به گزارش گروه سایر رسانههای
دفاع پرس، شهید «عباس بابایی» بزرگمردی بود که رشادتهای او و همرزمانش در جبهههای جنگ حق علیه باطل در تمامی ادوار زندگی همانند سرمشقی بر دیدگانمان است. شهید «بابایی» فرماندهای با اخلاق و اهل عمل، مانند پرنده عاشقی بود که اصحاب کفر را در هم کوبید.
شهید «بابایی» قهرمان شرافت، آزادی، ایمان و عمل در عرصه جنگ، انقلاب و زندگی مردم بود که عشق به وطن را با شهادتش معنی کرد. شهید بابایی، شهید عباس دوران و شهید لشکری از اسطورههای نیروی هوایی در دوران جنگ بودند.
شهید عباس بابایی در 14 آذر سال1329 و در شهر قزوین متولد شد. پس از طی دوره ابتدایی در دبستان «دهخدا» و دوره متوسطه در دبیرستان «نظام وفا» ، در سال ۱۳۴۸ در رشتهٔ پزشکی پذیرفته شد، اما به دلیل علاقه به رشته خلبانی، به نیروی هوایی رفت و پس از گذراندن دوره مقدماتی برای تکمیل تحصیلاتش در سال ۱۳۴۹ به آمریکا اعزام گشت.
شهید بابایی در بخشی از خاطرات خود در مورد تحصیلات خلبانیاش گفته بود: «دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به دلیل گزارشاتی که در پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمیدادند، تا این که روزی به دفتر مسئول دانشکده، که یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در جلو او، روی میز بود، ژنرال آخرین فردی بود که میبایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم اظهار نظر میکرد. او پرسشهایی کرد که من پاسخش را دادم. از سؤال های ژنرال بر میآمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت، زیرا احساس میکردم که رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامههایی که برای زندگی آیندهام در دل داشتم، همه در یک لحظه در حال محو و نابودی است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم. در همین فکر بودم که در اتاق به صدا در آمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای کار مهمی به خارج از اتاق برود با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم.
به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و میتوانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را میخوانم. انشاءالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشهای از اتاق رفتم و روزنامهای را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه میدهم، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. سرانجام نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی مینشستم از ژنرال معذرتخواهی کردم.
ژنرال پس از چند لحظه سکوت نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه میکردی؟ گفتم: عبادت میکردم. گفت: بیشتر توضیح بده. گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعتهای معین از شبانه روز باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعات زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم. ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست. این طور نیست؟ پاسخ دادم: آری همینطور است. او لبخندی زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت و پایبندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهرهای بشاش خود نویس را از جیبش بیرون آورد و پروندهام را امضا کرد.
سپس با حالتی احترامآمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما تبریک میگویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم و من هم از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم.
شهید بابایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی سرپرستی انجمن اسلامی پایگاه هشتم شکاری اصفهان را بر عهده گرفت. با شروع جنگ تحمیلی، عباس بابایی به انجام عملیات جنگی هوایی مشغول شد. در سال ۱۳۶۰ ضمن ارتقاء به درجهٔ سرهنگ دومی به عنوان فرمانده «پایگاه هوایی هشتم شکاری اصفهان» منصوب شد.
او در ۹ آذر ۱۳۶۲ به درجه سرهنگ تمامی ارتقاء یافت و به سمت معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی منصوب شد و به تهران عزیمت کرد. وی پس از چهار سال رزم در مقام معاونت عملیات نیروی هوایی، در ۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ به درجه «سرتیپی» ارتقا یافت.
شهید بابایی در تاریخ ۴ شهریور ۱۳۵۴ با دخترداییاش «ملیحه حکمت» ازدواج کرد و صاحب دختری به نام «سلما» و دو پسر به نامهای «محمد» و «حسین» شد.
عباس بابایی پس از ۶۰ مأموریت جنگی موفق در صبح روز پانزدهم مرداد ماه روز عید قربان همراه یکی از خلبانان نیروی هوایی (سرهنگ نادری) به منظور شناسایی منطقه و تعیین راه کار اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای آموزشی اف–۵ از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمد و وارد آسمان عراق شد. بابایی پس از انجام دادن مأموریت، به هنگام بازگشت، در منطقه عملیاتی سردشت در ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ از ناحیه سر مجروح شد و به شهادت رسید.
راوی در مورد بازتاب شهادت عباس بابایی در جمع فرماندهان سپاه نوشته است: «برخی از فرماندهان ارشد سپاه در جلسهای مشغول بررسی عملیات بودند که تلفنی خبر شهادت عباس بابایی به اطلاع آناه رسید.با شنیدن این خبر، جلسه تعطیل شد و اشک در چشمان حاضرین حلقه زد. وی چند روز قبل ازشهادت در پاسخ پافشاریهای بیش از حد دوستانش جهت عزیمت به مراسم حج گفته بود: «تا عید قربان خودم را به شما میرسانم. شهید بابایی در هنگام شهادت 37 داشت. پیکر وی در مزار کشته شدگان جنگ ایران و عراق در شاهزاده حسین قزوین به خاک سپرده شد.
