استاد دانشگاه امام صادق(ع):
اندیشه شکلدهنده «داعش» بهزودی نخواهد مرد/ زمینه انقلاب علیه آل سعود فراهم است
حجتالاسلام حامد کاشانی گفت: اگرچه به ظاهر داعش در رقه، حلب و موصل نابود شده، اما این فکر نخواهد مرد و نابود نمیشود، دوباره فرصت بازسازی پیدا کرده و با تغییر نام دوباره ظهور میکند.
به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، در سال های 2013 و 2014 گروهی از مسلمانان تندرو که خود را جهادگر می نامیدند به سرعت بیابانهای سوریه و عراق را در نوردیدند و شهرهای مهمی از این کشورها را به تصرف خود درآوردند.
تقریبا روزی نیست که نام «داعش» در رسانههای مختلف جهان مطرح نشود. فیلمهای وحشتناک جنایات این گروه، مشتمل بر سلاخیها و کشتار بیرحمانه افراد به مدد اینترنت دست به دست میشوند.
ابوبکر البغدادی، رهبر داعش که به یکی از مخوفترین تشکیلات شبهنظامی جهان تبدیل شده بود در سال 2014 بر منبر مسجد موصل ایستاد و با ردا و دستاری سیاه رنگ خود را خلیفه تمام مسلمین جهان خواند، اعلام خلافتی که حتی از سوی سایر گروههای سلفی جهادی نیز مورد انتقاد جدی واقع شد.
امروز، داعش در موصل سقوط کرده، سرنوشت ابوبکر البغدادی در هالهای از ابهام قرار دارد و پایههای خلافت خودخواندهاش در سایر نقاط نیز متزلزل شده است. با این حال آنچه «داعش» را شکل داد همچنان سوژه جذابی برای محققین است.
حجتالاسلام حامد کاشانی، استاد دانشگاه امام صادق(ع) محققی چیرهدست در زمینه تاریخ اسلام است و در کنار خطیب بودن، وجه علمی و پژوهشی پررنگی دارد.
در روزهای پس از آزادی موصل میزبان این استاد حوزه و دانشگاه بودیم تا با او در مورد «داعش، اندیشهها و آبشخور فکری این گروه» صحبت کنیم.
کاشانی بر این باور است که «داعشیگری» به این زودی نخواهد مُرد و شجره خبیثه تکفیر، ریشهای بسیار کهنتر از «داعش» دارد.
آنچه در ادامه میخوانید گفتگوی تفصیلی ما با حجتالاسلام حامد کاشانی است:
این فکر نخواهد مرد و نابود نمیشود
معمولا این سوال را آخر مصاحبه میپرسند اما من همین ابتدا از شما صریحا میپرسم، آیا داعش بالاخره خواهد مرد؟
در این خصوص باید به سابقه اندیشه داعش توجه کرد، چرا که از این حفرههایی که در اصل تفکر داعش وجود دارد میتوانند نهایت سوء استفاده را بکنند، تشابه آنها به شیعه انگلیسی و نحوه تبلیغات و جذب آنها به خوبی نمایان است، اگر چه به ظاهر داعش در رقه، حلب و موصل نابود شود، اما این فکر نخواهد مرد و نابود نمیشود، باز فرصت بازسازی پیدا کرده و با تغییر نام دوباره ظهور میکند، آنچه که از تجربه گذشته به دست میآید در 200، 300 سال اخیر این تفکر وجود داشته و هر زمانی با یک نام جدید و با شعارهای جذاب نمایان شده است.
نخستین بارقههای مسلمانکشی
به سراغ ریشههای تفکر تکفیر برویم. اولین نمونه مسلمان کشی در میان مسلمین، چه زمانی رخ داد؟
اولین نمونه مسلمانکشی و تکفیر -محمدبن عبدالوهاب خودش تأکید کرده که مآخذ من اینجا است- را در سیره خلیفه اول میبینیم که مانعین زکات(کسانی که زکات به حکومت پرداخت نمیکردند و مشکلات اقتصادی با دولت داشتند) را تکفیر میکند در حدی که حتی خلیفه دوم هم به ایشان اعتراض میکند، برخلاف امیرالمؤمنین که مخالفین خودشان را با وجود اینکه میتوانستند تکفیر کنند، حضرت این کار را نکردند بلکه پرونده دیگری برای اینها باز کردند و این پرونده را مسکوت گذاشتند و آن، پرونده اهل بغی است «اخواننا بغوا علینا». متأسفانه در دولت خلیفه اول با مخالفان -البته بعضی از مخالفین مرتدین هم هستند با آنها کاری نداریم- که زکات نمیدهند، حال یا دولت را قبول ندارند یا مشکل مالی دارند، آنها را به شدت سرکوب و تارومار کردند و در اسنادی که از محمدبن عبدالوهاب رسیده و در مکتوباتی که هست تصریح میکند ما راه خلیفه اول را میرویم.
ابنتیمیه را کاریکاتوری نقد کردهایم
یعنی در واقع مسلمانکشی بعد از پیغمبر(ص) رسماً با تکفیر شروع میشود!
در قرن دوم و سوم هجری نمونههای جدی تکفیری را مانند «بربهاری» داریم، اینها در تاریخ فراموش میشوند و خیلی هم جایی ندارند، البته یک دورههایی فرصت پیدا میکنند، علاوه بر شیعه سایر مذاهب اسلامی را بکوبند، در این خصوص جنگهای زیادی رخ داد و قتلعامهایی که حنبلیها از شافعیها و حنفیها در بغداد و عراق داشتند را در تاریخ شاهد هستیم. پس میتوان گفت این فکر، یک مردهریگی است تا زمانی که ابن تیمیه میآید.
در مورد شخصیت ابنتیمیه و تاثیرش بفرمایید.
ابن تیمیه یک شخصیتی است که متأسفانه کاریکاتوری نقد شده است و جداً تاکنون هیچ نقد جدی همه جانبهای از او نکردهایم، یعنی بنده هیچ کتابی را نمیشناسم که افکار ابن تیمیه را منصفانه و همه جانبه نقد کرده باشد. ابن تیمیه دهها جلد کتاب دارد، یک اشکال پیدا کردن از یک نفر که دهها جلد کتاب دارد، کاری ندارد، این شخص به خاطر زهد جدی، راسخ بودن عقیده، پرکار بودن و نبوغ خاصش- البته بنده با او مخالفم- میتواند مورد توجه قرار گیرد، یک نمونه از نبوغش این است که وقتی او را زندان میاندازند، بیش از 30 جلد مجموعه استفتاء مینویسد، حال امروز مراجع ما با وجود رسانهها، چند جلد استفتاء دارند؟!
به این فکر کردم که مگر این فرد چقدر طرفدار داشته است؟ بررسی کردم و دیدم او از زمان فراغت در زندان نهایت استفاده را برده و با طرح سؤال از خود در همه زمینهها فقه، اصول، عقاید، تفسیر و تاریخ به عنوان استفتاء پاسخ داده، این امر نبوغ ابن تیمیه را نشان میدهد، همچنین وقتی این شخص از دنیا میرود، تشییع جنازه باشکوهی-در تاریخ ثبت شده است- از او انجام میشود که نشان میدهد زمینههایی دارد، منتها چون قاطبه جهان اسلام از اهل سنت با او مخالفت میکنند، نتوانست زیاد مطرح شود و اگر فرزندخواندهاش ابن قیم جوزیه نبود، این شخصیت نابود میشد.
