به گزارش خبرنگار بینالملل
دفاع پرس، آمریکا در پایان دهه 70 میلادی با 2 شکست بزرگ در میدانهای سیاسی و نظامی روبرو شد. اولین شکست آمریکا عقبنشینی از ویتنام و سقوط دولت ویتنام جنوبی بود که در پی آن، یک ویتنام واحد تحت عنوان «جمهوری سوسیالیستی ویتنام» تحت حمایت شوروی در جنوب شرق آسیا ایجاد شد.
وقوع انقلاب اسلامی در ایران باعث شد که بزرگترین متحد آمریکا در منطقه و سد واشنگتن در برابر کمونیسم شوروی یعنی رژیم شاهنشاهی از بین برود و یک حکومت اسلامی جای آن را بگیرد. این بزرگترین تهدید برای اسرائیل به عنوان رژیم مورد حمایت واشنگتن در غرب آسیا به شمار میرفت؛ زیرا امام خمینی(ره) رهبر این انقلاب به صراحت از نابودی اسرائیل به عنوان یکی از اهداف اصلی این انقلاب سخن میگفت.
به فاصله کوتاهی از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، ارتش شوروی به بهانه دفاع از رژیم کمونیستی در افغانستان به این کشور حمله و آن را اشغال کرد. آمریکا پس از شورش نیروهای ضد کمونیست در افغانستان، فرصت را برای مداخله از طریق پاکستان فراهم دید.
طی دیدارهایی که میان مقامات آمریکایی و برخی نیروهای شورشی افغانستانی در مناطق مرزی قبایلی میان پاکستان و افغانستان صورت گرفت، پروژه «راهاندازی گروهکهای تروریستی تکفیری» آغاز شد. آمریکا با بهانه قرار دادن کمک به نیروهای ضد اشغالگری کمونیستی در افغانستان، به دنبال منحرف کردن اندیشه مبارزه اسلامی بود که انقلاب ایران آن را در جهان مطرح کرده بود. ارتباط آمریکا و گروهکهای تکفیری مانند «طالبان» و «القاعده» از همین نقطه آغاز شد.
آمریکا در همین زمان درگیر بحرانهای دیگری نظیر مشروعیت بخشیدن به حضور اشغالگرانه رژیم اسرائیل در خاک لبنان نیز بود. جوانان لبنانی پس از مشاهده حضور جانبدارانه آمریکا و ناتو به نفع رژیم صهیونیستی، در چند نوبت سفارت و مراکز نظامیان آمریکایی را در خاک لبنان هدف حمله قرار دادند که به کشته و زخمی شدن بیش از 400 تن از نظامیان و مقامات عالیرتبه امنیتی ایالات متحده منجر شد.
نیروهای هوادار آمریکا نیز به بهانه دست داشتن افراد مرتبط با آیتالله فضلالله در این حمله، محل حضور ایشان در جنوب بیروت را با یک بمب پرقدرت هدف حمله تروریستی قرار دادند که به شهادت دهها شهروند غیرنظامی لبنانی منتهی شد.
در همین زمان، آمریکا که پس از شکست حمله نظامی در طبس و آغاز تحریمهای شدید علیه ایران دنبال نابود کردن ملت ایران به هر قیمتی بود، از جنگ صدام علیه جمهوری اسلامی حمایت میکرد. دولتهای عربی متحد آمریکا وظیفه داشتند که با دلارهای نفتی خود، تا بیشترین جای ممکن صدام را در حملات اشغالگرانهاش در خاک ایران کمک کنند.
این کمکها پس از سال 1361 و نزدیک شدن ایران به سمت پیروزی نهایی و عملیاتهای گسترده برونمرزی، روند تصاعدی به خود گرفت به گونهای لشکرها و تیپهای منهدم شده عراق، بویژه یگانهای زرهی و مکانیزه، به سرعت خود را با کمک دولتهای مزدور آمریکا بازسازی میکردند. البته شوروی نیز کمکهای گستردهای به عراق میکرد؛ زیرا از نفوذ گسترده ایران در میان نیروهای مبارز افغان و همینطور مسلمانان جمهوریهای تحت اشغال شوروی نگران بود.
میتوان انقلاب ایران و جنگ تحمیلی را در کنار همراهی شوروی و آمریکا با یکدیگر در نبرد علیه متحدین بویژه آلمان در جنگ دوم جهانی، یکی از معدود مسائل مهم تاریخی دانست که طی آن، مسکو و واشنگتن برای از بین بردن یک رقیب با هم متحد شدند.
با وجود حمله نظامی آمریکا به نیروهای ایرانی در خلیج فارس و انهدام هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی ایران در مسیر بندرعباس- دبی در تیر 1367، که با اهدای نشان افتخار به «ویل راجرز» فرمانده ناو «وینسنس» همراه شد، صدام نتوانست که به اهداف خود در جنگ دست یابد.
همچنین عوامل مزدور آمریکا در آنچه «سازمان مجاهدین خلق» و از سوی مردم مسلمان ایران «سازمان منافقین» نامیده میشد نیز علی رغم 17 هزار مورد ترور، که بارزترین آنها ترور رئیسجمهور و نخستوزیر جمهوری اسلامی بود، نتوانستند انقلاب ایران را بخشکانند.
پس از پایان جنگ تحمیلی، آمریکا برای مقابله با متحد پیشین خود یعنی صدام، وارد جنگ با کویت شد. این مداخله نظامی، که در مواردی با بمباران ستونهای در حال عقبنشینی نظامیان عراقی به پایان رسید، باعث شد پای ایالات متحده به کویت باز و به این ترتیب نفوذ آمریکا در خلیج فارس بیشتر از گذشته شود.
با وجود پیروزی آمریکا در کویت، شکست متحد این دولت یعنی «رژیم صهیونیستی» طی جنگ 7 روزه با جنبش نوپای «حزبالله لبنان»، باعث شد آمریکا ضمن گسترش حمایت خود از رژیم صهیونیستی، تلاش خود را برای نتایجی که از معاهده کمپدیوید گرفته بود گسترش دهد و به غیر از مصر، پای دیگر اعراب را هم به سازش با رژیم اشغالگر قدس باز کند.
این موضوع به توافقنامهای میان سازمان آزادیبخش فلسطین و رژیم صهیونیستی منجر شد که در پی آن، مسلمانان در بسیاری از کشورها به خیابانها ریختند. تظاهراتی که با همین موضوع در بیروت پایتخت لبنان برگزار شد، با آتش ارتش غربگرای لبنان به شهادت و زخمی شدن دهها نفر انجامید. این موضوع، رابطه حزبالله و دولت مورد حمایت آمریکا و عربستان در لبنان را بیشازپیش وخیم کرد.
آمریکا همچنین طی جنگ 16 روزه سال 1996 میان حزبالله لبنان و رژیم صهیونیستی، از مطرح شدن جنایات رژیم صهیونیستی در حمله به مناطق «قانا» و «منصوری» در حومه شهر صور در جنوب لبنان به عنوان جنایت جنگی جلوگیری کرد تا حمایت خود را هرچه بیشتر خود از رژیم اشغالگر قدس را نشان دهد. به فاصله 4 سال پس از این جنایت، مناطق تحت اشغال رژیم صهیونیستی در لبنان آزاد شد.
آمریکا که به دنبال تحت کنترل درآوردن حجم بیشتری از منابع نفت و دیگر ثروتهای طبیعی در غرب آسیا بود، افغانستان را به بهانه مبارزه با القاعده و عراق را با ادعای وجود زرادخانههای شیمیایی و میکروبی در اختیار صدام به ترتیب در سالهای 2001 و 2003 اشغال کرد. در هر دو حمله، نظامیان آمریکایی ضمن کشتار پیدرپی غیرنظامیان، افراد بسیاری را بدون تفهیم اتهام راهی بازداشتگاه مخوف خود در خلیج «گوانتانامو» در کوبا کردند.
بمباران گسترده مردم فلسطین و لبنان طی جنگهای مختلف بویژه جنگهای 33 و 51 روزه بوسیله بمبهای ساخت کارخانجات وزارت دفاع آمریکا، که توسط ارتش رژیم صهیونیستی اجرا شد، سند سیاه دیگری از جنایات آمریکا علیه مردم غیرنظامی در جهان است.
علاوه بر حمایت از رژیم صهیونیستی در سرکوب ملت فلسطین، حمایت از چندین کودتا، شورش و براندازی در نقاط مختلف جهان از ونزوئلا تا اروپای شرقی و آسیای غربی، که با هدف محاصره و نابودی دشمنان اصلی آمریکا یعنی روسیه، چین و ایران انجام شد، از نکات قابل توجه در کارنامه سیاست خارجی آمریکا به شمار میرود.
آمریکا با وجود این اقدامات و نتایج آن، نه تنها از خطاهای گذشته درست نگرفته است، بلکه حمایت این کشور از گروهکهای تروریستی تکفیری در سوریه و برخورد دوگانه با گروهک تروریستی داعش به خوبی نشان میدهد که تلاش برای رسیدن به هدف از راه مداخله نظامی و کشتار مردم بیگناه، هدفی است که ایالات متحده از زمان ورود به جنگ جهانی اول در سال 1917 تا امروز (2017) در آن تردیدی به خود راه نداده است؛ زیرا این موضوعی است که ریشه در تاریخ آمریکا و چگونگی تأسیس این کشور دارد.
انتهای پیام/ 421