سرتیپ خلبان علی محمد نادری، همرزم شهید بابایی در گفتگویی به نقش بی بدیل شهید بابایی در نیروی هوایی اشاره کرد.
وی گفت: زمانی كه ایشان معاونت عملیاتی نیروی هوایی شد، من هم جانشین پایگاه دوم شكاری بودم. چون مشخص كردن طرح كلی، هدف ها، مسیرها و نوع مهمات با عملیات نیرو بود، ایشان به پایگاه دوم شكاری آمدند. او یكی دو سال قبل از من دوره آموزش در آمریكا را تمام كرده و به ایران آمده بود. ایشان خلبان اف 5 ( همان هواپیمایی كه من پرواز می كردم )، بود. با ورود هواپیماهای اف 14 به ایران ایشان كه از خلبان های تیزهوش نیرو بود برای پرواز با آن انتخاب شد.
سرتیپ نادری ادامه داد:اصولا اگر بحث و خاطراتی از او گفته شده از ساده، بسیجی و مخلص بودن مطرح گردیده كه فقط یك بعد از ابعاد شخصیتی شهید بوده است. در حالی كه او ابعاد گوناگونی چون مدیر و فرماندهی قاطع و توانمند بود و مدیریت اسلامی دلسوزانه ای داشت و با هر كس یک بار رو به رو می شد او را شیفته خود می كرد. شهید بابایی یک نیروهای هوایی متحرک، مغز متفكر و طراح اكثر عملیات های هوایی بعد از معاون شدنش در نیرو بود. زمانی كه تازه این سمت را داشت، گروهکها و نفوذی هایی كه در كشور ما بودند حتی در دفتر ویژه نیروی هوایی نیز نفوذ كرده بودند، پروازها و عملیات ها لو می رفت،به طوری كه وقتی هواپیمای ما می خواست از مرز عبور كند با دیوارهایی از پدافند رو به رو می شد. از زمانی كه ایشان محوریت عملیاتی نیرو را بر عهده گرفت به روش های قبلی پشت كرد و روش های جدیدی را به وجود آورد.
همرزم شهید بابایی درباره نقش شهید بابایی در عملیات کربلای5 اظهار داشت: عملیات پیروزمندانه « كربلای 5» در نوع خود، عملیاتی منحصر به فرد نظامی است و هر چند تاكنون از زوایای كلاسیک و غیر كلاسیک، تجزیه و تحلیل شده است، از دیدگاه نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، كم تر به آن دقت شده است. در حالی كه فرماندهان و متخصصان نیروی زمینی با نگرش خاص خود این عملیات را تجزیه و تحلیل و نقد می كنند، از نگاه « قرارگاه رعد » قرارگاه عملیات هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران این عملیات از جهات گوناگون بسیار موثر بود كه علاوه بر دستاوردهای سیاسی و نظامی، باعث انهدام بسیار گسترده نیروهای زرهی عراق شد.
سازماندهی سریع نیروهای عملیایت به فاصله پانزده روز پس از عملیات « كربلای 4» با تفكر بومی فرماندهان در قرارگاه خاتم الانبیا و در حالی كه دشمن گمان می كرد نیروهای ایرانی دست كم تا چند ماه آمادگی عملیات نخواهند داشت، با اجرای دقیق اصل غافل گیری در یكی از دشوارترین مناطق جنگی، شوک بسیار سنگینی را بر دشمن وارد ساخت. در این عملیات، هر چند ما در جبهه كوچكی در شرق بصره با دشمن درگیر شدیم، انسجام و یكپارچگی همه نیروها، اعم از نیروهای بسیج و سپاه، نیروی زمینی و دریایی ارتش و هم چنین حضور گسترده و بسیار موثر نیروی هوایی، توانست تجهیزات زرهی و نیروهای عراقی را در بالاترین حد ممكن منهدم كند.
استراتژی نظامی شهید بابایی، ستاری و اردستانی در ایجاد تفكر بومی، تغییر تاكتیک های پروازی، رویكرد به خودكفایی به ثمر نشست و در این عملیات به رغم استفاده از تاكتیک پرواز در ارتفاع سطح كه در این ارتفاع انواع آتش اعم از گلوله های توپ، تانک، خمپاره، سلاح های نیمه سنگین و سبک و انواع تركش وجود دارد حتی یک گلوله یا تركش به جنگنده های ما اصابت نكرد!