خواهرم حجابت را همانند زینب کبری (س) حفظ کن

شهید محمود تاج الدین در وصیت نامه اش ذکر کرده بود خواهرم حجابت را به نحو احسن حفظ نما و همانند زینب کبری به ترویج و تبلیغ دین همت گمار و در انجام فرائض و احکام دینی مخصوصاً نماز کوچکترین سستی به خود راه مده.
کد خبر: ۲۴۹۷۷
تاریخ انتشار: ۲۰ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۴:۰۱ - 11August 2014

خواهرم حجابت را همانند زینب کبری (س) حفظ کن

به گزارش دفاع پرس، محمود تاج الدین در یکی از روزهای سال 1350 در تهران به دنیا آمد پدرش معمار بود. محمود از دسترنج مردی ارتزاق کرده بود که با دست های پینه بسته، عشق به خوبی ها را معماری می کرد. بی شک در چنین خانواده هایی که رزق حلال، نماد ایمان راستین آنان است، مردانی بزرگ پرورش می یابند.

محمود هم از این قاعده مستثنی نبود. او درسال اول ابتدایی در دبستان طوس خیابان شهید آیت محله ی نارمک، تحصیل می کرد بعد از مدتی به خاطر شغل پدر به اهواز نقل مکان می کنند وبعد از 2 سال به تهران باز می گردند.

منشاء علاقه شهید به مسائل مذهبی

علاقه ی محمود به مسائل مذهبی، ناشی از گذشته  وی در خانواده بود. محمود با سن کمی که داشت، به گواه بسیاری از دوستان واقوام، فراتر از سن خود فکر می کرد. به لحاظ شخصیت فردی، خوش خلقی، احترام به پدر ومادر و هم محلی ها از ویزگی های بارز ایشان بود. از دیگر نکات برجسته اخلاقی محمود، صبر زیاد وی بود. نقطه تحول محمود تاج الدین زمانی بود که پا به جبهه گذاشت. وی به معنای واقعی کلمه، عاشق شهادت بود. تک تک خاطرات شهید، گواه این موضوع است که او عاشقانه از خدا شهادت می خواست. سخت ترین دوران زندگی ایشان از زمان پذیرفتن قطع نامه تا زمان  شهادتش بود.

حفظ قرآن

استاد قرآن محمود، مادرش بود. محمود از کودکی شروع به حفظ قرآن می کند در سن 7 سالگی موفق به حفظ قرآن می شود در صبحگاه های مدرسه قرآن می خواند. محمود از کودکی علاقه عجیبی به قرآن داشت و برای نماز همیشه خانواده را بیدار می کرد و تذکر می داد.
محمود تابستان ها با خانواده ی خود که به روستا می رفت برای بچه های روستا، قرآن تدریس می کرد زمانی که میخواست از بچه ها خداحافظی کند، بچه ها گریه می کردند که آقا محمود را نبرید.

محمود شب ها در پشت بام قرآن تلاوت می کرد، فانوسی را کنار خود می گذاشت و چراغ روشن نمی کرد که مبادا همسایه ای از نور چراغ اذیت شود.

کسب مقام قرآنی

محمود قاری قرآن درجلسات قرآن بود، در زمینه های ورزشی نیز فعال بود. در زمینه های قرآنی هم همین گونه بود. محمود علاقه خاصی به مسجد رفتن و بسیج و نماز جمعه و فعالیت های مختلف داشت و با صوت زیبای خود به قرائت قرآن می پرداخت ودر این مسیر در مسابقات سراسری یزد قاری ممتاز شناخته شد.

خلق و خوی شهید و پا برهنه رفتن در برف

محمود، در محیط خانواده بسیار دوست داشتنی بود. همیشه در کارهای خانه به مادر خود کمک می کرد و همیشه خوش خلقی وی زبان زد بود. در محیط مدرسه نیز جزو شاگردان اول مدرسه بود. با اخلاق، مهربان و پر کار بود. بسیار مطیع پدر ومادر بود. درس وی بسیار عالی بود و اخلاقش بسیار زبانزد بود. محمود سه ویژگی شاخص داشت که عبارت بودند از : خوش خلقی، معرفت و روح بلند.

یکی از هم رزمان شهید از خوش خلقی وی می گوید: در گردان حمزه با برادر تاجیک داشتیم بالا را می دیدیم، ایشان گفت: من با محمود ( شهید تاج الدین) مسابقه گذاشتم که اگر در این فاصله نخندند، برنده است که او باخت این ویژگی یک مومن است.( یعنی داشتن تبسم و گشاده رویی )
همچنین در مورد مرام ومعرفت شهید می گوید: سال 1366 با اینکه درگردان حمزه بود، پیش ما آمد وبا دوستش عازم جنگ شد و برای همین به تعدادی وسایل نیاز داشتند. آمد و سراغ دستکشش را گرفت. من به او یک جفت دستکش دادم، اما او گفت: باید به دوستش هم دستکش بدهند والا اصلاً دستکش را برای خودش هم نمی خواستند.

شهید دربرخورد با دوستانش روح بلند خود را نشان می داد

وقتی در منطقه برای عملیات رفته بودند، در میسر کفش محمود در برف جا مانده بود و برای اینکه از گردان عقب نیفتد، ادامه مسیر داده بود که پایش تاول زده بود.

تحصیلات وعمق بینش دینی شهید

محمود در زمینه تحصیلات هم شخص موفقی بود. وقتی دفترچه خاطراتش را ورق می زنید انگار که او یک عارف است. نکته مهم این است که وی خیلی بیشتر از سن خود می فهید و همیشه آخر جمله ها می نوشت خدایا: کمکم کن.

حق الناس و خاطره ای پدر شهید

پدر شهید تعریف می کند: محمود 5 ساله بود برای زیارت امام رضا (ع) عازم مشهد بودیم در طول مسیر توفقی کردیم و کنار باغی ایستادیم. بچه ها به سمت باغ رفتند وا ز میوه های آنجا خوردند. محمود کنار من گوشه ای ایستاده بود. به او گفتم تو هم برو. محمود گفت: پدر جان شما می دانید صاحب این باغ راضی است یا نه؟ زحمت بکشید وقتی به مشهد رسیدیم به اندازه پول دو کیلو میوه بدهید تا بدهم به حرم امام رضا (ع).

به او گفتم: غیر از بچه ها، کارگرهای محله مشغول خوردن هستند و او دوباره با قدرت موضع خود را گفت. به مشهد که رسیدیم در اولین فرصت پول میوه ها را به داخل حرم (ضریح) انداخت.

تدریس زبان انگلیسی

محمود در سن 13 سالگی به زبان انگلیسی تسلط عالی داشت و به راحتی مکالمه وتدریس می کرد. از این جهت وقتی در پادگان امام حسین (ع) هم بود، برای پاسداران آنجا زبان انگلیسی تدریس می کرد.

اعتصاب غذا و اعزام به جبهه!

وقتی پدر شهید در جبهه بود، نامه ای از طرف مادر محمود به دستش می رسد؛ درآن نامه نوشته شده بود که محمود سه روز غذا نخورده و اعتصاب غذا کرده است ومی خواهد به جبهه بیاید. پدرش مرخصی میگیرد وبه تهران می آید و وقتی دلیل غذا نخوردن را می پرسد، محمود می گوید:

اگر شما شهید شوید حضرت زهرا (س) وامام حسین (ع) شما را شفاعت می کنند، برادرهایم هم همینطور، ولی من چکار کنم و جواب حضرت زهرا (س) را چه بگویم.

محمود به پایگاه بهشتی می رودکه به جبهه اعزام شود، اما فرمانده پایگاه قبول نمی کند، درنهایت محمود را به جبهه می برند واو در بهداری مشغول می شود.

بعد از 10 روز محمود اصرار می کند که برای جنگیدن به جبهه آمده ونمی خواهد در بهداری بماند. یکی از فرماندهان یگان دریایی که با پدرش آشنا بود قبول می کند که محمود در یگان دریایی مشغول به کار شود. محمود نوجوان 13 ساله مشغول آموزش غواصی می شود.

مجروحیت و شهادت

محمود در جریان عملیات والفجر 8 فاو، شیمیایی شده و بعد از 25 روز در بیمارستان بقیه الله تهران بستری می شود. وقتی خانواده محمود برای عیادت وی به بیمارستان مراجعه می کنند، صورتش آنقدر سیاه شده بود که آن ها با سه بار گشتن بین مجروحین نتوانسته بودند محمود را شناسایی کنند.

