یادداشت/

شیخ شهید مشروطه «آیت الله شیخ فضل الله نوری»

عملکرد «شیخ فضل الله نوری» در جریان انقلاب مشروطه نشان می‌دهد ایشان خانه در دامنه آتشفشان بنات نموده و از گدازه‌های فتنه نیز هراسی به دل نداشت.
کد خبر: ۲۵۰۸۸۳
تاریخ انتشار: ۱۱ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۰ - 02August 2017
به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع پرس، خاندان «شیخ فضل الله» به‌طور عام از عالمان دین بوده‌اند. او در محضر بزرگانی چون پدرش، «شیخ حسین فاضل لنکرانی، سید مهدی قزوینی، آخوند سلطان آبادی، شیخ راضی، شیخ مهدی آل کاشف الغطاء، میرزا حبیب الله رشتی» به تحصیل علم پرداخت و سرانجام، به همراه «محدّث نوری» (دایی و پدر زن خویش) در درس «میرزای شیرازی» حضور یافت و سرانجام به اشاره «میرزا» به تهران آمد تا «چشم بیدار» او در آن جا باشد.

مراتب علمی شیخ را هیچ‌کس از دوست و دشمن منکر نبود و لکن گمان می‌کردند که فقط معلومات او منحصر به همان فقه و اصول است. در بحبوحه انقلاب مشروطه آنچه امکان داشت به این پیرمرد، افتراء و تهمت زدند؛ اما هیچ‌کس منکر مقام علمی او نشد.

جریان مشروطیت در ایران، از یک سو سلسله قاجار و از سوی دیگر، روحانیت را در ایران نیمه جان کرد. سلسله قاجار دارای بافتی استبدادی بود؛ ولی همچون سلسله پهلوی، بافت استعماری نداشت و حتّی در برخی موارد، مقاومت هایی نیز در برابر همسایه ها و قدرت های سلطه جو از خود نشان می داد. با جایگزینی سلسله پهلوی به جای آن، عدّه پرشماری از مشروطه خواهان، فعّالانه در ساختار حکومتی جدید وارد شدند؛ مردانی که بسیاری از آن ها وابسته به لژهای فراماسونری بودند. بخش هایی از اوایل کتاب آخرین آواز قو، به معرّفی این رجال اختصاص یافته است.

عملکرد شیخ فضل الله نوری در جریان انقلاب مشروطه نشان می دهد که ایشان خانه در دامنه آتشفشان بنات نموده و از گدازه های فتنه نیز هراسی به دل ندارد. عاشورا، حدیث ماندگاری است و منطقی عاشورایی را اقتضا می کند که بر اساس آن «بر مائده عشق، اگر روزه گشایی / هشدار! که صد گونه بلا ماحضر اوست».

شیخ فضل الله نوری چنان این منطق را بر عمق جان خود حاکم کرده بود که همواره، صحنه مبارزه در مشروطه را استمرار تاریخی صحنه کربلا دیده بوده است و به تصریح شیخ «این همان داعیه کربلا است؛ آن روز فاش و فاش هجوم بر هلاکت امام مبین کردند، امروز هجوم بر اضمحلال کتاب و دین مبین نموده اند».

نبوغ سیاسی شیخ، مورد اعتراف دوست و دشمن او بوده است. این امر در موارد گوناگونی خود را نشان داد. دشمن شناسی، توجّه به تعارض ذاتی اسلام و فلسفه سیاسی غرب، تدلیس دشمن، هشدارها و پیش بینی های سیاسی او و سرانجام تأسیس اصل طراز اوّل از شاخص ترین جلوه های این نبوغ بودند. این که شاه را به مقاومت و استواری دعوت می کرد، اخطار به سیّدین و پیش بینی در مورد هتک حرمت خود، قتل مرحوم بهبهانی، برداشتن عمامه ها و ستیز بنیادین با روحانیت همه از نشانه های عمق نگاه و تحلیل سیاسی شیخ دارد.

علاوه بر نبوغ سیاسی، شیخ با عارفان بزرگی نشست و برخاست داشته است و خود نیز در سروده ها و نوشته هایش گوشه ای از این معنویت را راز می گشاید. تصویر دستخط سروده عاشقانه شیخ و دستخط روایتی که به شهادت خود او اشاره رفته، دیدنی است که خود خطاب به امام عصر -عجل الله تعالی فرجه- می گوید: «زان روز که من باخته ام نَردِ محبّت / دانسته ام آخر به کجا کار کشیده؟».

هنگامی که نظریه سیاسی شیخ فضل الله را بررسی می کنیم، «استقلال»، «عدالت» و «حاکمیت اسلام را به صورت سه رکن «نظریه سیاسی» شیخ می یابیم.

در این مثلّث فکری، استقلال در جهت رهایی از سلطه سیاسی و فرهنگی غرب است؛ چنان که شیخ به نوشته چرچیل، از تماس با اروپائیان نیز احتراز می جوید. فعّالیت شدید در تحریم تنباکو و حتّی پیش از آن، حمایت از اموری چون تأسیس بانک ملّی، جلوه هایی از مبارزه اقتصادی او با استعمار است. او همچنین بارها بر لزوم تدوین قانون و نظامنامه تأکید داشت و حتّی در دوره تحصّن در حضرت عبدالعظیم، ضدّ مشروطه خواهان تندرو موضع می گیرد که سخن از بی نیازی به قانون نویسی را مطرح می کردند.

تحصّن شیخ فضل الله نوری در حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام، که مذاکره تاریخی سیّدین با شیخ نیز در آن اتّفاق افتاد. این گفت وگو را که مستوفی تفرشی به دور از غرض ورزی ها گزارش کرده، بسیاری از ابهام های تاریخی را از میان برمی دارد؛ گفت وگویی که هوش و مقاومت سیاسی شیخ در مقابله با سیّدین را به نمایش می گذارد.

در 20 ذی القعده 1325، شیخ فضل الله و یارانش در اعتراض به چند فصل از متمّم قانون اساسی در مدرسه مروی تحصّن دیگری داشتند که با پا درمیانی عضدالملک پایان گرفت. نامه شیخ به عضدالملک در پی این ماجرا نیز پرنکته و تاریخی است. درگیری شیخ با مشروطه خواهان به ترور نافرجام او نیز کشیده شد و او را 3 ماه و نیم بستری کرد. یک ماه بعد از این ترور، شیخ به آیت الله سیّدکاظم یزدی و عضدالملک، نامه های پرسوز و گدازی بر این مبنا که «داعیه ما، به عین، داعیه کربلا است» می نگارد که بسیاری از ابهام های تاریخی را روشن می سازد. «اصرار سفارت انگلیس بر تبعید شیخ از تهران» و ترویج «شایعه پناهندگی شیخ» از دیگر افتراهای زندگی پر فراز و نشیب شیخ است؛ امّا شیخ با این منطق که «اسلام، زیر بیرق کفر نمی رود!» مکرّرا شیشه اصرار بیگانگان بر پناهندگی خود را بر زمین می زند. این شایعه که پس از تحصّن او در مدرسه مروی به راه افتاد، در زمان فتح تهران به اوج خود رسید.

شیخ فضل الله که به تصریح خود، خواستار مجلس شورا (به ویژه در ماهیت بومی و عدالتخانه ای آن) بود، درصدد اصلاح و نزدیک کردن آن به آموزه های اسلامی برآمد. او در این جهت، اتّهام مخالفت با مجلس را همواره از خود به دور می دانست. بر این اساس، شیخ می خواست تا شأن قانونگذاری انحصاری خدای متعالی، پاس داشته، و از سوی دیگر، مشروعیت اصیلِ اقدام های سیاسی تأمین شود.

اتهام وابستگی شیخ به دربار به خاطر برخی از مواضع ایشان بود، به مانند: «حمایت شیخ از محمّدعلی شاه»، در حالی که نتیجه گیری از این اقدام هنگامی تفسیر صحیحی خواهد یافت که اوضاع زمانه را به درستی تشریح کنیم. اینکه از یک سو، اوضاع پیچیده و بغرنج کشور و منطقه، و از سوی دیگر، سیاست های کلان قدرت های بین المللی روشن شود. «قرارداد 1907» در پی آن بود که از عثمانی تا افغانستان و تبّت را به صورتی جدید مرزبندی کند؛ از این روی، حفظ اقتدار محمّدعلی شاه، به معنای حفظ «تمامیّت ارضی ایران» بود.

دوازدهم رجب ۱۳۲۷ق جلسه دادگاه شیخ فضل الله نوری برگزار شد و در پایان این جلسه، شیخ ابراهیم زنجانی به پا می‌ایستد و می‌گوید: «جناب حاجی شیخ فضل الله بر طبق فتوا و حکم حجج اسلام نجف اشرف که سواد آن در همه ایران منتشر شده مفسد فی الارض است و باید بر طبق قوانین اسلام با او همان معامله‌ای را که خداوند راجع به مفسدین فی الارض دستور داده رفتار نمود.» این در حالی بود که در حکم منتسب به علمای نجف به هیچ وجه لفظ مفسد فی الارض به کار نرفته بود.

مشهور است که شیخ مهدی پسر شیخ فضل الله که از مشروطه خواهان بود در موقع اعدام پدرش حضور داشته و کف می‌زده و اظهار بشاشت می‌کرده. ولی ملک زاده می‌نویسد: این شهرت به کلی خالی از حقیقت و راستی است. میرزا محمد نجات به من گفته است که همان موقع اعدام شیخ، من به عمارت تخت مرمر رفتم و شیخ مهدی را دیدم زیر درخت چناری نشسته و گریه می‌کند.

امام خمینی (ره) در مورد شیخ فضل الله اینگونه فرموده اند: «در دوران مشروطه... یک عده‌ای که نمی‌خواستند که در این کشور اسلام قوه داشته باشند... جوسازی کردند به طوری که مثل مرحوم آقا شیخ فضل الله که آن وقت یک آدم شاخصی در ایران بود و مورد قبول بود همچو جوسازی کردند که در میدان علنی ایشان را به‌دار زدند و پای آن هم کف زدند. و این نقشه‌ای بود برای اینکه اسلام را منعزل کنند و کردند. و از آن به بعد دیگر نتوانست مشروطه یک مشروطه‌ای باشد که علمای نجف می‌خواستند، حتی قضیه مرحوم آقا شیخ فضل الله را در نجف هم یک جور بدی منعکس کردند، که آنجا هم صدائی از آن در نیامد....»( صحیفه نور، ج۱۸، ص۱۸۱)

منبع: باشگاه خبرنگاران

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار