گفت‌وگوی دفاع پرس با برادر شهید «غلامحسن میرحسینی»؛

شهیدی که در جبهه علم و عمل با هم می‌کوشید/ مانند امام حسین (ع) در محاصره کامل قرار گرفت

برادر شهید «غلامحسن میرحسینی» گفت: برادرم در جبهه علم و عمل با هم فعالیت می‌کرد، در حالی که به جبهه جنگ می‌رفت ولی به تدریس بینش اسلامی و قرآن نیز می‌پرداخت. در سال ۶۱ به همراه دانش آموزان خود کفن پوشید و برای آموزش نظامی به کرمان رفت...
کد خبر: ۲۴۹۳۱۹
تاریخ انتشار: ۰۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۳:۰۲ - 27July 2017

گروه استان‌های دفاع پرس: هیچ فرقی نمی‌کند که شهدای دفاع مقدس اهل کدام نقطه کشور ایران اسلامی باشند، همه‌شان مردانی غیرتمند و دلیری بودند که فرصت را غنمیت شمردند و به ندای «هَل مِن ناصِر یَنصُرُنی» رهبر خود در کوتاه‌ترین زمان ممکن لبیک گفتند و در این راه، از هیچ تلاشی دریغ نکردند.  گروهی نیز به سعادت پرواز عاشقانه به سوی معبود ازلی و ابدی خود دست یافتند.

شهید بزرگوار «غلامحسن میرحسینی» از جمله افرادی است که نه تنها در میدان جنگ، بلکه در میدان تعلیم و تربیت نیز رزمنده‌ای تمام عیار بود که بیشتر از هر مسئله‌ای با بیان گرمش، معلم اخلاق و با رفتارش عامل جذب سایر انسان‌ها به سوی معنویت و ارزش‌های انسانی بود.

آنچه که در ادامه می‌خوانید، ماحصل گفتگوی تفصیلی خبرنگار دفاع پرس با «عباس میرحسینی» برادر شهید والامقام «غلامحسن میرحسینی» است:

دفاع پرس: برادرتان در چه سالی به دنیا آمد؟ در مورد رفنار و خصوصیات اخلاقی وی توضیح دهید.

غلامحسن در سال ۱۳۳۹ در روستای «صفدر میربیک» شهرستان «زابل» به دنیا آمد. خانواده ما با این که در روستا زندگی می‌کردند، ولی عاشق اهل بیت (ع) بودند و بیش از صحبت کردن به عمل کردن در عرصه دین و ارزش‌ها اهتمام می‌ورزیدند.

حسن در همان دوران کودکی وقتی از مدرسه برمی گشت، در امور کشاورزی و دامداری به پدرم کمک می‌کرد.

در امور مختلف بسیار خوش اخلاق و کوشا بود، به همین دلیل دوستان زیادی داشت و هروقت وی را مشفول کاری می‌دیدند، کمکش می‌کردند تا کارش زودتر تمام شود و با وی بتوانند به بازی و سرگرمی‌های مورد علاقه‌شان بپردازند.

در هر گروهی که قرار می‌گرفت، برنده آن بازی یا فعالیت بود

غلامحسن جثه ضعیفی داشت، ولی بسیار پرتحرک و پرانرژی بود، در هر گروهی که قرار می‌گرفت، برنده آن بازی یا فعالیت بود. در سال چهارم ابتدایی بود که خشکسالی استان سیستان و بلوچستان را فرا گرفت و مشکلات زیادی را برای منطقه ایجاد کرد.

عده زیادی از مردم به سایر نقاط کشور ازجمله «ترکمن صحرا، خراسان، خوزستان، کرمان، اصفهان و زاهدان» کوچ‌ کردند، اما خانواده ما تصمیم گرفت تا در همین جا بماند و با سختی‌ها مبارزه کند. از همان دوران بود که غلامحسن درس مقاومت و صبر را یاد گرفت، درسی که بعدها سرلوحه کارهای بزرگی در زندگی‌اش شد.

شهیدی که در جبهه علم و عمل با هم می‌کوشید/با دانش آموزانش به جبهه های جنگ می‌رفت 

دفاع پرس: درمورد کارهای مبارزاتی وی قبل از انقلاب برای ما بگویید.