بالاخره این شیفته آستان ملکوتی خداوند؛ در 5 مرداد 1367 از هر آنچه ماده ومادیات بود، گسست و با لبیک گویی به نوای آسمانی به بهشت برین شتافت و قدح شهادت را نوشید و اشراق را معنا کرد.

وصیت نامه محمود تاج الدین

«بسم الله الرحمن الرحیم

«رَبَّنا لَا تُؤاخِذنا اِن نَسَینَا اَو اَخطَانَا رَبَّنا وَ لَا تَحمِل عَلُینا اصِراً کَمَا حَمَلتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبلِنَا

رَبَّنَا وَ لَا تَحمِلنَا مَا لَا طاقَه لَنا بِه وَاعفُ عَنّا وَ اغفِر لَنا وَ ارحَمنَا اَنتَ مَولینَا فَانصُرنَا عَلَی القَومِ الکافِرین» بقره – ۲۸۶

با سلام به پیشگاه منجی عالم بشریت آقا امام زمان (عج) و نائب برحق ایشان امام خمینی و با درود به ارواح پاک و مطهر شهدا، از کربلای حسینی تا کربلای ایران و با سلام به امت شهیدپرورمان که در سایه الطاف و عنایات حضرت حق دست در دست یکدیگر پلی بر سرخی خون، به روشنایی ایمان و به گرمای ایثار در فراخنای ۱۴۰۰ ساله تاریخ اسلام بستند و به یکباره به شهدای بدر و احد و جمل و عاشورا پیوستند….

حمد و سپاس بیپایان خدایی را که نظام آفرینش را بیهیچ عیب و نقصی آفرید. در این نظام نشانههایی از قدرت لایزال خود را به نمایش گذاشت و البته چه بسیار کسانی که با تفکر در این نظام مسیر اصلی که همان سیر الی الله میباشد را یافته و با تحمل مشکلات و سختیهای بسیار زیاد به هدف مقدس خویش نائل آمدند و سعادت ابدی را ازآن خود نمودند. اینان انسانهای پاک و نیکسرشتی میباشند که از تمامی لذتهای زودگذر دنیوی چشم پوشیده و مشتاقانه در پی یافتن سعادت جاودانی از جان و مال و همه چیز خود گذشته و تنها در راه رضای معبود خویش قدم برمیدارند. هنگامی که انسان از لذتهای مادی دوری نموده و به معبود خویش عشق بورزد و تنها برای رضای او کار کند، خداوند متعال نیز بنده خویش را ناامید برنمیگرداند. آری سفره فضل و کرم الهی آنقدر وسیع و گسترده است که هرکس بخواهد و اراده کند میتواند از آن استفاده نماید که روح و نفس خود را ساخته و با کمال و جود در جهت تحقق خواستههای معبود خویش قدم برمیدارند و در مقابل خداوند متعال نیز، آنان را بدون مزد قرار نمیدهد و به آرزویشان که همانا شهادت در راه اوست جامه عمل میپوشاند و چه زیباست که با شناخت کامل به این مقام دست مییابند.

«من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیته و من علی دیته فانا دیته»

خداوندا! اگرچه من خود را لایق مقام والای شهادت نمیدانم، با این حال لطف و کرمت را سپاس میگویم که نظر لطفی به سوی این بنده گنهکار داشتهای و توفیق جنگیدن برای احیای دین اسلام و شهید شدن در راهت را به ما عطا کردی. پروردگارا! تو خود میدانی که این حقیر با وجود سن کم، بار سنگینی از گناه و معصیت را به دوش میکشم، گناهانی که در آن دنیا وسیله شکنجه و عذاب مرا فراهم میکنند.

خدایا! هماکنون که بر این حقیر توفیق اینکه نام مقدس شهید را بر خود بنهم عطا کردی، پس عاجزانه التماس دعا میکنم که گناهان مرا نیز بخشیده و روح ضعیف و رنجور مرا از زیر سنگینی بار گناهان نجات دهی و با روحی پاک و شسته شده از گناه مرا به آن دنیا رهسپار سازی. خدایا! همیشه در نمازهایم و در قنوتهایم دو چیز از تو خواستهام: اول آنکه شهادت در راهت را نصیبم کنی و دوم آنکه توفیق ترک معصیت و توبه را به من عنایت فرمایی. اکنون که به واسطه رحمانیت خود شهادت در راهت را نصیبم کردی، امیدوارم که توبه بندهات را نیز پذیرفته باشی.

بارالها! تو خود میدانی که با دانش و آگاهی کامل قدم در این راه نهادهام و میدانی که پانهادن در این راه همراه با تحمل مصائب و مشکلات فراوان میباشد. پس میخواهم که تحمل این سختیها را وسیلهای برای بخشش گناهان واشتباهات من قراردهی.

خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:

«اِنَّ الله اشتَری مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم وِ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّه»

«همانا خداوند از مؤمنین جانها و مالهایشان را به بهای بهشت میخرد.»

راستی که هیچ معاملهگری همانند خداوند کریم این چنین بهای سنگینی را برای جهاد در راه حق قرار نمیدهد و همانا خداوند بهترین تجار میباشد. خداوند متعال در این آیه شریفه راه رسیدن به سعادت ابدی و حیات جاودانی را برای آنان که خواهان ترقی و حرکت در جهت رضایش میباشند، هموار نموده و به روشنی مسیر اصلی پیشرفت در راه انسانیت را مشخص کرده است.

آری زمانی که مومنان و بندگان مخلص درگاه ربوبیت از مال و جان و هستی خویش گذشته و تمامی خواستههای مادی را لگدمال مینمایند و رضای خدا را هدف خویش قرار میدهند، مسلما پروردگار رحمان زحمات آنان را بینصیب قرار نمیدهد و در برابر تحمل این سختیها، حیات جاودانی در سایه عنایات خویش را به آنان عطا میفرماید. پس ای عاشقان! ای شیفتگان جلوه معبود و ای کسانی که خواهان جلب رضایت خالق خویش هستید! بشتابید که اکنون زمان امتحان و آزمایش الهی فرارسیده است. بشتابید و هر چه زودتر خود را به کاروانی که به رهبری آقا اباعبدالله الحسین و به پیروی شهدای گلگون کفن تاریخ در حال حرکت میباشد رسانده و سختیها را به جان خریده و خم به ابرو نیاورید و با قامتی استوار و ارادهای پولادین صفحات خونین تاریخ را ورق زنید.

بشتابید که اکنون زمان گلچین شدن خوبان امت رسول خداست. مگر نه این است که رسول الله فرمودند: در آخرالزمان خوبان من با شهادت گلچین میشوند؟ مگر نه این که شهادت آرزوی ماست؟ مگر نه این است که ما خود را پیرو حرکت خونبار حسین (ع) میدانیم؟ پس چرا سکوت اختیار کرده و در برابر مسائل بیتفاوت رفتار میکنیم؟ چرا نسبت به خون پاک شهدا و پیامهایشان بیاهمیت شدهایم؟ چرا در انجام وظایف سستی میکنیم؟ دیگر زمان سکوت و خاموشی به سرآمده. دیگر زمان آن رسیده است که سینههایمان، قلبهایمان و تمامی وجودمان را در مقابل دسیسههای دشمنان اسلام سپر کرده و تمامی توان خود را در جهت حفظ اسلام به کار بندیم. دیگر زمان آن شده که پرچم لا اله الا الله را بر فراز بلندترین قلل عالم به اهتزاز درآوریم و با همت یکدیگر و به یاری خدا ریشه ظلم و فساد را خشکانده و نهال نوپای عدل و داد را با خون گرم خویش آبیاری نماییم و انشاءالله که در جهت انجام این وظیفه مهم الهی پیروز باشیم.

خداوندا! آنان که تو را شناختند، آنان که به تو عشق ورزیدند، آنان که مخلصانه در راهت قدم نهادند یک یک به سوی تو شنافتند. آنان که تمامی اعمالشان را در جهت رضایت تو قرار دادند، آنان که ذکرشان، عشقشان، روحشان و امیدشان تنها به تو بود، آنان که روح پرنورشان دیگر تحمل حتی یک لحظه در این دنیا ماندن را نداشتند، سوی تو روان گشتند وهمانند بلبلی خوشحال در پی یافتن یار و همنشین خود سوی چمنزار مهر و محبت پرواز نمودند.

