به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، شهیدان مجتبی و محمدرضا
غلامی دو برادری بودند که به فاصله چند سال از هم به دنیا آمدند و نهایتا هم به شهادت
رسیدند. مجتبی متولد اردیبهشت 1345 و محمدرضا متولد بهمن ماه 1347 بود.
مجتبی سال 1361 در جریان عملیات بیت المقدس و در جنگ تن به تن با نیروهای
عراقی به شهادت رسید و چهار سال بعد محمدرضا در سال 65 در عملیات کربلای پنج در
شلمچه به شهادت رسید.
خواهر این دو شهید می گویند: «مجتبی انسان شجاعی
بود، و با اینکه در ایام پیروزی انقلاب تنها 13 سال سن داشت ولی در تظاهرات و
اجتماعات شرکت می کرد.»
وی به حضور مجتبی در سن 15 سالگی در جبهه های جنگ اشاره می کند و
ادامه می دهد: «در اولین اعزام، مجتبی 15 ساله بود. جبهه آن زمان با کثرت
نیرو رو به رو بود، برای همین به او گفته بودند که باید به خانه برگردد. مجتبی
بسیار ناراحت شد و برای ماندن اصرار کرد، نهایتا وقتی با مخالفت جدی مسئولین
اعزام رو به رو شد به آنها گفته بود من را برای رفتن روی مین انتخاب کنید تا حداقل
برای دفاع از وطنم کاری کرده باشم که مسئولین توضیح می دهند نیازی به این کار نیست.»
شهید مجتبی غلامی در آخرین نامه خود که عنوان وصیت نامه را به خود گرفته، نوشته است:
«پدر و مادر عزیز و مهربان! شما اجر و مزد خود را گرفتید و از اینکه اجازه دادید من ناقابل به جبهه که لیاقت آن را نداشتم بروم، چون جبهه، جای کسانی است که واقعا ایمان صد درصد قوی داشته باشند تا بتوانند زیر آن همه سختی و توپ و تانک و خمپاره و غیره طاقت بیاورند و به قول یکی از برادران بسیج که خداوند نگهدارش باشد میگفت جبهه واقعا جای خودسازی است و من هم آمدهام تا اینجا ساخته شوم انشاءالله تا بتوانم گناه کمتر بکنم و امکان دارد در اینجا یعنی جبهه که جای خودسازی است به لطف خداوند سعادتی هم نصیب بعضی از برادران میگردد که من از خداوند بزرگ میخواهم که من را هم از این سعادت بهرهمند کند هرچند که میدانم لیاقت آن را ندارم ولی این راهم بگویم که من به جبهه نیامدهام که فقط شهید شوم بلکه به قول امام آمدهام که آن قدر بعثی و کافر بکشم و بعد به حول و قوت خداوند شهید شوم آری بعثی و کافرانی که از آمریکا و دیگر ابرقدرتهای ضد خلق و ضد اسلام دستور میگیرند و نمیخواهند اسلام پایدار بماند و از هر طریق که بتوانند ضربه میزنند گاهی از طریق عراق و گاهی از طریق ضد خلقان و منافقین در داخل و گاهی هم از طریق فرهنگ٬ من یک نصیحت به تمام دانش آموزان و دانش جویان مکتبی و اسلامی دارم و آن اینکه آنها تا هرجا که میتوانند درسشان را بخوانند و به دانشگاه بروند و نگذارند که ضد خلقها و ضد اسلامیها وارد دانشگاه شوند و به وسیله درس خواندن ضربه به اسلام بزنند.
والسلام.»
محمدرضا غلامی از کودکی به همراه پدر، برادران و پسرخاله خود در کلاس
های قرآن اساتید شرکت میکرد و با حضور برادرش مجتبی در صحنه دفاع مقدس، او نیز
برای دفاع به میدان جنگ رفت و پس از شهادت برادر دائما به مزار او سر می زد و با
مزار برادر خلوت می کرد.
در وصیتنامهای که از شهید محمدرضا غلامی بر جای مانده آمده است:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم
الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل اللّه باموالهم و انفسهم اعظم درجه عنداللّه و اولئک هم الفائزون
سوره توبه آیه ۱۹
آنان که ایمان آوردند و از وطن هجرت گزیدند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد کردند آنها را نزد خدا مقام بلندی است و آنان بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند.
با سلام حضور حضرت مهدی عجل اللّه و نایب بت شکن او امام امت خمینی کبیر و با سلام حضور خانواده شهدا و مفقودین و اسرا و جانبازان و تمام شیعیان جهان.