در تابستان ۱۳۵۶ برای تأمین هزینه تحصیل خود در یکی از شرکت‌های زاهدان مشغول به کار شد. وقتب مسئولان شرکت، صداقت وی را دیدند، او را به عنوان مسول خرید شرکت انتخاب کردند. من و حسن شب‌ها در همان شرکت تا به صبح به سر می‌بردیم. برادرم در اوقات فراغتش به مطالعه کتاب‌های اسلامی می‌پرداخت، وی نمازشب را از همان جا شروع کرد.

بعضی از جوانان روستا که برای کار به زاهدان می‌آمدند و شب محلی برای استراحت نداشتند، اطراف «غلامحسن» جمع شده و به مطالعه کتاب‌های دینی و خواندن نماز شب ترغیب می‌شدند، این در شرایطی بود که طاغوت با همه امکاناتش ترویج دهنده فساد و فحشا بود.

ریشه همه فسادها را حکمومت طاغوت می‌دانست 

وقتی مشکلات بی‌بند و باری‌ها را در جامعه می‌دید، ریشه همه فسادها را حکمومت طاغوت می‌دانست. با این که جوّ حاکم بر جامعه جوّ رعب و وحشت بود. با حرکت میلیونی مردم به رهبری امام خمینی (ره) همگام شد و در تمامی صحنه‌های مبارزه، با خانواده‌اش در انقلاب همراه و نقش آفرین شدند. پیام‌ها و اعلامیه املام خمینی را برای توزیع از زابل به روستای «جزینک» و نیز روستاهای اطراف می‌برد، پس از اولین راهپیمایی که به تعطیلی مدارس منجر شد، وی و دوستانش تلاش زیادی را برای افزایش اطلاعات مردم در مورد ظلم‌های رژیم شاهنشاهی انجام دادند.

وی با شهر زابل در ارتباط و مردم را از اخبار و مسائل روز مطلع می‌ساخت و شب‌ها در مساجد تا صبح نگهبانی می‌داد. 

دفاع پرس: بعد از پیروزی انقلاب چه کارهایی انجام می‌داد؟

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و گرفتن دیپلم در سال ۵۸ برای کمک به مردم محروم منطقه به گروه‌های جهاد سازندگی و متخصصین که در امر ساخت و ساز پل، سد و ایجاد جاده فعالیت می‌کردند، پیوست.

برادرم برای رفاه مردم منطقه، فعالیت بسیاری کرد و پس از مدتی نیز به استخدام فرمانداری درآمد و به عنوان دهیار چند روستا انتخاب شد و به مردم خدمت کرد.

دفاع پرس: در چه سالی ازدواج کرد؟ بعد از ازدواج به چه کارهایی مشغول شد؟

در سال ۱۳۵۹ در سنگر تعلیم و تربیت به فعالیت‌هایش ادامه داد و یک سال بعد نیز در نیمه شعبان ازدواج کرد. وی در فضایی کاملا معنوی و اسلامی زندگی مشترک خود را بنیان نهاد.

در سال ۶۰ عضو  پایگاه بسیج «شهید صدوقی» شد و بعد از چند ماه به عنوان فرمانده پایگاه مقاومت انتخاب شد، در این عرصه نیز فعالیت‌های زیادی انجام داد.

دفاع پرس: چگونه به جبهه اعزام شد؟

یک سال بعد، برگه اعزام به جبهه را تکمیل و برای اعزام به سپاه زابل مراجعه کرد، اما چون فرمانده پایگاه مقاومت بود از اعزام برادرم جلوگیری کردند. این مسئله غلامحسن را خیلی متأثر کرد و بالاخره با اصرار زیاد و راضی کردن مسئولان سپاه در روز عاشورای سال ۱۳۶۱ به صورت کفن پوش به همراه جمعی از دانش آموزان برای یادگیری فنون نظامی، به کرمان رفت.

پس از پایان دوره آموزشی، به گردان امام حسن مجتبی (ع) در مناطق جنگی پیوست و برای فراگیری آموزش‌های تخصصی نظامی به پادگان دشت آزادگان اعزام شد.

 ما ادای تکلیف می‌کنیم و همه کارهایمان برای خدا است

برادرم به عنوان معاون گردان امام حسن (ع) برای انجام عملیات «والفجر مقدماتی» همراه نیروهای گردان عازم منطقه عملیاتی بود که در میانه راه، عملیات متوقف و دستور برگشت نیروها به مقر صادر شد.

همه ناراحت شدند، ولی غلامحسن به نیروها اعلام کرد که «ما ادای تکلیف می‌کنیم و همه کارهایمان برای خدا است. طبق دستور عمل کرده‌ایم و جای ناراحتی نیست.»

