ناجیانی که مردم از آنها بیزار بودند!

جمعیت فراوانی از شهرهای گیلان‌غرب، کرند، سرپل‌ذهاب و کرمانشاه در مسیر جاده‌ی بیستون قرار داشتند. نکته‌ی جالب این بود که منافقین خودشان را حامی خلق می‌دانستند و مردم برای این‌که از دست این به ظاهر منجیان در امان باشند، شهر خود را ترک می‌کردند.
کد خبر: ۲۵۴۶۹۴
تاریخ انتشار: ۲۵ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۵:۴۹ - 16September 2017
خبر پيروزي رزمندگانبه گزارش دفاع پرس از کرمانشاه، کتاب «مرصاد برگ زرین غرب» مشتمل بر خاطرات جمعی از سرداران و رزمندگان دفاع مقدس در غرب کشور است که توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان کرمانشاه جمع‌آوری و تدوین شده است.
 
خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و از خاطرات «زهره قمری» از پیشکسوتان دوران دفاع مقدس می‌باشد.

...زمانی که با خبر شدیم منافقین حمله کرده‌اند، با چند خانم دیگر در محوطه‌ی بیمارستان صحرایی نبی‌اکرم (ص) بودم. من در کرمانشاه دوست و آشنایی نداشتم. فقط با این همکارانم دوست بودم و ارتباط داشتم. الآن هم گاهی اوقات همدیگر را می‌بینیم.

به ما گفتند: «باید بیمارستان را ترک کنید و به جای امنی بروید.» من به طرف خانم توانا و خواهرزاده‌ام رفتم. خواهرزاده‌ام تکنسین اتاق عمل بود. همه‌ی بستگانم، پدر و مادرم و خانواده‌ی خواهرم تهران بودند. خواهرزاده‌ام خیلی به من وابسته بود. به محض این‌که آماده‌باش می‌دادند یا آژیر قرمز شنیده می‌شد، پیش من می‌آمد. می‌گفت: «وقتی پیش تو هستم آرامش دارم.»

خودم و دو فرزندم و خواهرزاده‌ام با مادرشوهرم که ناراحتی قلبی داشت سوار بر ژیانی، به طرف بیستون راه افتادیم. حمله‌ی منافقین در بین مردم رعب و وحشت فراوانی ایجاد کرده بود.

مدام رادیو از هجوم منافقین خبر می‌داد. رادیو عراق و منافقین هم با وعده‌های دروغین خود اعلام می‌کردند که برای نجات شما می‌آییم. مردم گروه گروه از کرمانشاه خارج می‌شدند.

جمعیت فراوانی از شهرهای گیلان‌غرب، کرند، سرپل‌ذهاب و کرمانشاه در مسیر جاده‌ی بیستون قرار داشتند. نکته‌ی جالب این بود که منافقین خودشان را حامی خلق می‌دانستند و مردم برای این‌که از دست این به ظاهر منجیان در امان باشند، شهر خود را ترک می‌کردند.

واقعاً مثل روز محشر شده بود. هر کس دنبال پناهگاهی می‌گشت. مردم از ترس بمباران شیمیایی به کوه و صخره‌های اطراف بیستون می‌گریختند. برای این‌که دست خالی از کرمانشاه بیرون نیاییم با عجله ساکی را برداشتیم و حرکت کردیم. وقتی به بیستون رسیدیم و چمدان را باز کردیم، فقط چند دفتر و خودکار داخل آن بود. اصلاً نمی‌دانستیم چرا این وسایل را آورده‌ایم.

حالا هم هر وقت به یاد آن ماجرا می‌افتم، از این که آن قدر هول شده بودیم، خیلی خنده‌ام می‌گیرد.

در بیستون ازدحام بیش از حد، مانع حرکت ماشین‌ها شده بود. ما در همان‌جا با یک کامیون تصادف کردیم و از حرکت بازماندیم. چیزی نگذشت که خبر پیروزی رزمندگان از طریق رادیو اعلام شد و خیلی از این مردم به سمت کرمانشاه تغییر مسیر دادند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها