به گزارش خبرنگار دفاع پرس از یزد، تاریخ هشت سال دفاع مقدس ملت ایران معطر به هزاران گل از بوستان ایثار و شهامت است؛ شهید «غلامحسین رعیت» گلی است از گلزار حسینی که در کویرستان یزد روئید و عطر وجودش جبهههای غرب و جنوب کشور را شمیمی جان افزا بخشید.
در تاریخ 1327/5/27 در روستای رکنآباد میبد فرزندی دیده به جهان گشود که او را غلامحسین نام نهادند وی تا پنجم دبستان تحصیل کرد و بعد از آن به کار مقنیگری و موزائیکسازی پرداخت وی در 20 سالگی ازدواج نمود، 21 سال بعد به قم هجرت نمود و در آن سرزمین قیام و معرفت سکنی گزید.
غلامحسین نسبت به مادر بسیار وفادار بود و هر 40 روز یکبار برای دیدار مادرش به یزد سفر می کرد. وی در دوران انقلاب پرشور و بانشاط در صحنه ها حضور داشت و چندین بار تا مرز دستگیری پیش رفت و با پیروزی انقلاب اسلامی، سنگر نمازجمعه برایش حضور در خلوت انس بهشتیان بود و این شوق و علاقه با سفر به سرزمین وحی الهی در سال 1359 دوچندان شد، با شروع تهاجم بعثیون کافر به سرزمین اسلامی تصمیم به حضور در جبهههای نبرد داشت. در همین حال فرستادهای از سوی حضرت آیتالله اعرافی به سراغش آمد و از او خواست تا برای مقنیگری به جبهه برود.
آن فرستاده سردار رشید اسلام شهید حاج کاظم میرحسینی بود.
این سردار رشید اسلام چنین حکایت میکند: «قبل از عملیات قتحالمبین در جلسه فرماندهان عالی ارتش، مشکل جبهه کرخه مطرح شد، در این جبهه به علت وجود میادین گسترده مین، برتری دید دشمن، وجود رودخانه و باتلاقی بودن بخشی از زمینها، امکان بکارگیری گسترده نیروها و انجام عملیات وسیع ممکن نبود و برای این منطقه، طرح راه زیر زمینی مطرح شد و من مأمور پیگیری موضوع شدم و بلافاصله از جبهه به یزد آمدم و موضوع را با آیتالله صدوقی در میان گذاشتم، ایشان نامهای خطاب به آیتالله اعرافی امام جمعه شهرستان میبد نوشتند و خدمت ایشان رسیدیم و ما را به گرمی پذیرفتند و ایشان «حاج غلامحسین رعیت» که استادکار مقنیهای رکنآباد و مهرآباد میبد بود معرفی نمودند.
آن ایام مقارن با عاشورای حسینی بود، یکی از روحانیون در رکنآباد به منبر رفت و خطابهای پرشور و رسا در مورد شهادت یاران امام حسین (ع)، ضرورت یاری امام حسین (ع) و حضور در جبههها خواندند و در همان شب بیش از صد نفر برای جانفشانی و حضور در جبهه ثبتنام نمودند.
گروهی دیگر در استان فارس مشغول کار بودند که از آنها دعوت کردیم، ولی برای شروع کار یک گروه 30 نفری به سرپرستی حاج غلامحسین رعیت انتخاب شدند و به جبهه آمدند.
پس از ارزیابی از منطقه و انجام بررسیهای لازم شروع به کار نمودند و در فاصله چند روز 20 متر کانال حفر کردند، گرمای زیاد و شرجی بودن هوا موجب شد که بعد از هر 30 متر یک هواکش، به قطر حدود 25 سانتیمتر به سمت بالا کنده شود. هوای کانال به قدری شرجی بود که شبها مثل دود قطار از آن بخار خارج میشد و برای جلوگیری از لو رفتن کانال هر شب سوراخهای آن را میگرفتیم تا موضوع که در دید دشمن و در نزدیکی خط آنها بود لو نرود.
کارها به خوبی پیش میرفت، این حرکت چند ماه ادامه داشت و در آن فاصله حاج غلامحسین چند دفعه به یزد آمد و نیروهای تازهنفسی همراه خود آورد و کار را ادامه داد تا این کانال برای عملیات فتحالمبین آماده شد. نیروهای مقنی از صبح تا شب در دو شیفت کاری، با عشق و علاقه تمام کار میکردند و دراین مدت حدود 460 متر کانال حفر کردند و در طول مسیر چندین پیچ قرار دادند تا اگر درگیری در کانال پیش آمد جان نیروها محفوظتر باشد و چندین سنگر بزرگ برای اورژانس، تجمع نیرو و فرماندهی ساخته شد و در مجموع یک دژ استوار و محکم در زیر زمین حفر شد که تا پشت جبهه دشمن ادامه داشت.
در شب عملیات حاج غلامحسین رعیت آخرین کلنگ کانال را زد و نیروهای کماندویی ویژه ابتدا از این کانال بیرون آمدند و نیروهای نگهبان عراقی را با سیم الماسه خفه کردند و پس از آن نیروها به سرعت از کانال بیرون آمده و در پشت جبهه دشمن به سوی دشمن آتش گشودند.
دشمن زبون بعثی وقتی خود را در محاصره کامل دید چارهای جز زبونی و ذلت و اسارت نداشت و گروه اندکی از بعثیها که مقاومت کردند در همان لحظات اول کشته شدند و خیل عظیمی از آنها به اسارت گرفته شدند و عملیات در این بخش از جبههها با کمترین تلفات ممکن صورت پذیرفت و این منطقه مورد استفاده قرار گرفت و با عنایت خداوند عملیات با پیروزی حیرتانگیز به نتیجه رسید.
حاج غلامحسین رعیت سرپرست مقنیها بود اما مزد نمی گرفت، بلکه هرگاه برای مرخصی به یزد میآمد برای سربازها و فرماندهان سوغاتی میآورد و حتی به جای سربازها کار میکرد، من هرگاه یادم میآید گریهام میگیرد، ایشان ساعت یک شب میخوابید و از صبح زود شروع به کار میکرد و پس از عملیات فتحالمبین، حاج غلامحسین و آن 30 نفر را نزد آقای صدوقی بردیم و به آنها هدیه دادیم ولی هیچکدام هدیه ر ا نگرفتند.
حاج غلامحسین به من میگفت: مدیون من هستی اگر درجبهه کاری داشتی و مرا صدا نزنی برای همین در منطقه شلمچه هم از ایشان کمک گرفتیم و در دژ مرزی تونل کندیم ولی چون سطح آب بالا بود و پر از آب میشد آن را رها کردیم.
بعد از عملیات محرم در منطقه شرهانی یک ارتفاع 275 بود که گرده ماهی بود و نیروها وقتی از یک دسته به دسته دیگر میخواستند بروند مورد هدف تکتیراندازهای دشمن قرار میگرفتند وقتی دو تا از بچهها شهید شدند تصمیم گرفتیم از ایشان کمک بگیریم و من به قم رفتم و صبح به در خانه ایشان رسیدیم و ایشان بلافاصله همراه من شدند و به طرف جبهه حرکت کردیم و مشغول به کار شدند.
پس از چند روز کار، خمپارهای نزدیکی ایشان فرود آمد و ایشان را مجروح کرد، بلافاصله هلیکوپتر فرستادیم و او را به بیمارستان صحرایی منتقل کردیم ولی ایشان در حالت کما قر ار گرفت و پس از دو ساعت که در حالت کما بود به ما چند نفری که در اطراف او بودیم با شدت اشاره کرد و گفت: «بروید عقب، بروید عقب که حضرت علی (علیهالسلام) تشریف آوردند» ایشان به صورت نیم خیز بلند شد و بعد راحت دراز کشید به گونهای که کسی دست بر پشتش گذارده و او را به آرامی میخواباند و وقتی خوابید دیگر بلند نشد و روز بعد در بیمارستان اهواز شهید شد.
او دو سال با لشکر در ارتباط بود ولی یک ریال حقوق نگرفت و همیشه از ته مانده غذاها استفاده میکرد و میگفت ثواب دارد.
یک دفعه غلامحسین رعیت وارد سنگر تیمسار سلطانی شد، پتوی کف سنگر را کنار زد و روی خاک نشست و گفت: «ما از خاک هستیم و روی خاک مینشینیم». شهید حاج غلامحسین رعیت در قم یک خانه 37 متری داشت.
وقتی ما و مقنیهای دیکر به خانهاش میرفتیم، زن و بچهاش به زیرزمین می رفتند. شهید رعیت در خانهاش عکس بچههایی که کانال فتحالمبین را کنده بودند داشت. او آنها را به من نشان میداد و میگفت: «این فلان جا شهید شد، آن یکی در فلان جا شهید شد و... ولی من ماندم» و گریه میکرد. من گفتم: «زنده بودن شما مهم است ولی او عاشق شهادت بود و در نهایت به آرزویش رسید».
همسر شهید رعیت میگوید: حاج غلامحسین یک بار در جبهه زخمی شد ولی نگذاشت کسی بفهمد و در حالی که ترکش در بدنش بود کار میکرد و وقتی بر ای آخرین بار به جبهه میرفت به من گفت: «همسرم، من شهید میشوم و تو نباید از شهادت من ناراحت شوی اگر ما به جبهه نرویم چه کسی به جبهه برود؟ ما باید همه برویم و تا پایان جنگ حضور فعال در تمام جبههها داشته باشیم».
او سرانجام درتاریخ 1362/2/5 در جبهه شرهانی به شهادت رسید و چند روز بعد او را در قم تشییع کردیم و در گلزار شهدای علی ابنجعفر (ع) به خاک سپردیم از اودو دختر و دو پسر به یادگار مانده است.
امیر سرتیپ حسنی سعدی، معاون هماهنگکننده ستاد کل نیروهای مسلح و فرمانده سابق لشکر 21 حمزه در مورد شهید رعیت میگوید: «او روح بزرگ و والایی داشت و هیچگاه هیچ کمکی را قبول نکرد و میگفت من فقط برای خداکار میکنم، من از ملت عزیز و مسئولین میخواهم که در بزرگترین میدان یزد تندیسی از این مقنی به عنوان نمادی از ایثار و شجاعت نصب کنند».