک حزب الله در ایران بیشتر مورد نیاز است و بیا و مدرک آخر را بگیر و در جبهه داخلی شروع به فعالیت بکن (بیشتر فکر کن) خانوادهام سلام زیاد میرسانند و دوستان جمیعا سلام میرسانند و همگی از شما هنگام دعا و نیایش و زیارت قبول متبرکه التماس دعا داریم.
والسلام
برادر کوچکت
سلام علیکم ان شاءالله که حالت خوب باشد ما هم اینجا بودیم بدان که تو را فراموش نکردهایم.نامه میدهم.
خداحافظ
سید محمد حسینی
انتهای پیام/ 111