داعش در مظاهر تمدن، مدرن است/ وجود این گروهها برای حکومت عربستان مفید نیست
منتها یک فردی که چنین شخصیت برجستهای دارد و مفسر آثارش است، قبل از آن ذهبی و بعد از آن ابن کثیر به تبلیغ ابن تیمیه پرداخته و کار به جایی میرسد که از او به عنوان یک عالم تندرو یاد میکنند، به طور مثال ابن حجر عسقلانی که 120، 130 سال بعد از او از دنیا رفته و مخالف بخشی از تفکر او است، از ابن تیمیه در برخی آثارش تجلیل میکند و میگوید: «ردیهای که به شیعه نوشته است خیلی خوب است، البته ابن تیمیه در برخی موارد خواسته است شیعیان را بکوبد که به امیرالمؤمنین توهین کرده که این بد است»! یعنی او عالم است ولی با این وجود تندوریهای او را قبول ندارم.
تا اینکه در قرن یازده و دوازده زمینه برای جریان سیاسی حنبلیها در عربستان اتفاق میافتد و برای اولین بار ثروت و نیروی نظامی پیدا کرده و با ائتلاف با آل سعود شروع به قیام میکنند و خاکریز به خاکریز و شهر به شهر حمله می کنند، البته چند بار شکست جدی میخورند تا یک گروه بسیار قدرتمند با توحش بالا به نام گروه «اخوان» در عربستان شکل میگیرد که شاخه نظامی آنها است و به نجف اشرف و کربلا معلی حمله کرده و خونریزیها و بیحرمتیهای زیادی مرتکب میشوند، این گروه مذهبیهای تندروی تکفیری شاگردان جریان محمد بن عبدالوهاب هستند تا اینکه قدرت را به دست میگیرند که این قدر تندرو هستند به آل سعود میگویند شما با آمریکا هم نباید ارتباط داشته باشید، آنها حتی با مظاهر تمدنی هم مخالف هستند و به عبارتی از داعش هم تندروتر هستند، چون داعش در مظاهر تمدن، مدرن است، به گونهای که مجله «دابق» گاهی از نظر صفحهبندی، عکاسی و غیره از مجلات ما جلوتر است.
آنها به دولت عربستان که دولت سلطنتی است، اعتراض میکنند که چرا مظاهر ثروت و تجهیزات از غرب میآورید، با حکومت درگیر میشوند، با این وجود جریان تکفیر آلسعود وقتی در عربستان مستقر میشود، چون باید با دنیا تعامل میکرد، قدری از آن تندرویهای شدیدشان کم شد. وهابیت آلسعود از نظر فکر سیاسی تفاوت زیادی با اهل سنت ندارند-البته سلفیهای جهادی متفاوت هستند- با هم زندگی میکنند، اما نیروهای رادیکال وهابی یا کسانی که بیشتر پایبند به اصول محمد بن عبدالوهاب هستند، دولت کنونی عربستان را فعلاً مجبوری تحمل میکنند، این گروهها هستند که از سلفیهای جهادی حمایت میکنند، بنابراین باید گفت وجود این گروهها برای حکومت عربستان مفید نیست، چون با حمایت از آنها نوبت مرگ خودشان هم خواهد رسید و این یک پارادوکس است.
زمینه برای انقلاب به ضرر آل سعود فراهم است/ جریانهای سلفی تقلیدگریزند
چرا عربستان به ظاهر از داعش حمایت نمیکند؟
باید توجه داشت که عربستان به عنوان دولت نمیتواند از داعش حمایت کند، مانند این است که در جنگ ایران و عراق، دولت ما از صدام بخواهد حمایت کند و این عقلایی نیست، اما نیروهای داخلیشان، روسای بعضی از قبایلشان، بعضی مفتیهای حکومتی از این گروه حمایت میکنند، بیشترین طرفدار داعش در جهان از تعداد بالای توئیتها در عربستان میتوان فهمید که عربستانیاند؛ حال این مردمی که حکومت عربستان را قبول ندارند، زنگ خطری برای دولت آلسعود به شمار میآیند، در واقع از درون عربستان، زمینه برای انقلاب به ضرر آل سعود فراهم است.
و طبیعتا اینگونه نیست که هر مخالفتی با آل سعود به نفع ما باشد.