معبود من! آنان همه رفتند، همه رفتند و ما که هنوز خود را نشناختهایم، ما که هنوز نفسمان را شستشو ندادهایم، ما که هنوز نیتمان را خالص نکردهایم و ما که هنوز تو را نشناختهایم در این دنیای خاکی تنهای تنها شدیم و ماندگار گشتیم. خدای من! آیا روزی را مشاهده خواهم کرد که ما نیز خود را پاک نموده و در پی دیگر عاشقانت روان شویم؟ آیا روزی خواهد آمد که آثار رضایتت را در وجود خویش مشاهده نماییم؟ خدایا! آن روز کی خواهد آمد؟ طلوع آفتاب دلانگیز آن روز را مشاهده خواهم کرد؟ این انتظار زجرآور تا به کی ادامه دارد؟ مولای من به رحمانیتت قسم که دیگر تحمل تنهایی و فراغ یاران را ندارم. عاجزانه التماس میکنم و از تو میخواهم که به سوی این بنده گناهکارت نیز نظر داشته باشی. خدای من! مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبابی تو را مشاهده کنم. خدایا! بندهای ناچیز و پستم. به من دیده عبرتبین ده تا ناچیزی خود را بنگرم. خدایا خوش دارم که گمنام و تنها باشم تا در کشمکشهای پوچ مدفون نگردم. مولا جان! دردمندم و روحم از شدت درد میسوزد، قلبم میخروشد، احساسم شعله میکشد و بندبند وجودم از شدت درد ضجه میزند. دیگر آرزویی ندارم جز این که میخواهم با معبودم خلوت نمایم. خدایا! روحم را در جوار رحمت خود سکنی ده و در هنگام نبرد با دشمنانت دنیای فریبکار فریبنده را از ذهنم بفراموشان تا بتوانم با تکیه بر قدرت لایزالت قلب کثیف دشمنانت را نشانه گیرم.

و اما سخنی با خانواده عزیزم

پدر و مادرم! ای که ۱۷ سال تمام شب و روز، وقت و بی وقت، گاه و بیگاه از برای تربیت و شکوفایی فرزندتان سعی و کوشش نمودید، میدانم که غم از دست دادن فرزند بسیار مشکل میباشد اما آن هنگام که مسئله حفظ اسلام و احیاء سنت پیامبر (ص) در میان باشد دیگر هیچ چیزی نباید مانع از انجام وظیفه شود و باید با دل و جان در راه تحقق آرمانهای الهی حرکت نمود. عزیزان من آنروز که خداوند متعال به واسطه لطف و کرم خود این بنده گنهکار را به این جهان وارد نمود، در حقیقت امانتی در نزد شما قرار داد و بدانید که اکنون زمانی رسیده ست که باید این امانت را به صاحب اصلیاش یعنی خدا برگردانید.

آری خداوند متعال بندگان خویش را در هر مرحلهای مورد آزمایش قرار میدهد و بدانید که این نیز امتحانی است که برای شما در نظر گرفته شده است و انشالله که از این بوته آزمایش با سرافرازی کامل خارج شوید. عزیزان من مبادا از شهادت فرزند خود ناراحت شوید و صبر و تحمل خود را از دست بدهید. بدانید که همواره منافقان و از خدا بیخبران در کمین اعمال شما قرار دارند و از کوچکترین حرکات شما بزرگترین سوء استفادهها را میکند.

در شهادت فرزند خود هرگز و هرگز و هرگز گریه و زاری و ناراحتی به خود راه ندهید و هر گاه غم و غصه بر شما غلبه نمود و خواستید گریه کنید، فداکاریها و رنجها و مشکلات آقا امام حسین (ع) در واقعه جانسوز کربلا را مدنظر آورده و به یاد مظلومیت این امام عزیز و ظلم و ستمهایی که بر خاندان امامت وارد آمده گریه کنید و بدانید وقتی که امام حسین در واقعه جانسوز کربلا و در راه تحقق بخشیدن به آرمانهای الهی از جان و مال و همه چیز خود گذشته و در انتها خود را نیز فدا نمود، دیگر حجت بر همه ما تمام است و جای هیچگونه تردید و درنگ نمیماند که حفظ و نگهداری اسلام تنها و تنها با ریخته شدن خون پیروانش امکانپذیر میباشد.

