مادر شهید تازه شناسایی شده «محمد رونقی» در گفت‌وگو با دفاع‌پرس:

دریافت مدرک دیپلم پس از فارغ‌التحصیلی در جبهه/ نمی‌گفتم که مادر شهید هستم

«رفتارهای مردم پس از شهادت محمد با خانواده ما متفاوت بود. برخی احترام خاصی قائل می‌شدند و برخی دیگر با نیش و کنایه با ما صحبت می‌کردند. می‌گفتند که خانواده شهدا در ناز و نعمت زندگی می‌کنند اما هیچ مادر و پدری فرزندش را با هیچ دارایی عوض نمی‌کند. کنایه‌ها به جایی رسید که دیگر نمی‌گفتم من مادر شهید هستم.»
کد خبر: ۲۵۳۷۵۹
تاریخ انتشار: ۳۱ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۰:۴۵ - 22August 2017

گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: خرداد ماه 1367 جهت گذراندن خدمت مقدس سربازی در ژاندارمری از خانواده خداحافظی کرد و به سوی دهلران رفت. حدود 30 سال از روزی که محمد درب خانه را بست و برای دفاع از کشور راهی مناطق عملیاتی شد، می‌گذرد و خرداد ماه امسال پس از گذشت حدود سه دهه پیکرش در عملیات‌های تفحص شناسایی شد و به آغوش خانواده بازگشت.

پدر محمد 10 سال پیش در دوران فراق بر اثر سکته، دار فانی را وداع گفت و فرصت دیدار مجدد را کسب نکرد و مادر شهید صبورانه منتظر بازگشت وی ماند و با آغوش گرفتن پیکر فرزندش به دلتنگی‌هایش پایان داد.

بازگشت پیکر شهید «محمد رونقی» بهانه‌ای شد تا پای سخنان لیلا طحان‌زاده مادر این شهید بزرگوار بنشینیم. در ادامه سخنان این مادر شهید را در گپ و گفت با خبرنگار ما می‌خوانید:

حضور در جبهه را از واجبات می‌دانست

2 دختر و چهار پسر دارم که یکی از پسرانم را در راه دفاع از کشور تقدیم کردم. محمد شاگرد ممتازی بود. زمانی که پدرش برای دریافت کارنامه به مدرسه رفت، مدیر مدرسه به جهت تربیت و درس خوب محمد از همسرم تشکر کرد اما با این وجود محمد تصمیمش برای اعزام به جبهه را گرفته بود. او می‌توانست برای ادامه تحصیل به دانشگاه برود ولی حضور در جبهه را از واجبات می‌دانست. پس از نام نویسی برای گذراندن دوران سربازی، از سوی مدرسه محل تحصیلش برای اعزام اقدام کرد اما با مخالفت من و پدرش منصرف شد. برای این که ما هم از وی راضی باشیم گفت می‌خواهم به سربازی بروم.

دریافت مدرک دیپلم پس از فارغ التحصیلی در جبهه/ نمی‌گفتم که مادر شهید هستم

چندی بعد محمد سرباز ژاندارمری شد. برای دوران آموزشی به اصفهان رفت و پس از آن به خانه بازگشت. مدتی بعد از ما خداحافظی کرد و گفت که برای خدمت به دهلران می‌رود. آن لحظه به گمانم نمی‌رسید که این آخرین دیدارمان باشد. پس از رفتنش مدتی منتظر ماندم تا نامه‌ای بفرستد یا تماسی بگیرد اما هیچ خبری نشد. دو ماه بعد برادرش را به مناطق عملیاتی فرستادم تا برایمان خبری از سلامتیش بیاورد. چند روز بعد پسرم بازگشت و گفت که محمد را در آن طرف خط مقدم دیده اما به جهت فاصله نتوانسته با او صحبت کند.

مدتی گذشت و نگرانیم بیشتر شد تا اینکه خودم به ژاندارمری میدان انقلاب رفتم تا خبری از پسرم بگیرم. آن‌ها گفتند که مدتی است محمد مفقود شده است. گریه کنان به خانه برگشتم. نمی‌دانم مسیر ژاندارمری تا خانه را چگونه طی کردم. با پسرم دعوا کردم که چرا به من نگفته است که محمد مفقود شده است. مگر من پسرم را به راه بدی فرستادم که از گفتنش خجالت کشیدی؟

دعا می‌کنم که هیچ مادر و پدری داغ دوری از اولاد را نبینند. من و همسرم شبانه روز گوش به رادیو داشتیم تا از رادیو عراق خبری از اسارت محمد بشنویم.