نه! به نفع داعش و به نفع جریانهای سلفی جهادی خواهد بود، البته یک رشد مختصری جریانهای شیعیاش دارد، اما آنچه در عربستان پرطرفدار و پرجمعیت است، طرفدارانی از القاعده، النصره، داعش و امثال اینهاست. سلفیهای غیرجهادی عربستان یا دیوبندیه پاکستان و هند که وهابی نیستند و با وهابیها مخالفند، ولی سلفی هستند و سلفیهای جهادی هم شامل القاعده، داعش و النصره هستند، اینها به جز یک مورد در باقی موارد اعتقادی مشترک هستند، در آنچه که مشترک هستند و خطر جدی فتنهگری اتفاق میافتد چند چیز است:
جریانهای سلفی تقلیدگریزند، با تقلید مخالفت میکنند و جامعه را به سمت این سوق میدهند که هر شخص خودش وظیفه دارد استنباط کند، یعنی میگویند شما حق ندارید به عالم رجوع کنید، خودتان بروید تحقیق کنید، از آیات و روایات به روش سلف، کلام خدا و پیغمبر، مطلب را پیدا کنید، ظاهر این سخن خیلی حرف خوبی است، ولی دقیقاً همان خطری را دارد که بخشی از تشیع انگلیسی و بخشی از اخباریون شیعه دارند، وقتی شما میگویید رجوع به عالم نکنید، خودتان از روایات گذشته مطالبی را بردارید، نقطه خطا اینجا است که شما اسلحه را دست بچه میدهید.
کسی که عالم است و به قرآن تسلط نسبی دارد، مثلاً 40 هزار روایت فقهی را دیده است، وقتی یک جملهای میگوید منظومه فکری را دیده و چیزی که برداشت میکند تعارض و تضاد جدی با کل منظومه ندارد، اما آن کسی که تسلط کافی ندارد، با یک جمله به راحتی به سمت تکفیر میرود، مثلاً «قاتلوا المشرکین کافّةً»، حالا مشرکین چه کسانی هستند؟ میگویند هر چه برداشت کنید، یا مثال شیعی آن را بگویم، در روایت آمده است اگر کسی در نماز جمعه سه جلسه شرکت نکند، منافق است، کسی که اهل باشد میداند اگر این روایت درست باشد و از معصوم صادر شده باشد و تقیهای هم نباشد و امام در مقام بیان باشد، میداند منظور از نفاق، کدام نفاق است، چند نوع نفاق داریم، نفاق اخلاق، نفاق عقیده و ... داریم.
یا مثلاً «لاصلاة لجار المسجد الا فی المسجد»، برای همسایه مسجد نماز جز در مسجد نیست، کسی که مجموعه روایات را ندیده است، این را ببیند میگوید اگر کسی نزدیک مسجد است و برود در خانه نماز بخواند، نمازش باطل است، در حالی که کسی که مجموعه را دیده، میداند نماز فردی هم داریم، این روایت میخواهد اهمیت جماعت را بگوید، دقیقاً همین مثال نماز در وهابیت است، وهابیت میگوید نماز جماعت واجب است و اگر بشنوند کسی نماز جماعت نمیرود و دلیل موجهی ندارد مثلاً از پزشک گواهی استراحت ندارد، او را شلاق میزنند. من یک مثال در مورد ابن تیمیه بگویم، مثلاً میگوید: روایت داریم «علیٌ ولی کلُ مومن بعدی»، پیامبر(ص) میگوید علی(ع) ولیِ هر مؤمن بعد از من است، میگوید اینجا ولی حتماً معنای دوست است، و باید میگفت: علی ولی هر مؤمنی هم الان و هم بعد است، پس معلوم است این روایت جعلی است.
دقیقاً همان چیزی که در تشیع انگلیسی میبینیم، یعنی به مجاز عقلیاش توجه نمیکنند، یعنی برای عقل ساحتی در عمل زیاد قائل نیستند، مثلاً بلافاصله شما بگویید برادران اهل سنت، آن جریان درونی ما میگوید، برادر به کسی میگوییم هم ایمان ما باشد، ما به کسی برادر میگوییم که ایمان او را مشابه ایمان خودمان بدانیم، یعنی ایمان او را بپذیریم، وقتی هم میگوییم برادران اهل سنت یعنی ایمانش را پذیرفتیم، یعنی به تشیع خیانت کردیم! کسی هم که به تشیع خیانت میکند کافر است! یعنی از یک کلمه میبافد، علتش این است که از این حالت نگاه مجموعهای و کل نگر بیرون آمده است. بنابراین یکی از بزرگترین مشکلات اینها تقلیدگریزیشان است، روایت را دست کسانی میدهند که تخصص ندارند، لذا میبینید یک جوان 20 ساله یک روایت را بر میدارد تا همه مشرکین را بکشد!
چرا داعش ابتدا از خود مسلمانان شروع به کشتار کرد؟
میگویند قرآن فرموده «قاتلوا الذین یلونکم»، ابتدا باید نزدیکان را بکشیم، استدلال سیاسیشان هم این است که ما تا درون جبهه اسلام را پاک و تطهیر نکنیم و منسجم نشویم، توان بازسازی و جنگ با جبهه خارجی را نداریم، ما نمیخواهیم در بخش سیاسی آن وارد شویم، ولی معلوم است این جریان هرگز از جنگ داخلی دستش آزاد نمیشود که نوبت به جنگ خارجی برسد! مگر اینکه یک وقتی بخواهد عملیات انتحاری در خارج از سرزمین اسلامی انجام دهد و یک زهر چشمی بگیرد. نگاه کنید در شیعه اصول فقه مفصل داریم، در اهل سنت هم اصول فقه خیلی گستردهای داریم، اما در سلفیها اصول فقه نداریم، یعنی دوره دکتریشان اصول فقهشان 50، 60 صفحه میشود، میگویند اصول فقه چیز جدیدی است، جزو روایات و آیات نیست، صحابه پیغمبر نداشتند، ما هم رهایش میکنیم، در واقع آن چیزی که ابزار جلوگیری از مغالطه است را حذف میکند، لذا به راحتی به دام مغالطه میافتد.
این نگاه در علوم قرآنی نیز خیلی اثر دارد، مثلاً وهابیون در آیات محکم و متشابه متفاوت از ما فکر میکنند، مثلاً میگویند در آیاتی که گفته شده خدا دو دست دارد یا روی کرسی است، اینها آیات محکم است، آیاتی که میگوید «نحن اقرب الیه من حبل الورید» را میگویند متشابه است، ما میگوییم «نحن اقرب الیه من حبل الورید» و «لیس کمثله شی» محکم هستند، لذا اگر یک جایی میگوید دو دست خدا باز است، میگوییم چون هیچ چیزی مانند او نیست پس این دست مانند دست ما نیست، مثلاً کنایه از قدرت است و یک توضیحی میدهیم، آنها بر عکس میگویند، خدا دو دست دارد، صریح قرآن است، خدا اگر دست و جسم داشته باشد و خیلی هم بزرگ باشد، یک شیای که خیلی بزرگ باشد، در مقابل یکی شیای که خیلی کوچک باشد قرار بگیرد، چشمهای اینها از هم دور میشود، من کنار کوه بایستم، چشم من از قله کوه دور میشود، خدا که از همه چیز بزرگتر است کنار من بایستد از من دور است، پس «نحن اقرب الیه من حبل الورید» متشابه است! این را باید بگوییم علم خدا به ما نزدیک است نه خودش، یعنی دقیقاً در آیات محکمات بر عکس ما عمل میکند، یعنی اگر مقدمات این آبشخور فکری در علوم قرآنی یا در اصول فقه ما هم بپذیریم ولو اینکه شیعه هستیم همان تفکر را پیدا خواهیم کرد.
پس اصل تفاوت فکری کجاست؟
از جهت زمینه فکری به جز مسائل سیاسی، یک تفاوتی با عموم شیعیان اصولی امروز و اهل سنت دارند، اما یک تفاوتی با اهل سنت دارند و یک اشتراکی با شیعه دارند که این تفاوت اصلی بین سلفیهای جهادی و عربستان است، دولت عربستان میگوید آن کسی که حاکم جامعه اسلامی میشود هر کسی که بخواهد باشد-جالب اینکه وزیر اوقاف عربستان در کتابش میگوید- اگر فاسقترین فرد روی زمین باشد، یعنی از آن گناهکارتر، فاسقتر و ظالمتر نمیشناسیم، قاتل اولیای خدا باشد، پسر انبیاء را همه او کشته باشد، او اگر حاکم شد اطاعتش واجب است و هیچ کس حق اعتراض عملی ندارد که حکومت او را ساقط کند، نمونه کاریکاتوری این است که وقتی علیه حُسنی مبارک میخواستند قیام کنند، احمد الطیب مفتی مصر فتوا به حرمت داد، وقتی مُرسی پیروز شد فتوا به حرمت قیام علیه او داد و وقتی سیسی کودتا کرد، فتوا به حرمت قیام علیه حکومت سیسی داد، یعنی او میگوید هر کسی حاکم است حق حاکمیت دارد و اصلاً شرط عدالت نداریم، عدالت شرط مستحب است، این را قاطبه اصحاب حدیث، وهابیها، بسیاری از اهل سنت و اشاعره که پرجمعیتترین اهل سنت عالم هستند، قبول دارند.
شیعه میگوید اصلاً حق اطاعت از ظالم را نداریم، مگر دوران تقیه باشد، اطاعتش واجب نیست، بلکه حرام است، خدمت به آن حرام است، پذیرش هدایاهای او اشکال دارد، تقویتش حرام است، ماجرای امام کاظم(ع) با صفوان جمّال، شترها و هارون و ... معروف هستند، این ظلمستیزی جذاب است و ما میبینیم تا قبل از اینکه سلفیهای جهادی بخواهند پیشرفت کنند حتی اهل سنت انقلابی به جمهوری اسلامی جذب میشوند با اینکه خیلی سخت است برای آنها چون از آئین دیگری هستند، یعنی ما میبینیم تا قبل از این جریان، بسیاری از گروههای فلسطینی یا گروههای جهادی کشورهای دیگر یا بعضی از گروههای جهادی افغانستانی اینها جذب امام میشوند، چون امام عدالتخواهی دارد و آخرین جمله امیرالمؤمنین قبل از شهادتش نیز این است که به امام حسن(ع) و حسین(ع) میفرمایند: دشمن ظالم باشید. این خیلی جذاب است، یک تفکر میگوید در برابر طاغوت و ظلم و فساد سکوت کنید، یکی دیگر میگوید یک ذره حق ندارید ظلم را قبول کنید، حتی اگر یک پوست گندمی از دهان یک مورچهای باشد.
داعش، گامی بالاتر در تفکر سلفی است که سکوت در برابر ظلم را هم جایز نمیداند
وجه اشتراک گروههای سلفی جهادی چیست؟
گروههای سلفی جهادی در اینکه باید علیه طاغوت قیام کنند، مشترک هستند، با این وجود در این مورد داعش یک پله بالاتر است و میگوید: نباید در برابر ظلم سکوت کرد! همه مذاهب اهل سنت اعتقاد دارند که اگر حاکمیت کافر باشد، باید قیام کرد، از دید گروههای سلفی جهادی رهبران ایران، بشار اسد و سیدحسن نصرالله کافر هستند و باید علیه اینان قیام کنند! این گروهها به راحتی تکفیر میکنند و حتی شاهان عربی کشورهای حاشیه خلیج فارس را هم تکفیر میکنند و به وسیله همین تکفیر قیام می کنند چون معتقدند علیه ظالم نمیشود قیام کرد، به همین خاطر عربستان همیشه یک درگیری با القاعده دارد.
