به گزارش خبرنگار دفاعی امنیتی دفاع پرس،
کارنامه هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران مملو از رشادت و دلاورمردیهای
خلبانان رشید و قهرمان است که به خصوص در روزهای آغازین جنگ و در سامان
بخشیدن به غائله کردستان و فروپاشی عناصر ضد انقلاب مهمترین نقش را ایفا
کردند. رشادت و ازخودگذشتگی کادر پروازی هوانیروز در مقابله با جبهه کفر و
نفاق هیچگاه از حافظه تاریخی ملت ایران و این مرز و بوم پاک نخواهد شد.
بر همین اساس با دو نفر از خلبانان دوران دفاع مقدس گفتوگویی را انجام
دادیم که بخش دوم و پایانی آن را در ادامه میخوانید.
دفاع پرس: جناب سرهنگ در چه زمانی وارد دزفول شدید و از فعالیتهایتان در این شهر بفرمایید.
سرهنگ ناظوری: اواخر مهر ماه سال 60 به من ماموریت دادند که به عنوان سرپرست گروه به دزفول بروم. سوال کردم که دزفول چه خبر است؟ گفتند برو آنجا خودت متوجه میشوی.
من خودم را به اهواز و از آنجا به دزفول رساندم. هر چه به دزفول نزدیکتر میشدم گویی به شهر ارواح و مردگان نزدیک میشدم. کوچهها و پیادهروها بدون مردم و شهروندان بود و مغازهها تعطیل شده بود و خلاصه شهر سوت و کور بود. جلوی درب دژبانی پایگاه چهارم شکاری دزفول پیاده شدم. خدمت سرپرست قبلی پایگاه رسیدم و دو سه روزی توسط ایشان توجیه شدم و تا حدودی در جریان وضعیت منطقه قرار گرفتم.
در این پایگاه حدود 18 فروند بالگرد متشکل از 3 تیم آتش بود که 7 فروند آن بالگرد 214 بود؛ اما حتی یک فروند هواپیما هم در آن نبود و خانههای سازمانی تمامی تخلیه شده بودند، فقط یک مقر فرماندهی در پایگاه بود که سرهنگ دوم عابدین فرماندهی آن را عهدهدار و سرهنگ دوم دیگری به عنوان معاون وی در آنجا مشغول به فعالیت بود. همچنین تعدادی از مسئولان در همین مقر فرماندهی مشغول به خدمت بودند و دیگر هیچکس در این مقر نبود.
اوضاع دزفول خراب است، طرح تخلیه پایگاه را بنویسید
یک شب خبر دادند که فرمانده پایگاه میخواهد من را ببیند. در مقر فرماندهی خدمت ایشان رسیدم و خودم را معرفی کردم. ایشان هم از ما استقبال کردند و خوش آمد گفتند و وارد مباحث جدیتر شدیم. فرمانده در ادامه از من پرسید که اطلاع دارید برای چه به اینجا منتقل شدهاید؟ گفتم بله خب. چون بالاخره جنگ هست و نیاز بود که من به جهت خدمت موثرتر به این منطقه مراجعت کنم و خلاصه امدهایم که با دشمن بجنگیم. گفت درست میگویید اما الان اوضاع خیلی خراب است. گفتم خب بنده هم در این چند روزه یکسری مسائل دستگیرم شده است. ایشان به من گفت خب حالا که پسر خوبی هستی برو یک طرح تخلیه هوانیروز برای ما بنویس و بیاور.
با تعجب از ایشان سوال کردم چرا طرح تخلیه؟! من که تازه به اینجا آمدهام. ایشان با تحکم گفتند: همین که من گفتم. شما از نظر سازمانی تحت مجموعه ما هستید و باید دستور را اجرا کنید. و من هم در نهایت گفتم چشم و شبانه با همفکری افسر و درجهدار عملیات طرح تخلیه نوشتیم.
طرح تخلیه یکی از اصول 9 گانه جنگ است
دفاع پرس: طرح تخلیه چیست؟
سرهنگ ناظوری: همانطوری که اختفا و پوشش یکی از موارد اصولی جنگ است؛ طرح تخلیه نیز یکی از موارد اصولی جنگ محسوب میشود؛ یعنی اگر زمانی دشمن سطح تهاجم و حملات را افزایش داده و پیشروی کند و به نیروهای مقابل فشار آورد، اینها میتوانند یک مقداری عقب نشینی کنند و وسایل و تجهیزات را به مناطق امنتری انتقال دهند تا وضعیت به شرایط عادی برگردد. لذا یکی از اصول 9 گانه جنگ طرح تخلیه است.