در سال ۱۳۶۲ برای طی دوره تکمیلی تکواندو از طرف سپاه‌پاسداران به تبریز اعزام‌ شد و پس از پایان دوره‌ و دریافت گواهی قبولی به زابل برگشت. در همان سال علاوه بر تدریس به مشکلات و گرفتاری‌های مردم نیز رسیدگی می‌کرد.

در ابتدای سال ۱۳۶۳ با جمعی از همکاران و دانش آموزان برای بار دوم عازم جبهه‌ها شد و در تاریخ ۱۳ خرداد همان سال از جبهه بازگشت.

دفاع پرس: در چه سالی برادرتان دانشگاه قبول شد؟

غلامحسن در ابتدای سال ۱۳۶۴ با رتبه عالی در رشته «ادبیات» دانشگاه تهران قبول شد. آذرماه همان سال در حالی که مشغول تحصیل بود، برای بار سوم به جبهه رفت. پس از گذراندن دوره‌های تخریب، برای آموزش عملیات آبی، خاکی به یگان دریایی انتقال یافت.

درتاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۶۴ برای ادامه تحصیل به دانشگاه تهران بازگشت، ولی این قدر که دل کندن از جبهه برایش سخت بود، به محض آن که خبر حمله ایران در منطقه «فاو» را شنید، درس و دانشگاه را رها ساخت و در 21 بهمن ماه 1364 راهی اهواز شد و بعد از مدتی به سمت «فاو» حرکت کرد و تا پایان عملیات و دفع کامل ضدحمله‌های دشمن در منطقه ماند.

نهم اذرماه ۱۳۶۵برای چهارمین بار راهی جبهه‌ها شد و فرماندهی گردان ۴۰۹ مالک اشتر را برعهده گرفت و برای انجام عملیات و بازپس گیری شهر «فاو» به سوی منطقه حرکت کرد.

دفاع پرس: در مورد چگونگی شهادت برادرتان «قاسم» برای ما بگویید.

چند روزی از عملیات «کربلای ۵» نگذشته بود که برادم، سردار پاسدار «قاسم میرحسینی» قائم مقام فرماندهی لشکر۴۱ ثارالله به شهادت رسید و غلامحسن برای شرکت در مراسم خاکسپاری وی عازم زابل شد.

هنوز مراسم چهلمین روز شهادت قاسم فرانرسیده بود که به جبهه بازگشت و در ادامه عملیات کربلای ۵ شرکت کرد.

شهیدی که در جبهه علم و عمل با هم می‌کوشید/با دانش آموزانش به جبهه های جنگ می‌رفت 

دفاع پرس: در مورد شهادت «غلامحسن» و نکاتی که در این ارتباط نیاز است، برای ما توضیح دهید.

مانند امام حسین (ع) در محاصره کامل قرار گرفت

دشمن پس ازمدتی اقدام به عملیات وسیعی در منطقه «شلمچه» کرد. غلامحسن که همراه با گردان در سنگرهای کمین بود، با دشمن‌ درگیر شد و راه نفوذ را بر دشمنان بعثی بست، اما دشمن بعثی یکی از محورهای دیگر خط را شکست و از پشت سر راه گردان ۴۰۹ را بست و غلامحسن و همرزمانش را همانند امام حسین (ع) در محاصره کامل قرار داد. مهمات و موادغذایی تمام شده بود و حتی آب برای خوردن نداشتند.

بالاخره غلامحسن و همرزمانش پس ازمقاومت جانانه، به آرزوی دیرینه‌شان یعنی شهادت رسیدند و این دعایی بود که همیشه برادر در حق خود می‌کرد.

دفاع پرس: چگونه فهمیدید که غلامحسن شهید شده است؟

ابتدا این چنین تصور شد که غلامحسن اسیر شده است، از این رو برادرم را مفقودالاثر اعلام کردند تا این که سرانجام در تابستان ۱۳۷۴ پیکر مطهر شهید بر فراز دست‌های مردم قدرشناس و شهید پرور و همرزمان و دوستانش تشییع و به خاک سپرده شد.

زندگی نامه شهید «غلامحسن میر حسینی» در کتابی با نام «دیده‌بان لاله‌ها» در سال ۱۳۷۷ به همت کنگره بزرگداشت سرداران و شهدای استان سیستان و بلوچستان منتشر شد.

انتهای پیام/191

نظر شما
پربیننده ها