در شعار ابوبکر بغدادی که ریشههای اندیشه شیعی دیده میشود؟
-بله! داعش دقیقاً از تئوری شیعه گرتهبرداری کرده است، داعش در شماره اول مجله «دابق» که دفتر ابوبکر بغدادی آن را منتشر می کند، برای اولین بار روی یک آیهای که اهل سنت و شیعه در برداشت مفهوم از آن اختلاف دارند، مانور میدهد و از آن برداشت شیعی را ارائه میکند، در آیه 124 سوره بقره مطرح شده است «اِذِابْتَلى اَبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قالَ اِنّى جاعِلُکَ لِلنّاس اِمامَاً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتى قالَ لایَنالُ عَهْدِى الظّالِمینَ» که وقتی حضرت ابراهیم(ع) به امامت رسید-تمام اهل سنت میگویند حضرت ابراهیم(ع) به نبوت رسید، چون ما امام نداریم و شیعیان میگویند این امامت است و حتی از نبوت هم برتر است و به ظالم هم نمیرسد و عصمت میخواهد، همیشه یک بحثی بین مفسرین شیعه و سنی بوده است- از خدا درخواست میکند «لایَنالُ عَهْدِى الظّالِمین»، پس حاکم جامعه اسلامی باید عادل باشد -دقیقاً همان چیزی که شیعه میگوید- اینکه حاکم جامعه اسلامی باید عادل باشد ، چقدر میتواند زمینه برای رشد فراهم کند؟
حال تصور کنید 1400 سال بر سر جوانان حقطلب هم مذهب خودشان کوبیدهاند که حق ندارند علیه حاکم ظالم قیام کنند و جوانان هم این دلیل را نمیدانند و آنها هم میگویند حاکمی که ظالم است باید عزل شود، در حالی که این جمله معروف است که اهل سنت میگوید: «لا ینعزل الامام بفسقه»؛ امام با هرچه فسق داشته باشد عزل نمیشود، هیچ طوری عزل نمیشود مگر کافر باشد! خب! به همین جهت است که گروههای سلفی جهادی، تکفیر میکردند که کار را پیش ببرند، در واقع با تکفیر میگویند شما کفرستیز هستید و همین شاید برای غیرمذهبیها جذاب است، ولی در اروپا بخواهید این موضوع را تشریح کنید، میگویید من با مسلمان گناهکار ظالم که ظلم میکند مشکلی ندارم، من با ظلم کافر مخالفم، داعش یک پله جلوتر میبرد و میگوید من با ظلم ظالم مخالفم! نه با ظلم کافر ولو مسلمان باشد، لذا این اندیشه قدرت جذبش بسیار بالاست.
طرح شعار عدالت از عوامل جذابیت داعش است
یکی دیگر از عوامل جذب این است که داعش روی مفهوم عدالت پافشاری میکند و در شعارهایش مطرح میکند که فرقی بین عرب و عجم، بین اروپایی و آسیایی و بین ثروتمند و فقیر نیست، حال در جامعهای که تبعیض همه جا را فرا گرفته است، در اروپایی که عمده مسلمانان دو رگه هستند- ما در اروپا پس از سقوط اندلس خیلی سابقه اسلام جدید نداریم- مهاجرین مسلمانانی که آنجا رفتند، ازدواج کردند بچههای آنها دو رگههایی هستند که مسلمان شدند، لذا اینها عموماً شهروند درجه 2 و در حاشیه شهرها ساکن هستند، درست است که در رقابتهای زندگی در شهرهای اروپایی ممکن است تحصیلات داشته باشند، ولی شغلهای رده بالا به آنها کمتر میرسد و نگاه درجه 2 به آنها میشود.