پدرم و مادرم برخیزید و با قامتی استوار و به دور از هرگونه غم و اندوه و با روحیهای خلل ناپذیر کفنم را بیاورید، کفنم را بیاورید که خون من از خون امام حسین و علی اصغرش رنگینتر نیست. کفنم را بیاورید که دیگر زمان مبارزه فرارسیده است.

عزیزان من! به تمامی ظالمان وبیدادگران تاریخ این ندا را برسانید که اگر خانه و کاشانه ما را به آتش بکشید و اگر با گلولههایتان قلب ما را هدف گیرید و اگر کودکان ما را در آغوش مادرانشان به شهادت برسانید و اگر فرزندان ما را در مدارس قتل عام کنید و ازخونشان در مملکت اسلامی جوی خون راه بیندازید، به خدا قسم که آرزوی شنیدن حتی کلمهای که بوی ضعف و زبونی و فروختن دینمان را بدهد را به گور خواهید برد. آری ملت ما ملتی است که در همان ابتدای راه با خدای خود عهد بسته است که تا آخرین نفر و تا آخرین قطره خون عزیزانش از پای ننشیند. ملت ما ملتی است که در جای جای این مرز و بوم درس شجاعت و مردانگی میآموزد. ملت ما ملتی است که سالهای سال سنگینی و فشار چکمههای کثیف و ننگین استکبار را در قطعه قطعه پیکرش حس نموده است و حالا زمان، زمان مبارزه است، زمان بیداری این ملت. دیگر موسم جنگ و پیکار فرارسیده و نسیم دلانگیز آزادی وزیدن گرفته و قیام مردم این مملکت جلوهای تازه به خود گرفته است.

مادر عزیزم! در هیچ شرایطی از حرکت در مسیر اسلام و ولایت فقیه غافل نباش و حجابت را به نحو احسن حفظ نما و از شهادت فرزندت کوچکترین ناراحتی به خود راه نده و ادامه دهنده راه شهدا وعمل کننده به احکام و موازین اسلامی باش.

پدر عزیزم! شما نیز با تمام وجود چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی در راه ترویج دین اسلام کوشش نما. حرکت در مسیر ولایت فقیه و پیروی از دستورات امام عزیزمان و عمل به وصایای شهدا نیز فراموش نشود.
«آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنها که ماندند باید کاری زینبی کنند»
خواهر عزیزم! با دقت در سخن زیبای اماممان وظیفه شما بعد از شهادتم به روشنی مشخص شده است. خواهرم حجابت را به نحو احسن حفظ نما و همانند زینب کبری (ع) بعد از شهادتم به ترویج و تبلیغ دین همت گمار و در انجام فرائض و احکام دینی مخصوصاً نماز کوچکترین سستی به خود راه مده.

برادر عزیزم! میدانم که کوچکتر از آن هستم که برای شما پیامی داشته باشم اما به حکم وظیفه چند کلامی نیز برای شما سخن دارم. برادر عزیزم! با اهمیت شمردن نماز، پیروی از بیانات رهبر کبیر انقلاب، ادامه دادن راه شهدا و عمل به وصایای آنان از جمله وصیتهای من به شما میباشد. امید است که با انجام آنها روح مرا شاد نمایید.

و اما سخنی با بازماندگان در راه

اولین سخنم این است که عزیزان من بیاییم و قدر امام بزرگوارمان را بدانیم. بیاییم و نصایح این بزرگمرد تاریخ را به مرحله اجرا درآوریم. مبادا خدای نکرده روزی برسد که حسین زمانمان را تنها بگذاریم و کوفیانی دیگر به وجود آوریم.

برادران و خواهران من! بدانید که من با آگاهی کامل قدم در این راه نهادم چرا که خون سرخ شهیدان از هابیل تا حسین (ع) و از حسین (ع) تا شهدای کربلای ایران صدایم میزنند که تو را چیست؟ چرا سکوت اختیار کرده و نشستهای؟ آخر ما مسلمانیم و در عصری زندگی میکنیم که ظلم و ستم بیداد میکند. ما باید آنقدر خون بدهیم و آنقدر کشته بدهیم تا اسلام عزیز با ظهور مهدی موعود پیروز شود و در آخر هم از تمام کسانی که مرا میشناسند تقاضای حلالیت مینمایم. ما نیز شما را حلال کردیم.

دیگر عرضی ندارم. به امید پیروزی اسلام بر کفر»

نظر شما
پربیننده ها