به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از یزد، «احمد مقیمی فیروزآبادی» یک فروردین سال 43 در فیروزآباد رستاق به دنیا آمد. پدرش مقنی و مادرش خانه دار بود. از کودکی عشق به امام حسین(ع) در وجودش زبانه میکشید.
وی پس از گذراندن دوره راهنمایی به مدرسه علمیه حضرت امام خمینی(ره) رفت و در کلاس درس شاگردان امام صادق(ع) نشست. وی از اولین روزهای جنگ شوق حضور در جبهه وجودش را آکنده کرده بود ولی به علت سن کم و ضعف بدنی به او اجازه حضور در جبهه را نمیدادند تا اینکه در سال 1363 این آرزوی دیرینه محقق شد و به جبهه رفت.
طلبه با صفایی بود. از سیمایش نور میبارید. بسیار کم حرف میزد و زیاد ذکر میگفت. برای رفتن به جبهه به یکی از علمای بزرگ مراجعه و درخواست استخارهای میکند، ولی حاجتش را نمیگوید. آن عالم بزرگوار استخاره میگیرد و سپس به او میگوید: «اسلام به عزیزانی مثل شما نیاز دارد و تفقه در دین واجب است و بهتر است شما در حوزه بمانی و به جبهه نروی».
او از اصرار و استدلال عالم میفهمد آیاتی که در استخاره آمده مربوط به شهادت است. بنابراین با شور و شوقی دوچندان به جبهه میرود و در جمع نیروهای رزمنده، امامت نماز جماعت سنگر را میپذیرد و در این مدت نماز شبش ترک نمیشود.
هنگام نبرد فرا میرسد و از سلاح بر دوش در پهنه هورالعظیم به نبرد با صدامیان میپردازد و در روز وفات حضرت زینب(س) به شهادت میرسد و در روز جمهوری اسلامی در روضة الشهدای فیروزآباد یزد به خاک سپرده میشود.
برادرش میگفت: «احمد مایه برکت و معنویت بود در خانه هیچگاه نماز شبش ترک نمیشد. شبهای رمضان با صدای صوت قرآن او بیدار میشدیم و سحری میخوردیم. همه حرکات او برای ما آموزنده بود، وقتی به جبهه رفت، سیمای نورانی و ملکوتیاش فریاد میزد که او مهاجر الی الله است.»
از این شهید قطعه شعری در وصف خودش به یادگار مانده است، که در ادامه آمده:
ای مقیمی ای شهید راه دین
سرفراز آسمانها و زمین
ای مقیمی ای گل پرپر شده
در ره آئین ختم المرسلین
ای مقیمی ای خمینی را تو یار
افتخار مومنین و مسلمین
ای مقیمی ای شهید سر بلند
پیرو راه امیر المومنین
ای مقیمی که در سنگر شدی
کشته از ظلم و جفای قوم کین