دفاع پرس: بعد از نوشتن طرح تخلیه، پادگان را تخلیه کردید؟
سرهنگ ناظوری: خیر! بعد از نوشتن این طرح با خود گفتم بهتر است تا جریان را با نیروها هم در میان بگذارم و بعد طرح را خدمت فرمانده ببرم. صبح روز بعد به میدان صبحگاه رفتم، موضوع آماده کردن طرح را برای نیروها اعم از خلبانان و کادر فنی عنوان کردم و بعد اعلام کردم که این طرح هم اکنون آماده است و میخواهیم جهت اجرا آن را به مقر فرماندهی ارائه دهیم و سوال کردم شما در این رابطه نظری ندارید؟
خدا را شاهد میگیرم ناگهان در این لحظه همهمهای به پا شد و پرسنلی که آنجا ایستاده بودند اعم از سرباز و نیروی کادری در یک لحظه چهرههایشان برافروخته و رگهای گردنشان به نشان عصبانیت و اعتراض بزرگ و صدای اعتراضشان بالا گرفت که چرا و با چه مجوزی طرح تخلیه نوشتی که من تا به حال با چنین صحنهای مواجه نشده بودم.
ما وصیتنامههایمان را نوشتهایم، اگر میترسی، طرح تخلیه را به فرمانده برسان
به من گفتند ما وصیتنامههایمان را نوشتهایم و آمدهایم؛ اگر تو هم میترسی برو طرح تخلیهات را به فرماندهی بده. ما کار خود و پروازهای خود را انجام میدهیم. کادر فنی هم گفتند ما همه بالگردها را برای رزم آماده میکنیم و پایگاه را تخلیه نخواهیم کرد.
من هم که از اول دلم با ماندن بود به آنان گفتم خدا شاهد است، من هم دلم به این کار رضایت ندارد و حالا که شما هم نظرتان این است، من طرح را تحویل فرمانده نمیدهم.
دفاع پرس: یعنی شما از دستور تمرد کردید؟
سرهنگ ناظوری: توجه داشته باشید که شرایط آن زمان ویژه بود، لذا من خدمت فرمانده پایگاه رسیدم و گفتم من طرح تخلیه را نوشتم اما متاسفانه نیروهای من راضی به این کار نیستند. فرمانده با عصبانیت به من گفت: مگر تو میتوانی یک چنین حرفی را بزنی، مگر تو به عنوان سرپرست به اینجا نیامدهای؟! خلاصه با من اتمام حجت کرد و در آخر هم مرا تهدید کرد و گفت که دادگاهیت میکنم و من هم پاسخ دادم: اگر شما دادگاهی نکنید، نیروهایم مرا از بین میبرند. بنابراین من متاسفم. من امر شما را اجرا کرده و طرح را آماده کردهام اما قادر به اجرای آن نیستم.
دفاع پرس: چرا هوانیروز در آن دوران از اهمیت قابل توجهی برخوردار بود؟
سرهنگ ناظوری: همانطوری که عنوان کردم شرایط در آن دوران ویژه بود، برای مثال سپاه پاسداران هنوز سازماندهی و تشکیل نشده بود و سلاح آنچنانی نداشت و فقط دستور تشکیلش صادر شده بود و به عنوان یک نیروی نظامی ملموس که از سلاح، سازماندهی و نیروی انسانی قابل توجهی برخوردار باشد، مطرح نبود.
فقط یک تعدادی افراد شاخص برای سپاه معرفی شده بودند که ارکان اصلی این نیرو را تشکیل میدادند. ارتش هم که در آن دوران تعدادی از فرماندههان خائنش را اعدام کرده بودند و تعدادی هم فراری شده بودند. در این بین نیز به تعدادی از افسران جوان درجه ترفیعی دادند و آنان را به عنوان فرمانده تیپ و فرمانده لشکر منصوب کردند که اینها هم تجربه کافی برای تصدی پستهای فرماندهی کلان نداشتند و در همان مقطع بود که برخی ردههای پایین در ارتش شعار ارتش توحیدی میدادند و بنابراین از کسی اطاعت نمیکردند. لذا سازماندهی افراد و برنامهریزی عملیاتی برای آنها کار دشواری بود، چون بسیاری از این افراد زیربار دستور نمیرفتند.