دریافت مدرک دیپلم پس از فارغ التحصیلی در جبهه

هنگام بازگشت آزادگان، امید داشتیم که محمد من هم بازمی‌گردد اما هیچ خبری نشد تا اینکه سال 72 اعلام شهادت کردند. من هرگز شهادت محمد را باور نکردم. تنها همان سال اول برایش مراسم یادبودی برگزار کردیم اما دیگر نمی‌خواستم که مراسمی برگزار شود، زیرا یقین داشتم که سالم برمی‌گردد. دو سال پیش به مدرسه تحصیلش رفتم و مدرک دیپلم محمد را گرفتم.

در طی سال‌های فراق، بارها و بارها خوابش را دیدم. یک شب خواب دیدم که در منزل سابقمان هستیم. محمد با نردبان از پشت‌بام به پایین می‌آمد. گفتم: «چرا به خانه نمی‌آیی؟ در این چند سالی که در عراق بودی، عربی یاد گرفتی؟» چند کلمه‌ای با من عربی صحبت کرد. گفتم: «دیگر اجازه نمی‌دهم که بروی.» گفت: «مادر ناراحت نباش. من نزدیک شما هستم.» در همین لحظه از خواب بیدار شدم.

شهدا را قسم می‌دادم که بگویند پسرم بازگردد

در مراسم تشییع شهدا به خصوص شهدای گمنام شرکت می‌کردم و آن‌ها را قسم می‌دادم تا واسطه بازگشت پسرم شوند. خدا را شکر که به حاجتم رسیدم. می‌دانستیم که روزی خبری از محمد خواهیم شنید. حالا پس از گذشت 30 سال از رفتنش به جبهه، پیکرش بازگشت.

همسرم نتوانست فراق دوری از محمد را تحمل کند و نهایتا 10 سال پیش به فرزند شهیدمان پیوست.

دریافت مدرک دیپلم پس از فارغ التحصیلی در جبهه/ نمی‌گفتم که مادر شهید هستم

نمی‌گفتم که مادر شهید هستم

رفتارهای مردم پس از شهادت محمد با خانواده ما متفاوت بود. برخی احترام خاصی قائل می‌شدند و برخی دیگر با نیش و کنایه با ما صحبت می‌کردند. می‌گفتند که خانواده شهدا در ناز و نعمت زندگی می‌کنند اما هیچ مادر و پدری فرزندش را با هیچ دارایی عوض نمی‌کند. کنایه‌ها به جایی رسید که دیگر نمی‌گفتم که من مادر شهید هستم. به نظر من رزمندگانی همچون فرزند من لیاقت داشتند که در راه اسلام و دفاع از کشور به شهادت رسیدند.

در سال‌های پیش که مردم علت حضور مدافعان حرم در سوریه را نمی‌دانستند، گاهی نیش و کنایه‌هایی به خانواده‌های شهدا می‌زدند اما چندی است که متوجه شدند که حضور مدافعان حرم در سوریه چقدر برای حفظ اسلام و امنیت کشور واجب است. ناراحت می‌شدم وقتی می‌شنیدم که این خانواده‌ها با وجود ایثار و از خودگذشتی مورد کنایه و کم لطفی قرار می‌گیرند.

توصیه به جوانان

هر کسی باید عفت و حجاب را رعایت کند. زن باید چادرش همه ایمانش باشد. به مسئولین و ملت ایران به عنوان یک مادر شهید توصیه می‌کنم که راه شهدا را ادامه دهند و اجازه ندهند که بیگانگان بر ما مسلط شوند.

«یونس عبدی» مسئول امور ایثارگران ناجا نیز که خبر بازگشت پیکر شهید «محمد رونقی» را به خانواده وی داده است، نحوه اعلام خبر را اینگونه روایت کرد:

مطلع شدم که پیکر یکی از شهدای نیروی انتظامی در دوران دفاع مقدس در منطقه زبیدات شناسایی شده است. اعلام این خبر خوشحال کننده‌ به جهت کهولت سن مادر، نگران کننده بود. از این رو در قالب دیدار با خانواده معزز شهدا به همراه دیگر همکاران به دیدار خانواده شهید رفتیم. در ابتدا خاطراتی از شهید گفته شد و در پایان خبر بازگشت پیکر محمد را به مادر دادم. ابتدا مادر برای دقایقی شوکه شد و صحبتی نمی‌کرد. دقایقی بعد صدای گریه تمام حاضران در جمع به گوش می‌رسید. مادر شهید در ابتدا باور نمی‌کرد که او بازگشته است و همچنان چشم انتظار بازگشت فرزندش بود. با توضیحات و نشانه‌هایی که دادیم، کم کم باور کرد.

انتهای پیام/ 131

نظر شما
پربیننده ها