و اما وصیتی به پدر و مادر مهربانم
هرچند که من قابل نیستم تا وصیتی برای شما بنویسم و حق فرزندی را نسبت به شما چندان که باید به جا نیاورده ام، اما از این رو که امکان دارد دیگر شما را ملاقات نکنم به عنوان خداحافظی این جملات را مینویسم. پدر و مادر عزیزم اگر به فیض عظمای شهادت نائل شدم از شما تقاضا دارم این فرزند کوچک خود را حلال کنید و برای من دعا نمایید چون اگر دعای پدر و مادر نباشد (که بحمداللّه تا به حال بوده است) کار انسان در آن عالم لنگ است.
شما ناراحت رفتنم از این دنیا نباشید چون فرزندتان را از دست ندادهاید بلکه تازه به دست آوردهاید. میدانم که ممکن است ناراحت شوید چون همانطور که قبلا هم گفته بودم آقا امام حسین(ع) موقع فرستادن علی اکبرش به میدان رزم ناراحت بود اما چون جهت رضای خدا بود برایش مسئلهای نبود، شما هم که از کودکی مرا با مجالس اباعبداللّه آشنا کردهاید مسلماً به او اقتدا خواهید کرد من از زحمات بسیار شما که توانایی بیان آنها را ندارم تشکر میکنم و از شما میخواهم که به زخم زبانهای نامردمانی که اسلام و حسین (ع) را درک نکردهاند گوش ندهید که شما فرزندتان را به امانت گرفته بودید و به صاحب اصلیش برگرداندید که امیدوارم در دنیا و آخرت از نعمتهای الهی بهرهمند شده و در روز محشر با ائمه علیهالسلام محشور شوید.
و از خواهران گرامم هم خواهش میکنم که موازین اسلامی و حجاب را رعایت کنید و در کارهایتان به خانم زینب سلام اللّه علیها اقتدا کنید.
و ضمنا از دوستان و آشنایان تقاضا دارم که قرآن را فراگیرند و نماز اول وقت را همراه با جماعت به جای آورید و حتما در مجالس اهل بیت شرکت کنید و در آنجا در حق این حقیر دعا کنید.
و از همه عزیزان عاجزانه تمنا دارم که مرا حلال کنید و بدی مرا به خوبی خودتان ببخشید و آخرین حرف من این است که امام را تنها نگذارید که اگر سعادت دنیا و آخرت را میخواهید در پناه این سید بزرگوار مییابید.»
شهید مجتبی غلامی در آخرین نامه خود به خانواده که حکم وصیت نامه را دارد نوشته است:
«پدر و مادر عزیز و مهربان! شما اجر و مزد خود را گرفتید و از اینکه اجازه دادید من ناقابل به جبهه که لیاقت آن را نداشتم بروم، چون جبهه، جای کسانی است که واقعا ایمان صد درصد قوی داشته باشند تا بتوانند زیر آن همه سختی و توپ و تانک و خمپاره و غیره طاقت بیاورند و به قول یکی از برادران بسیج که خداوند نگهدارش باشد میگفت جبهه واقعا جای خودسازی است و من هم آمدهام تا اینجا ساخته شوم انشاءالله تا بتوانم گناه کمتر بکنم و امکان دارد در اینجا یعنی جبهه که جای خودسازی است به لطف خداوند سعادتی هم نصیب بعضی از برادران میگردد که من از خداوند بزرگ میخواهم که من را هم از این سعادت بهرهمند کند هرچند که میدانم لیاقت آن را ندارم ولی این راهم بگویم که من به جبهه نیامدهام که فقط شهید شوم بلکه به قول امام آمدهام که آن قدر بعثی و کافر بکشم و بعد به حول و قوت خداوند شهید شوم آری بعثی و کافرانی که از آمریکا و دیگر ابرقدرتهای ضد خلق و ضد اسلام دستور میگیرند و نمیخواهند اسلام پایدار بماند و از هر طریق که بتوانند ضربه میزنند گاهی از طریق عراق و گاهی از طریق ضد خلقان و منافقین در داخل و گاهی هم از طریق فرهنگ٬ من یک نصیحت به تمام دانش آموزان و دانش جویان مکتبی و اسلامی دارم و آن اینکه آنها تا هرجا که میتوانند درسشان را بخوانند و به دانشگاه بروند و نگذارند که ضد خلقها و ضد اسلامیها وارد دانشگاه شوند و به وسیله درس خواندن ضربه به اسلام بزنند.
والسلام.»
در ادامه تصاویری از این دو شهید را می بینیم.