یک لشکر 92 زرهی را داشتیم که این لشکر یک سال جنگیده بود و دیگر توان اولیه را نداشت. ضمن اینکه به صورت گسترده کل منطقه جنوب را تحت نظارت داشت که در هر ده کیلومتر یک سرباز را میتوانست بگمارد که آن هم جوابگوی گستردگی و وسعت منطقه نبود.
از طرفی لشکر پا در رکاب و خوب ما لشکر 77 خراسان بود که اگر میخواستند آن را جابهجا کنند و به جنوب بیاورند، حداقل یک ماه طول میکشید تا تانکها و خودروهای زرهی را بیاورند؛ لذا در این شرایط باید از یگانی قدرتمند استفاده میشد که نه دستورالعمل بخواهد نه طرح تخلیه و امریه... که به سرعت نیز کار را انجام دهد. لذا از هوانیروز دست به نقدتر و اثرگذارتر برای اجرای عملیات نداشتند. بنابراین ما هم از این وضعیت استفاده کردیم، و وقتی که دیدیم بچهها نظرشان منفی است گفتیم ما میمانیم و علیه دشمن اقدام میکنیم؛ در نهایت یا شهید میشویم و یا بالاخره کار را به جایی میرسانیم.
با 3 تیم آتش حملات را علیه بعثیهای متجاوز آغاز کردیم
دفاع پرس: از نحوه عملیاتهایتان در دزفول بگویید.
سرهنگ ناظوری: باور کنید با سه تیم آتش کار خود را در منطقه آغاز کردیم و نحوه کار تیمهای آتش اینطور بود که همیشه یک تیم در حال لودگیری، مهماتگذاری و سوختگیری در پایگاه بود، یک تیم هم در حال حرکت به طرف مواضع دشمن جهت اجرای ماموریت و یک تیم هم در حال تیراندازی و اجرای آتش در منطقه؛ که این سیکل همینطور ادامه داشت و کادر فنی و پروازی همانطوری که گفته شد همگی جوان و پر انرژی و سر پورشوری داشتند و چون مسئله دفاع و تجاوز دشمن به خاک مطرح بود، با غیرت و همیت وصف ناشدنی میجنگیدند و آتش بر سر دشمن میریختند و خلاصه کاری کردند که دشمنی که تا پل نادری آمده بود، کیلومترها عقب نشست.
ابتکار خلبانان کبرا در شناسایی نیروهای دشمن
یکی از ابتکارات جالب این بود که خلبانان کبرای ما خودشان عملیات شناسایی انجام میدادند و اخباری را از نحوه موضع گیری دشمن و میزان ادوات آنان به فرماندهان ارائه میکردند. من یکبار از اینها سوال میکردم، شما از کجا متوجه دشمن میشوید و اینقدر خوب آمار دشمن را دارید. میگفتند اولا تعداد تانکهای ما نسبت به دشمن بسیار کم است و ما هر جایی که تعداد تانکهای انبوه میبینیم متوجه میشویم که مواضع دشمن است و همچنین از لولههای تانکهای آنها نیز که به طرف ما است جبهه خودی را از غیر خودی تشخیص میدهیم.
به هر حال این بچهها در عرض این 18 روز کاری کردند که دشمن نه تنها نتوانست گامی به جلو بگذارد بلکه مواضعش را به عقب انتقال داد. هوانیروزیها کاری کردند که مردم وارد شهر شدند. و دشمن را از پل نادری به عقب راندند و زمینگیر و متواری کردند.
آتش به اختیار بودیم
دفاع پرس: اوضاع فرماندهی چطور بود؟ آیا دستور از مرکز میرسید؟
سرهنگ ناظوری: وضعیت ما در این منطقه به گونهای بود که نه دستور عملیاتی داشتیم و نه فرماندهی که به ما دستور دهد! و اصلا کسی کاری به ما نداشت. اگر هم با مرکز تماس میگرفتیم و مشکلی را در میان می گذاشتیم، مرکز میگفت: به تدبیر خودتان عمل کنید.
به فرمانده گفتم باز هم مرا دادگاهی میکنی؟!
وضعیت ما در این پایگاه اینگونه بود اما خلبانان و بچههای فنی در این مدت بسیار مردانه جنگیدند و دشمن را به عقب زدند و همین جناب سرهنگ عابدین که میخواست مرا بازداشت و دادگاهی کند صورت مرا بوسید و از من تشکر کرد.
