به گزارش خبرنگار
ساجد، شهید «مرتضی مفاخری» در سال 1340 دیده به جهان گشود. با آغاز جنگ تحمیلی شهید مفاخری عازم جبهه شد. وی معاونت گردان عمار لشکر 27 و نیز معاونت گردان حضرت قاسم(ع) لشکر 10 را برعهده داشت. همچنین شهید مفاخری معاون گردان سلمان تیپ 66 هوابرد بود. سرانجام وی مرداد 1366 در منطقه تنگه هرمز به درجه شهادت نائل امد.
وصیتنامه شهید «مرتضی مفاخری»
«بسم الله الر حمن الرحیم
خدایا، تو خود میدانی که تنها حلاوت و شیرینی شربت شهادت میتواند کامم را سیراب کند، چرا که شهادت در راهت والاترین اوج تکامل انسان است. از شما عزیزان امت اسلامی و شهید پرور میخواهم که پشتیبان خط ولایت فقیه باشید، چرا که ولایت رسول خدا است، امام عزیزمان را مبادا تنها بگذارید، به امید پیروزی اسلام و جهانی شدن آن. خدایا تو را به جان مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار.
اکنون که کفر علیه اسلام و انقلاب ایران شورش کرده، بر ماست که از جای خود حرکت کرده و او را نابود کنیم و اسلام را برپای داریم. حقیر بر حسب احساس مسئولیت دینی و وطنی خود فی سبیلالله در این راه قدم گذاشته و امیدوارم که بتوانم به اسلام خدمتی کرده باشم، آرزو دارم خدا مرا یاری کند تا آنجا که توان دارم مبارزه کرده و دشمن اسلام را نابود کنم و خون ناقابل خود را در این راه بریزم که این خونها پیروزی برای اسلام را به دنبال خواهد داشت.
من هیچگونه آرزویی برای خود ندارم و در حال حاضر تنها آرزویم شرکت در جبهه و شهادت در راه خداست، خدایا تو را سپاس که توانستم با یاریت قدمی در راه مکتبم بردارم و خون ناقابل خود را در راهت هدیه کنم، خدایا تو میدانی که تار و پود وجودم به مهر تو آغشته است، خداوند بزرگ تو شاهدی ما جز رضای تو و اطاعت از ولی تو به چیز دیگری عمل نکردیم و این راه حسین و راه اوست که با دلی باز و چشم بصیرت پذیرفتهایم تا در راه حسین(ع) قدم بگذاریم من میخواهم به این حرف عمل کنم که اگر دین خدا با کشته شدن احیا میگردد پس مرگ سرخ را برمیگزینم که سعادتی بالاتر از این نیست.
ملت قهرمان ایران خداوند شما را انتخاب کرد و بر شما منت گذاشت تا دین او را در زمین حاکم گردانید و زمینه را برای حجت حق آماده سازید تا مستضعفین بر مستکبرین پیروز شوند، حرکت ما برای رضای خداوند است و نباید از هیچ قدرتی ترسید بلکه استوار همانگونه که تا کنون بودهاید وحدت خود را حفظ کنید و در زیر سایه ولایت فقیه و برای تداوم انقلاب بکوشید قدر رهبری که جز لطف خدا هیچ چیز دیگری نیست را بدانید و خدای نکرده حرکتی انجام ندهید که قلب او را ناراحت کنید زیرا او نماینده امام زمان(عج) است.
شهادت برای ما افتخار است و هر کس لایق باشد به چنین مقام بالایی میرسد، کم کم احساس میکنم که میتوانم شاهد زیبایی شهادت را تنگاتنگ در آغوش خود بفشارم و آن را از خود جدا نکنم زیرا امکان شهادت ما با خدمت در سپاه اسلام میباشد و این شهادت به زودی نصیب من خواهد شد ولی آیا کشته شدن مرا میتوان شهادت نامید؟ خدایا ناامید نیستم ولی من در خود به هیچ وجه لیاقت شهادت نمیبینم.
پدر و مادر عزیزم من از شما شرمندهام زیرا نتوانستم حقی را که بر گردن من داشتید، ادا کنم ان انشاءلله من از پیش شما میروم ولی بدانید که این جسم من از بین شما رفته است من از بین نرفتهام بلکه وارد یک زندگی جاودانه گشتهام شما اصلا ناراحت نباشید و افتخار کنید که چنین فرزندی از شما در میدان حق علیه باطل و برای الله فدایی گشته است. من از شما نبودم بلکه امانتی بودم در نزد شما، مرا قدرت دیگری که از تمام نیروها برتر است بهصورت امانت نزد شما گذاشته بود و حال آمد و امانت خود را پس گرفت، پس ناراحت نباشید که این امانت را به خوبی و به نحو احسن به صاحب اصلیاش برگردانیدهاید.
خواهران عزیزم خوب میدانم که طاقت شنیدن خبر شهادت مرا ندارید ولی باید صبر و استقامت داشته باشید، آیا حسین(ع) در زمین کربلا و زینب(س) را با آن همه مصیبت فراموش کردهاید؟ آیا فراموش کردهاید که زینب چگونه فریاد حسین(ع) را در برابر جباران تاریخ بیان کرد و طاغوتیان را رسوا نمود؟
میدانم که برایتان خبر ناگواری است ولی برای خدا و برای اینکه روحم آزرده نشود از شما دو خواهش دارم:
اول آنکه از آمدن افراد بی حجاب و مخالف روحانیت و انقلاب و امام به تشییع جنازه و مراسم ختم جدا جلوگیری کنید.
دوم اینکه هرگز قطره اشکی در چهرتان مشاهده نشود، بیایید اشکها را گلوله کنیم و بر سر دشمن فرود آوریم، بیایید نالههایمان را پتک گردانیم و دشمن را خوار سازیم.
از خواهران عزیز خود شرمسارم که برادری خوب برایشان نبودم ولی انتظار دارم اسلام عزیز را سرلوحه کارهای خود قرار داده و حجاب را اصالت خویش بدانید و نمازهایتان را اول وقت بخوانید و همچون زینب عزیز پیامآور خون شهیدان راه خدا باشید.
برادر جان بعد از من شما امید پدر و مادرمان هستی عاجزانه از شما میخواهم همیشه یار و یاورشان باشی و تلافی بدیهای مرا با خوبیها بکنی.
همسر مهربان و فداکارم این حقیر درباره وظایفی که بر گردنم بود نکاتی را یاد آور میشوم: من مسئولیتی بس سنگین به دوش داشتم که از عهده آن کامل بر نیامدم و نتوانستم دین خود را نسبت به شما ادا کنم، امیدوارم بعد از من راه زینب را ادامه داده و همیشه اسلام عزیز را سرلوحه کار خود قرار دهی و از دو فرزندم خوب محافظت کنی و آنها را مسلمان واقعی بار بیاوری، از اینکه نتوانستم وظایفم را به درستی انجام دهم بسیار پشیمانم و امیدوارم که مرا حلال کنی و خداوند شما را در آن دنیا با من محشور بگرداند.
و شما ای پاسداران عزیز در تزکیه نفس بکوشید تا رستگار شوید که رهایی از ظلمات و مصون بودن از پلیدیهاست، اطاعت از ولی فقیه را سرلوحه امور خود قرار دهید که تنها لیاقت و شایستگی آن را دارید که بازوی مسلح ولایت فقیه باشید.»
انتهای پیام/ 111