این نگاه، یک نگاه تبعیضی است و همین جوانان مسلمان دو رگهای اروپایی دنبال عدالت هستند، یعنی عدالتخواهان اهل سنت در عالم دو گزینه پیش روی آنهاست، اسلام شیعی-با این همه تخریبی که از اسلام شیعی میشود که ظلمستیز است و نمونه بارز آن جمهوری اسلامی ایران است- یا نمونه گروههای سلفی جهادی. پس طبیعی است گروههای سلفی جهادی برای آنها جذابتر است، چون اگر بخواهند به سمت ایران بیایند-متأسفانه تبلیغات ما زیر صفر است، اصلاً کاری نمیکنیم، نهایت این است که بعضی از سفارتخانههای ما در 22 بهمن یک ناهاری بدهند و یک ایستگاه صلواتی راه بیندازند، مردم آنجا هم اصلاً نمیفهمند، این ایستگاه صلواتی یعنی چه و فرهنگسازی و بازسازی اندیشه نیست- باید تغییر آنی بدهد و حداقلش این است که به مذهب دیگری باید برود این سخت است، در صورتی که اگر بخواهد وارد گروههای سلفی جهادی شود اصلاً نیازی به تغییر مذهب نیست.
بر خلاف حدود 170، 180 سال پیش محمد بن عبدالوهاب وقتی میخواست کسی را به سمت خودشان بیاورد از او اقرار میگرفت که از آئین قبلیاش اعلام برائت کند، در این خصوص این همه اعترافنامه از مفسرین، محدثین و فقهای اهل سنت وجود دارد که اعلام برائت کردند و گفتند ما بتپرست بودیم و از امروز دیگر بتپرست نیستیم! امروز داعش نمیگوید به کفر اعتراف کنید یا از مذهبتان برگردید. داعش به این جوانان اروپایی میگوید امروز بیایید توحیدیتر زندگی کنید - یعنی راه را باز میکند که حنفیه، شافعیه و مالکیه هم نزدیک شوند- میگوید خدا در عالم محور است یا دیگران؟ خب! مسلمان است و میگوید: خدا، میپرسد: احکام خدا یا احکام علما؟ میگوید: احکام خدا، میگوید: همین بس است، هر آئینی که داری داشته باش، بعداً خودت اگر به آن رسیدی آن را اصلاح میکنی. پس آنچه پیش روی این فرد قرار میگیرد این است که اگر بخواهد توحیدیتر زندگی کند، از زیر یوغ ظلمها رها شود، بخواهد به سمت تشیع برود خیلی داستان دارد، در صورتی که اگر بخواهد جهادی شود، هیچ تغییر آئینی نداده و فقط دارد دیندارانهتر زندگی میکند.
از دیگر شعارهای داعش میتوان به عدم تبعیض، حکومت جهانی، خلافت جهانی، عدل جهانی و ما زمینهساز موعود آخرالزمان هستیم، اشاره کرد، یعنی داعش عناصر فراوانی از مهدویت را برای خود ادعا کرده است و زیرکی هم کرده و نگفته است که ما مهدی هستیم! بنابراین اگر داعش شکست بخورد، تفکرش میماند چون میگوید: ما زمینهساز هستیم، حال اگر شکست بخوریم، بعدا دوباره پیروز میشویم و این تفکر وجود دارد. بنابراین میبینید که نیروی داعش با چند عدد خرما کار میکند، گزارشات میدانی میگوید وقتی نیروهای جنگجوی داعش داخل یک خانه میروند، یک دیواری را سوراخ میکنند که تک تیرانداز از آنجا بزند، دست به وسایل خانه نمیزنند، لذا ممکن است با چند خرما بجنگد، نماز شب بخواند و حافظ قرآن باشد، حتی اگر او را که به زندان میاندازند یا قرآن میخواند یا خواب است، یعنی اینکه اهل عبادت است، چون دنبال جهاد است. گرچه در مصداق قطعاً خطا کار است.