به ایشان گفتم: جناب سرهنگ باز هم مرا دادگاهی میکنی؟! با خجالت به من گفت: تو را به خدا دیگر حرفش را نزن، من هم در آن مقطع ناچار بودم چون باید جان شما را حفظ میکردم و اگر مشکلی پیش میآمد من مسئول بودم. لذا با 18 بالگرد در عرض 18 روز کار را به پایان رساندیم.
اگر پادگان سنندج به اشغال ضد انقلاب درمیآمد سرنوشت کردستان تغییر میکرد
سوال: امیر ما در دو مرحله در کردستان با ناامنی و غائله مواجه بودیم، یکی در ابتدای پیروزی انقلاب و دیگری انتهای جنگ بود، در این رابطه بفرمایید.
امیر قضات: در رابطه با غائله کردستان خصوصا در اوایل پیروزی شکوهمند انقلاب هوانیروز دست به نقدتر و تقریبا منسجمتر از دیگر نیروها بود و از طرفی چون همه امکانات و توانمندیهای این یگان آماده بودند و میدانستند که هر کجا گره کوری وجود داشته باشد، هوانیروز میتواند در آنجا حضور موثری داشته باشد، توجهات به این یگان بیشتر از دیگر یگانها و نیروها بود.
در بحث کردستان و سنندج یکه فته بعد از پیروزی انقلاب که پادگان مهاباد اشغال شد، تعداد زیادی از امکانات این پادگان اعم از توپ و تانک و سلاحهای انفرادی به دست ضد انقلاب افتاد به طوری که حتی ماشین آتش نشانی هم به داخل پادگان بردند و بعد از اینکه پادگان مهاباد به این شکل درآمد و عناصر ضد انقلاب بدین سبب امکانات و تجهیزاتی به دست آوردند، جهت تجمیع امکانات و تسلیحات بیشتر به سمت پادگان سنندج حرکت کردند. همچنین ضد انقلاب توانسته بود پادگان ژاندارمری را که همجوار پادگان سنندج بود را تصرف کرده و سلاحهای آنرا نیز تخلیه کند و خلاصه به همین ترتیب در حال پیشروی تا تصرف پادگان سنندج بود تا بدین ترتیب تسلیحات و مهمات قابل توجهی را بدست آورد. در این بین پادگان سنندج چون به عنوان ستاد لشکر 28 استان کردستان بود از اهمیت ویژهای برخوردار بوده و اگر اشغال میشد و امکانات و تجهیزاتش به دست ضدانقلاب میافتاد، مسئله کردستان خیلی متفاوت میشد و ضد انقلاب به لحاظ تجهیزات خیلی قوی میشد و این کار را برای ما سخت میکرد.
خاطرهای از اولین مقابله شهید کشوری با پادگان سنندج
برای اینکه با شرایط آن دوره در سنندج آشنا شوید، خاطرهای را برایتان از زبان شهید کشوری نقل میکنم؛ شهید کشوری میگفت: با خلبان ترابی در کرمانشاه بودیم که به ما ماموریت ابلاغ شد، 5 فروند بالگرد 214، تعدادی نیرو را به پادگان سنندج برده و در آنجا پیاده کرده بود و همزمان ابلاغ شد 2 فروند کبرا هم این بالگردها را اسکورت کنند. ما به عنوان خلبان کبرا تعجب کردیم که چرا بالگرد کبرا مسلح باید 214ها را اسکورت کند! مگر در سنندج اتفاقی افتاده است؟!
به هر صورت همراهشان رفتیم و به پادگان سنندج رسیدیم، بر فراز پادگان شروع به دور زدن کردیم تا 214ها بنشینند و نیروها را پیاده کنند و ما برگردیم. بعد از اینکه دومین 214 به زمین نشست به یکباره متوجه صدای خلبانهای 214 شدیم که اطلاع دادند از اطراف پادگان به سمت ما تیراندازی میشود. شهید کشوری میگفت که ما تعجب کردیم که مگر در منطقه دشمن نشستیم که این اتفاق افتاده است، لذا ارتفاع کم کرده و به داخل پادگان رفتیم و متوجه شدیم که از داخل منازل نیمه ساخته که مشرف به میدان صبح پادگان است، به سمت بالگردها شلیک میشود. خلاصه ما هم شروع به شلیک به طرف اینها کردیم و محل استقرارشان را به طور کامل منهدم ساختیم.
و بعد از اینکه 214ها که نیروهایشان را تخلیه کردند، عدهای از مجروحان پادگان را که در درگیری با عناصر ضد انقلاب زخمی شده بودند، سوار کرده و به مراکز درمانی انتقال دادیم. این وضعیتی بود که شهید کشوری در اولین برخورد با پادگان سنندج توصیف میکند.
حجت الاسلام حسینی نماینده حضرت امام در کردستان درباره شرایط آن دوران نیز گفته است که زمانی که ضد انقلاب حمله کرد تا پادگان سنندج را تصرف کند، هیچ فرماندهی تمایل نداشت که فرمان شلیک صادر کند چون بعد از آن اطلاع نداشت که چه اتفاقی قرار است بیافتد و این شائبه وجود داشت که در درگیریها احتمال کشته شدن مردم عادی وجود دارد و البته در اینجا نیز مشکلی وجود داشت مبنی بر اینکه برخی عناصر ضد انقلاب را با مردم اشتباه گرفته بودند و بخاطر عدم شناخت منطقه فکر میکردند اینها مردم عادی کوچه و خیابان هستند که از سر اعتراض وارد منازعه با انقلاب اسلامی شدند، لذا این جریان کار را برای فرماندهان دشوار میکرد.
ایشان در ادامه عنوان کردند: یکی از خلبانانی که در جریان پادگان سنندج حماسه آفرین شد، شهید کشوری بود که یک جمله گفت و با بالگردش به پرواز درآمد و ارتفاعات اطراف پادگان را مورد هدف قرار داد. ایشان در میدان صبحگاه حاضر شده و گفت: «من اطراف پادگان را میزنم اگر کار من اشتباه بود که من را اعدام کنید اما اگر کار من درست بود اجازه دهید کردستان برای ایران باقی بماند».
کشوری و یارانش محاصره پادگان سنندج را شکستند
و چون کشوری به لحاظ اخلاقی و اعتقادی زبانزد بود و همکارانش او را قبول داشتند، زمانی که کاری را انجام میداد بقیه افراد هم میدانستند که این کار روی حساب و کتاب انجام میشود. و خب به طور معمول با او همراه میشدند، بدین ترتیب بعد از اینکه ایشان آن مطالب را در میدان صبحگاه عنوان کرد، دو بالگرد دیگر هم با او بلند میشوند و ماموریت خود را انجام میدهند، و ضدانقلاب را مجبور به فرار از آن منطقه کرده و محاصره پادگان شکسته شد و دشمن نتوانست وارد پادگان شود.
صیاد شیرازی «سردشت» را جزیره خون نامید
از این اتفاقات در زمان انقلاب زیاد داشتیم؛ غائله کردستان، غائله پیرانشهر، غائله بانه، غائله سردشت. خدا رحمت کند شهید صیاد شیرازی را که سردشت را جزیره خون نامیده بود، چرا که بسیاری از بچههای زمینی از سپاه و ارتش در آن منطقه به شهادت رسیده بودند.
پادگان سردشت در قسمت انتهایی ارتفاعات قرار داشت، لذا ضد انقلاب بر آن اشراف و آن را تحت تسلط داشت و از طرفی کار پرواز هم در آنجا سخت و دشوار بود. با توجه به بسته بودن محور زمینی در این پادگان تنها راه رفت و آمد و نقل و انتقال نیرو از طریق هوایی امکانپذیر بود.
در آن دوران نیروهای تیپ 55 هوابرد شیراز در پادگان سردشت مستقر بودند و هر 45 روز یکبار خلبانان شنوک با اسکورت کبراها یک گردان جایگزین به منطقه میآوردند و گردان قبلی را به عقب برمیگرداندند. همچنین شرایط زندگی از نظر زیست محیطی در سردشت بسیار سخت بود. و خلاصه امکان جابهجایی زمینی نیرو هم وجود نداشت و تنها راه هوایی بود که آن هم با دشواریهایی همراه بود. چون محور آنجا بسیار خطرناک بود و بردن آذوقه و مهمات به پادگان سردشت کار دشواری بود، در هر صورت تمام این کارها توسط هوانیروز انجام میگرفت.
از اینرو نقش هوانیروز در اوایل انقلاب در کردستان واقعا نقش تعیین کننده و اثرگذاری بود که هیچکس نمیتواند منکر این جریان شود، لذا شما چه از نیروهای سپاه و یا ارتشی و نیروهای مردمی، از هر کدام در ارتباط با هوانیروز بپرسید از ما به عنوان فرشتههای نجات عرصههای عملیاتی و کمک رسانی یاد میکنند.
انتهای پیام/ 221